#کار_خدا ۴
مامان کنارهی روسری حریرشو روی میز اتو جلوتر کشید و عصبی گفت: هیچی. یه هفتهس با مادر دختره حرف زدم و قرار مدار گذاشتم که امشب یه نوک پا، شازدهرو بردارم ببرم دخترشون ببینه، حالا میگه نه! نمیآم، زن نمیخوام.
ابروهام بالا رفت. احمد بدون معطلی در جواب مامان گفت: مگه با من هماهنگ کردی که میگی؟ اول حرفاتو زدی بعد اومدی منو یقه کردی. بابا اگه من زن نخوام کیو باید ببینم؟
مامان با صدای بلندتری در جوابش گفت: به درک. به جهنم. به اسفلالسافلین. فکر کردی آبرومو از سر راه آوردم که خیراتش کنم. نمیآی نیا. علی میبرم. ولی میدونم بعدش با تو یکی چی کار کنم.
دهنم باز مونده بود. یه نگاه به احمد و یه نگاه به مامان انداختم و اشاره زدم " من".
مامان حق به جانب گفت: آره تو! جلدی باش الان باباتم میآد. گفتم گل و شیرینی بگیره. فقط؟؟ ...
منکه اصلا نمیدونستم چه اتفاقی داره میافته سرمو تکون دادم. گیج و گنگ!
ادامه دارد
کپی حرام
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:العنکبوت🦋
#آیه:17
#القاری:الاستاد:شهیدحسن دانش
#شهید:منا
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
💚در پای حسین سر فشاندن
❤️چه خوش است
💚وز خاک درش بوسه ستاندن
❤️چه خوش است
💚یک روز وضو گرفتن
❤️از آب فرات
💚وندر حرمش نماز خواندن
❤️چه خوش است
💚السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن
🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
🦋🦋🦋
#کار_خدا ۵
مامان ادامه داد:
رفتی نشستی جلوی دختره یه جوری وانمود کن که خوشت نیومده. گناهم داره، ولی چه کنم. این خیر ندیده دستمو گذاشت تو پوست گردو، وگرنه چه وقت زن گرفتنه توئه الان؟!
احمد با صدای بلند خندید. و منی که اصلا نمیدونستم باید چی کار کنم. مادرم با مردم قول و قرار خواستگاری گذاشته و پای آبروش وسط بود. حمید زیر بار نمیرفت و خانوادهی دختر چشم به راه خواستگاری که امشب قرار بود با گل و شیرینی برن در خونهشون. آخ که عجب اوضاع قمردرعقربی بود. و از همه بدتر این بود که من باید سرمو میانداختم پایین و وانمود میکردم که خوشم نیومده. من؟ منی که هیچ تجربهای تو این زمینه نداشتم.
هیچی دیگه. ناگزیر جور احمد کشیدم. فقط به خاطر مادرم و آبروی چندین و چند سالش.
رفتم آرایشگاه و بعد حمام!
یه دست لباسم از احمد بیخیال قرض گرفتم و مثل بچهی حرفگوش کن سرمو انداختم پایین و رفتم خواستگاری.
اولش همه چیز خوب بود. بزرگترا نشستن و حرفاشونو زدن. منم که قول داده بودم فقط محض آبروی خانواده برم جلو، حتی سرمو بلند نکردم یه نگاه به دختر خانم بندازم. تا اینکه یهو جماعت به نتیجه رسیدم که دو کلمه من و دختر با هم حرف بزنیم.
اونجا بود که قلبم فرو ریخت. اصلا انگار از آسمون داشت سنگ میبارید. منه بیتجربهی آشخور، باید میرفتم
ادامه دارد
کپی حرام
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارانت پر ثمر گشته...
○هفتم مهرماه روز عروج خونین سرداری است که به گفته خیلیها اگر نبود شاید خرمشهر به همین سادگیها آزاد نمیشد.
📎 پ ن :امروز روز شهادت شهید جهان آرا است.. یاد تمامی مردان غیور و دلیر گرامی❤️
✍با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون در بند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در…
#شهید_محمد_جهان_ارا🌷
#بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_محمد_جهان_آرا
#سالروز_شهادت🌷
یاد_شهدا_صلوات
🌹🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺
🌹 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#شهادت_هنرمردان_خداست
هفتم مهرماه سالروز شهادت پنج تن از
فرماندهان بزرگ دفاع مقدس شهیـدان #فلاحے؛ #ڪلاهدوز؛ #نامجو ، #فڪورے و #جهان_آرا گرامے باد.......
🔻🔻 هفتم مهرماه سال 1360
در حالی ڪه سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام پس از رزمـی بی امان با بعثیان متجـاوز، با سرافرازی از جبهه نبـرد حـق علیـه باطل بر میگشتند، هواپیمـایے ڪہ این عزیـزان را به تهران میآورد، درحوالے ڪهریزک دچار سانحه غم انگیزی گشته و سقوط ڪرد.
در این حادثه، علاوه بر شهیـد شدن تعدادی از رزمندگان اسلام، فرمانده سرافراز و نامور سپاه خرمشهر، محمد علے جهـان آرا به همراه چهـار سردار بزرگ اسلام سرلشگر فلاحی جانشیـن رئیس ستاد مشترڪ ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفـاع، سرتیپ فڪوری جانشیـن رئیس ستاد مشترڪ ارتش و شهید یوسف ڪلاهدوز قائـم مقـام فرمانـده سپاه پاسـداران انقلاب اسلامی به فیض شهادت رسیدند.
یاد همه شهدای انقلاب اسلامے
گرامی و نامشان پررهرو باد ...
#شهید_محمدعلی_جهان_آرا
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#شهید_سیدموسی_نامجو
#شهید_جواد_فکوری
#شهید_ولی_الله_فلاحی
#شهدا_گاهی_نگاهی
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
💢سرهنگ دوم سعید پناهی فرمانده عملیات یگان امداد بندرعباس در تعقیب و گریز قاچاقچیان به شهادت رسید
🔸در این عملیات ۲ هزار قوطی انواع مشروبات الکلی کشف و ضبط شد.
یاد_شهدا_صلوات
🌹🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺
🌹 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷🌾 🌺
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید رضا عباسی نصيركندی
فرزند علي
تاریخ شهادت : 1383/07/02
محل شهادت : مياندوآب - قريه اوج تپه
وضعیت تاهل : متاهل
درجه : سرگرد
استان سکونت : آذربایجان غربی
شهر سکونت : اروق
استان حادثه : آذربایجان غربی
#شهدا_گاهی_نگاهی
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#شهیدانه
🌹سالگرد شهادت دانشمند و خطیب توانا، از یاران نزدیک امام خامنه ای(حفظه الله)شهید حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد(رضوان الله)
🌹شهادت: ۷ مهر ۱۳۶۰ش توسط گروهک تروریستی آمریکایی منافقین
به گزارش ایسنا، امروز هفتم مهرماه چهلمین سالروز شهادت است.
🕊شادی روحش صلوات
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
رفیق شهید داری؟
حواست به #رفاقتت هست؟!
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید بیدارمیکند ...
شهید دستت را میگیرد ...
شهید بلندت میکند ...
شهید، "شهیدت" میکند ...
کافیه #اراده کنی و بخواهی.
روحشان شاد🕊🌹🕊 نامشان جاویدان
شادی ارواح مطهر شهیدان صلوات
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید حسین فتاحی بافقی
فرزند علي اکبرمتولد 1364/11/05
محل تولد : بافق
تاریخ شهادت : 1384/07/02
محل شهادت : بافق وضعیت تاهل : متاهل
تحصیلات : دیپلم درجه : سرگرد
استان سکونت : یزدشهر سکونت : بافق
نوع استخدام : کادر
تاریخ حادثه : 1384/07/02
استان حادثه : يزد
محل دفن : امامزاده عبدالله
علت شهادت : اشرار
عامل شهادت : اشرار
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن حسین فتاحی بافقی در تاریخ دوم مهرماه ۱۳۸۴ پس از اقامه نماز در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) در ۳۰ کیلومتری جاده بافق-یزد و درگیری با اشرار از خدا بی خبری که بارها تهدیدش نموده بودند غریبانه به شهادت رسید و لقای پروردگارش را به دست آورد
روحشان شاد🕊🌹🕊 نامشان جاویدان
شادی ارواح مطهر شهیدان صلوات
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
#کار_خدا ۶
حرفاییرو میزدم که هیچ آمادگیای برای گفتنشون نداشتم.
خلاصه، با راهنمایی مادر دختر وارد اتاق دیگهای شدیم و دختر خانم، با کمی فاصله مقابل من نشست. یهو یاد حرف مامان افتادم. اینکه یه جوری وانمود کنم که انگار خوشم نیومده. اخم کردم. استراتژی خوبی بود به نظرم. میشد با همین سلاح، از همینجا آبی پاکیرو بریزم رو دستشو و خلاص!
سرمو بردم بالا، سینهای صاف کرد و خواستم پرغرور یه چیزی بگم که یهو چشمم به چهرهی محجوب و زیبای دختر افتاد و ناخودآگاه لبهایم به هم دوخته شد. اصلا خودمم نفهمیدم چی شد. اخمم باز شد، زبونمم همینطور! همهی کلمات گم شده یهو به ذهنم هجوم آورد و در نهایت آنچه که نباید شد.
از خونه که بیرون اومدیم حالم خیلی خوب بود.
مامان پرسید: خب چی شد؟
دستامو کردم تو جیبم شلوارم و همانطور که مستقیم به کوچهی خلوت و تاریک نگاه میکردم، خونسرد و راضی جواب دادم:
_ هیچی دیگه، میخوامش.
مامان ایستاد. بابامم همینطور.
منم به تبعیت مقابلشون وایستادم، شونههامو بالا دادم و خونسرد گفتم: چیه؟ خب خوشم اومده ازش، گناهه؟ دختر خیلی خوبی بود. مگه عروس نمیخواستین؟ اینم عروس.
هیچی دیگه! الان چند سال ازاون شب میگذره و من و عروس خانم با دوتا بچه خیلی خوشبخت داریم زیر یه سقف با هم زندگی میکنیم. و اما آقا حمید! همچنان یکه و تنها بیخیال برای خودش سیر میکنه.
پایان
کپی حرام