31.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به روح شهید حاج قاسم سلیمانی🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود، یقیناً به او ملحق خواهد شد، شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی.
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
🔰 هشت جمله طلایی از رهبر انقلاب درباره بسیج به مناسبت فرارسیدن «هفته بسیج»
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مناسبتی
بسیجیان جان به کف،
دلاوران کشوریم...
#_هفته بسیج🇮🇷
#_دفاع مقدس
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 رهبر معظم انقلاب :
خیلی کارها هست که باید انجام بگیرد ،
اما جز با روحیه بسیجی امکان پذیر نیست.
💐 #هفته_بسیج گرامی باد.💐
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
به هر که
هرچه داشتی بخشیدی
حتی تیرها هم
از پیکرت
خون نوشیدند
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
شهید، باران رحمت الهی است
که به زمین خشک جانها، حیات دوباره میدهد.
عشق شهید، عشق حقیقی است
که با هیچ چیز عوض نخواهد شد.❤️
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 داماد کنار عروس با اسلحه
و بی سیم
🌷 روایت دامادی شهید مدافع وطن #علی_اکبر_معصومی_نژاد
🌷شهید معصومی نژاد از مرزبانان ناجا بیستم خرداد 97 مصادف با بیست و پنجم ماه مبارک رمضان در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مرز میرجاوه به شهادت رسید.🌷
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️عشق قیمت نداره
'
▫️آخرین بازی های پدر و پسرهای دوقلو
شهید مدافع حرم هاشم دهقانی نیا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
۱۲ سالم بود که آز آن محله قدیمی و باصفا اساس کشی کردیم به طرف محله های وسط شهر یا به قولی امروزی تر .
کلی دوست و رفیق داشتم که خیلی دلم براشون تنگ می شد . ولی خوب امید دیدن دوستام این بود که در آنجا مادر بزرگم هم زندگی می کند، ومن به بهانه سر زدن به مادر بزرگم می توانم آنهارا ببینم .
یک سالی از دوستام خبر نداشتم تا یک روز به مسجد محله رفتم و از حالشان با خبر شدم . دوباره باهم بودیم و منو یکی از دوستام شدیم صمیمی ترین دوست هم، بیشتر از قبل . چیز هایی را از هم می دانستیم که حتی خودمون هم ازشون خبر نداشتیم .
من خیلی به فعالیت های بسیجی علاقه داشتم ولی توی محله جدید بسیج فعالیت آنچنانی نداشت . رفیقم بهم گفت با اینکه راهت دوره ولی من کاری می کنم که تو زیاد توی بسیج فعالیت بکنی .
گذشت تا شدم ۱۴ ساله .
عید غدیر بود .
خانواده دوستم که سید هستن عیدی تهیه می کردن و من هم برای کمک رفتم.
مسجد هم سرود برگزار کرده بود که پسر ها و دختر های مسجد که تقریبا کم سن و سال بودن باهم می خواندن .
رفیق ما و یک خانم دیگر مسئول دخترا و دوتا پسر که یکی حدودا ۱۶ _۱۷ و دیگری ۲۰ سال داشتند مسئول پسرها بودند .
درگیر کارها بودیم کنار دوستم کمک می کردم . با یکی از دختر کوچولو ها که اجرا داشت توی سرود دوست شده بودم و وسط اجرا ( تمرین بود) روحیه می دادم بهش .
ولی غافل از اینکه دلم انگار آن طرف میان جمع پسر ها گیر کرده . اول انکار می کردم ولی شب دیگه طاقت نیاوردم و به دوستم گفتم :
ببین فکر بد دربارم نکنی ها ... ولی راستش دلم جایی گیر کرده آزاد هم نمی شه .
گفت : کی؟
به پشت سرش اشاره کردم .
ولی اون کلی ذوق کرد .
دربارش برام گفت ... اینکه ۲۰ سالشه سیده و مداح هم هست .
دلم رفت ... از وقتی خیلی کوچک بودم (۴ سالگی🤦🏽♀) دوست داشتم همسر آیندم سید باشه چون خودم سید نبودم .
از همان روز شروع شد ... شب ها تا صبح بهش فکر می کردم و توی ذهنم باهاش خاطره می ساختم .
مُحرم که شد . فقط تلاشم این بود که برویم مسجد آن محله روضه ... توی روضه هم امام حسین را کامل فراموش کرده بودم و به اسم مسئول توی هیت نوجوانان بودم، که هم دختر ها بودن و هم پسر ها .
خیلی جلوش افتضاح به بار آوردم و به قولی سوتی دادم ولی با خودم می گفتم نه این الآن عاشق سوتی هام می شه 😔 نو جوان بودم و خام ، هیچی نمی فهمیدم .
با مادرم بد حرف می زدم .
عصبی شده بودم .
پرخاشگر .
بی منطق .
دیگه دختر شاد و سر زنده قبلی نبودم .
به مادرم هم نگفته بودم .
فقط کارم شده بود شب ها قبل از هیئت دلشوره و انتظار رسیدن به ...😔
کم اشتهایی و غذا نخوردن و موقع خوابم فکر کردن بهش تاوقتی که خوابم ببره .
به نظرم بهترین انتخاب بود . سید بر خورد خوبی با پسر بچه ها
نداشت، پرخاشگریهاش رو میگذاشتم پای غیرتش . کارهای بچه گانش را پای سر زندگی . و اینکه موقع صحبت کردن توی چشم هایم نگاه می کرد را پای دوست داشتن
به معنای واقعی کلمه کور شده بودم .
کم کم گذشت ، مُحرم تمام شد .
دوستام از پیج اینستاگرامش برام عکس و فیلم ارسال می کردن .
و منی که دیگه خودم نبودم .
روز ها کافی بود فقط یه ثانیه سکوت باشه می رفتم توی فکر آینده .
زن و شوهر می دیدم خیال پردازی می کردم .
داغون شده بودم .
اصلا دختر قبلی نبودم.
چند ماه گذشت
یک روز یک رمان جدید پیدا کردم .
یک دختری مذهبی، با اینکه می دانست عشقشون دوطرفه هست ولی بازهم خودش را نگه می داشت و به نفسش اجازه ورود نمی داد.
این یک تلنگر کوچک بود .
شب قرار بود برویم به یک مهمانی .
آنجا باز هم کلی افکار چرت و پرت سراغم آمد .
موقع برگشتن داخل ماشین یک هو واقعا نفهمیدم که چه شد .
با خودم گفتم ... با این کار ها نه امام زمانت را شاد می کنی و نه شهدا را . یاد آن رمان افتادم ... گفتم ببین این دختر به چه حد از درک و شعور رسیده .
با خودم گفتم آخه دختر خوب چرا فکر می کنی علاقتون دوطرفست ؟ اون که حتی اسمتم نمی دونه
یک دفعه فکری به ذهنم رسید .
(ما اصفهانی هستیم و به جایی که مزار شهدا هست می گوییم گلستان شهدا)
ادامه👇👇
رو به پدرم گفتم اگر امکانش هست برویم گلستان شهدا .
پدرم هم قبول کردند .
وارد گلستان شهدا که شدیم اول سری به رفیق شهید گمنام زدم و ازشون در خواست کردم که توی تصمیمی که گرفتم کمکم کنند .
و بعد رفتم سر مزار شهید تورجی زاده گفتم :
می دانم که قلبم فاسدشده،و به درد شما نمی خوره ولی می خواهم قلبم را هدیه کنم بهتون ... می خواهم ازش مراقبت کنید دیگه اجازه ندید که آلوده بشه . قول دادم دیگر به هیچ مرد نامحرمی نگاه نکنم و با مرد های نامحرم فقط در حد لزوم صحبت کنم .
سبک شده بودم، قلبم آروم شده بود.
الآن خیلی دلم برای دختر سر زنده قبل تنگ شده . الآن هنوز هم که هنوزه خیلی چیزها مثل پرخاشگری و اینکه هر وقت سکوت بشه توی فکر می روم ( نه افکار قبلی ولی چیز های بی خودی ... به مرگ عزیزانم و... بی اختیار 😔💔) و افسوس می خورم که کاش قبل از
این که قلب و ذهنم را کثیف کنم کسی بهم هشدار. می داد . الآن ۲۱ ام هر ماه می روم گلستان شهدا و این حس خوب را تمدید می کنم
هر وقت این تک بیت را می شنوم یاد آن شب مهم می افتم
"موج عشقت به ساحل دلم خورد / نفهمیدم که چی شد منو کی اینجا آورد"
البته من هنوز هم که هنوز هست عاشق فعالیت در بسیج هستم و هنوز هم در همون مسجد و با همون آقا فعالیت داریم ولی باهاشون کاری ندارم و ارتباط با پسر هارا می سپارم به رفیقم .
ولی دختر خانم های عزیز چند تا نکته بگم :
💠1_ سعی کنید الکی دلبسته نشید این عشق های نوجوانی سر انجامی نداره
💠2همه چیز را با مادرها درمیان بگذارید
💠3و سعی کنید در حد امکان در سن نوجوانی از نامحرم فاصله بگیرید
💠4همیشه به خدا توکل کنید تا بهترین هارا براتون رقم بزنه💝
💚🌱
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
اتفاقی که برای خواهر عزیز اصفهانیمون افتاده و با توسل به شهدا ختم به خیر شده👆👆