eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
105 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ستار فرزند سوم خانواده و متولد ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۲ است. ودر سال 81 به استخدام سپاه پاسداران در آمد .ستار عاشق اهل‌بیت (ع) بود، ارادت عجیبی به مولا علی (ع) و امام حسین (ع) داشت همیشه می‌گفت خاستگاه من عراق است اهل‌بیت پیامبر (ص) در عراق هستند و چه افتخاری بالاتر از این‌که در رکاب اهل‌بیت (ع) باشم. شهید در مدت ۲ سال گذشته مرتب برای انجام مأموریت‌های محوله به عراق سفر می‌کرد و پیش از سفر به سوریه دریکی از مأموریت‌های خود در عراق نیز در معرض خطر قرار گرفت اما به لطف الهی خطر از رفع شد. خواهر شهیدچگونگی اعزام شهید ستار عباسی به سوریه گفت: پیش از اعزام فرمانده ستار در جمعی از کارکنان مجموعه اعلام می‌کند که در سوریه نیاز به یک نفر داریم و در میان آن جمع ستار برمی‌خیزد و می‌گوید من حاضرم این شهید والامقام دریکی از مأموریت‌های محوله خود در سوریه به هنگام تحویل نوبت خود مورد اصابت ترکش خمپاره از سوی دشمنان اسلام قرار گرفت و در روز ۲۵ آبان ماه سال 94به درجه رفیع شهادت نائل آمد و ثابت کرد که سرباز حقیقی ولایت است. 🕊صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شهید عبدالله شیخ حسینی لری فرزند محمد تاریخ شهادت : 1375/11/11 محل شهادت : مرصاد وضعیت تاهل : متاهل درجه : سرگرد استان سکونت : کرمان شهر سکونت : اختیارآباد استان حادثه : كرمان 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ عاشق تفنگ بود اونم تفنگ AK47 یا همون چیزی که ما بهش می گیم «کلاشنیکف»... کلی اطلاعات ریز و درشت از این اسلحه داشت... فکر می کنم مجلات مربوط به اسلحه رو نیز می خرید.. تو سایت اسلحه هم می رفت... همیشه بهش می گفتم آخه تو با این هیکلت، تفنگ برای چی می خوای.... اما اون عزیز به هممون ثابت کرد دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام نه هیکل می خواد نه ادعا... بی ادعا رفت و به آرزوش رسید.. شهیدمهدی صابری Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ خبر رسید باید یک محله در دمشق را خالی می کردیم و عقب می نشستیم. فاتح به همه فرمانده گروهان ها فرمان عقب نشینی داد، یکساعت گذشت و همه رزمنده ها منطقه رو خالی کردند، چیزی به غروب نمونده بود، دیدم فاتح آروم و قرار نداره، رفتم جلو گفتم: چیه؟ گفت: سوار شو بریم..نشستیم داخل تویوتا و دوتایی رفتیم داخل محلی که هرلحظه مسلحین احتمال ورودشون بود. گفتم: کجا میری؟ اسیر میشیم ها! گفت: حتما اینجا کسی بیخبر مونده و برنگشته فقط بین کوچه ها رانندگی میکرد و من وحشت زده به صورت فاتح نگاه میکردم، یکباره جلوی یک ساختمان مرتفع و مخروبه ایستاد، گفت: اینجا دیدبان ادوات(خمپاره) مستقر بوده برم ببینم هست یا برگشته، باعجله رفت و بعد لحظاتی با یک رزمنده برگشت، معلوم شد این رزمنده از عقب نشینی بی خبر بوده خدارو شکر کردیم برگشتیم هوا کم کم تاریک شده بود، هنوز از محل خارج نشده بودیم که یکدفعه ترمز زد و دنده عقب گرفت، گفتم دیگه چی شده، گفت: فلانی دوشب تا صبح نگهبانی داده، امروز صبح میرفت یک گوشه بخوابه، حتما جامونده!!! گفتم: دیگه حماقته، گفت: نمیاین، برین پایین(سکوت کردیم) با سرعت زیاد تو کوچه های خراب شده ویراژ میداد، دیگه تاریک تاریک بود، رسیدیم تو یک کوچه با خونه های کاملا ویران شده، باعجله پیاده شد، و دونه دونه داخل خونه ها میشد و باصدای بلند اسم یکی رو صدا میزد واردیک ساختمان چند طبقه شدو بیرون نیومدواقعا داشت قلبمون از حرکت می ایستادهرلحظه خطر اسارت در کمینمون بود، چند دقیقه گذشت و فاتح با یک جوان خواب آلوده از ساختمان خارج شد خوشحالی در چهره فاتح موج میزد اونشب با رشادت فاتح همه گردان بسلامت دور هم جمع شدند Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
‍ 💢 در دهم بهمن‌ماه سال1362 در طاقانڪ در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد و در دامان خانواده ای مومن پرورش یافت. تحصیلات خود را در طاقانک پیگیری کرد و پس از اتمـام تحصیلات دوره ی متوسطه وارد کسب و ڪار شد تا به موقعیـت اقتصادی اش رونق دهد به همین دلیل در پروژه های صنعتی شرڪت ڪرد و در این عرصه تبحر یافت و استاد کار ماهری شد. صدای خوبی داشت و مداح و موذن شایسته‌ای بود و همین ارادت او به اهل بیت بود ڪه در سال83 راهی سفر کربلا شد واین سفر مسیر زندگی‌اش را تغییر داد، در عراق با مجاهـدین عراقی آشنا شد و در ڪنار آنها به مبـارزه با دشمنان آمریکایی‌ پرداخت، و تا پایان تسخیـر عراق توسط آمریکا چندین بار برای مبـارزه به عراق سفر ڪرد . با آغـاز بیـداری اسلامی سفرهای زیادی به کشورهای عراق، لبنان و سوریه داشت. در لبنان با نیروهای حزب الله همڪاری داشت و پس از تعرض مزدوران تکفیری به سوریه، برای ڪمڪ به مردم مظلوم سوریه و حفاظت از حرم حضرت زینب(س) راهی سوریه شد. در سوریه فعالیت های گوناگونی ڪرد ، هم خدمات فنی ومهندسی که در آن مهارت داشت ارائه داد، هم در امداد رسانی به مجـروحان و آوارگان سوری و سکنـی دادن آنها ڪوشش کرد و هم با قلبی اندوهگین به غسل و کفن و دفن شهدا پرداخت. در این مدت در سوریه خوابِ آرام نداشت و با تمام توان می‌کوشید . سرانجام در دهم بهمن‌ماه سال 1391 همزمان با سالگرد تولد حضرت رسول (ص) پس از نبردی جانـانه در حفاظت از حرم حضرت زینب در دمشق و کشتن بیش از ده نفر از تروریست ها، هدف تیرانـدازی های تڪفیری ها قرار گرفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود نائل شد. 🕊🌹🎂🎈 : ۱۳۶۲/۱۱/۱۰ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ...!! 🌷حسین از بچه‌های انتخابی گردان بود که دوره آموزش شنا و غواصی را چند ماه قبل در شهر تبریز طی کرده و هنگام آموزش نیروهای گردان در کنار رودخانه کارون بعنوان مربی به بچه‌ها شنا و غواصی یاد می‌داد و حسابی هم باهاشون گرم گرفته و سر و کله می‌زد، بچه‌ها هم که اکثریت‌شون اصلاً شنا بلد نبودن و با آب و لوازم غواصی واقعاً بیگانه بودند، خیلی سخت و دشوار تمرینات را یاد گرفته و انجام می‌دادند و با کارها و حرکات خنده‌دارشون مدام نظم کلاس را بهم می‌زدند و موجب شاکی شدن حسین می‌شدند. حسین هم که اصلاً اهل فرمانده‌بازی و عصبانیت نبود، وقتی.... 🌷وقتی خیلی اذیت می‌شد، هی با خنده می‌گفت: الهی همگی تو آب شهید شیم! آخه یه کم مثل بچه‌های باکلاس و درس‌خون رفتار کنید تا به کارمون برسیم! وقت نداریمها! و بچه‌ها هم با شوخی و خنده می‌گفتند: آخر چرا تو خشکی نه؟! تو آب؟! حسین هم یه قیافه جدی می‌گرفت با لبخند می‌گفت: یک جای تو کتاب‌ها خوندم که ثوابش خیلی و خیلی زیاده! آخرش هم حرفش به جاش افتاد و با همون بچه‌هایی که شنا و غواصی کار می‌کرد، اون‌طرف رودخانه اروند کنار اسکله چهارچراغه عراق میون موانع خورشیدی گیر افتاده و با انفجار مین منور همه‌شون شناسایی شده و داخل آب به شهادت رسیدند. 🌹خاطره ای به یاد بسیجی غواص ۱۹ ساله شهید حسین شاکری نوری منبع: وبلاگ دل باخته Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
🥀🍃هر_شب_با_شهدا 🥀زیادی_گناه 🥀رفتم هیئت رهروان امام (ره) تا بلکه.... 🥀مجلس خیلی با حال و با صفایی بود، اما آنچه می خواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. می گفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: آقا سید من یه سئوال دارم. جلوتر آمد. گفتم: من هر هیئتی که می روم، وقتی روضه می خوانند و مداحی می کنند، اصلا گریه ام نمی گیرد. چه کار کنم؟! 🥀سید نگاهی به من کرد و گفت: در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟ گفتم: نه! اصلاً گریه ام نگرفت. رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: می دونی چیه؟! من گناهانم زیاده. من آلوده ام، برای همین وقتی می خوانم اشک شما جاری نمی شود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت. 🥀من تعجب کردم. تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سئوال را از آنها پرسیدم، به من می گفتند: شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای برو از گناهان توبه کن آن وقت گریه ات می گیرد! 🥀البته من می دانستم مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را می رساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان می رفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود. 🥀خاطره اى به ياد شهید سید مجتبی علمدار (حاج سيد مجتبى در اوايل دى ماه سال ۱۳۷۵ به دليل جراحت شيميايى روانه بيمارستان شده و در قسمت ايزوله بسترى گشت و بعد از يك هفته بى هوشى كامل هنگام اذان مغرب روز يازدهم دى ماه نماز عشق را با اذان ملكوتيان قامت بست و در محراب شهادت به اقامه ايستاد.) 🥀شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🦋🦋🦋
سلام عزیزانم با عرض معذرت یک بنده خدایی بچه اش 10ساله سرطان داره و برای بیمارستان پول کم داره و یک بنده خدا دیگر هم برای خانه اش در زمستان پول ندارند لباس گرم یا حتی وسیله گرمایشی بخرند من خودم کمک کردم ولی هزینه اش خیلی بالا هر مقدار که توان دارید شماره کارت واریز فرمایید حتی مبلغ کم شاید برای ما ۵ هزار تومان پولی نباشد ولی مطما برای این دو عزیز مبلغی خیلی مهم است 5894631150600559👌شماره کارت دستی که کمک می کند، از دستانی که برای دعا بالا می روند مقدس تر استانسانیت غذا دادن به گدا نیست! وقتی که اندازه آن گدا ،گرسنه باشی وغذایت را به او بدهی انسانی…… اگر شخصی نماز روزه بخواد براشون می‌خوانم تا پول آن نماز روزه کمک حال این عزیزان بشد اجرکم عندالله توشه اجرتان باشد 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ‌‌ ازخدا که پنهون نیستــ ازشما چه پنهون ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ؟🤔 ﺟﻮﺍنان قدیم ﯾﻮاشڪے یڪ ڪاﺭﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ! 👀👣 مثـــلا :👇🏻 ﯾﻮﺍشڪی ﺳﺎﮐﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ڪہ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ مےﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ بہ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭسہ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ .... .🏃🏻💚 ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍشڪے ﺩستــ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ توے ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمہ ﻭ ﺳﻦ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ... . 🙂 ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﻮﺍشڪے ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ بہ ﻓﻘﺮﺍ ﯾﺎ ڪمڪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ...😇 شبــ ﻫﺎ ﯾﻮﺍشڪی اﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ مےزﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ شبــ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ... . 😌👌🏻 بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ .... .😔 ! ای بهترین یواشکی های دنیا ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ !💔 ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮتــ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ... . 😓 "آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍستــ ... .😔 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔒🔗🔒 🔗ﺷـﺐ ﺗـﻮی یکی از اﺗـﺎق ﻫـﺎ، ﺗﺌـﺎﺗﺮ🎭 اﺟـﺮا می ﺷﺪ. در یکی از ﭘـﺮده ﻫـﺎ، ﻗـﺮار ﺑـﻮد ﻛـﻪ وقتی ﺑﺎزﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺧـﺮش🐴 وارد ﺻـﺤﻨﻪ می ﺷـﻮد، از ﭘـﺸﺖ ﭘﺮده، یکی ﺻﺪای ﺧﺮ درﺑﻴﺎورد.😄 🔒طرف ﭼﻨﺎن ﺻﺪای ﺧﺮ 🐴را ﺧﻮب ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻛﺮده ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎنِ ﺗﻮی ﻣﺤﻮﻃﻪ ﺷﻨﻴﺪ و ﺑﻪ ﻫﻮای ﺻﺪای ﺧﺮ، آﻣﺪ ﺳﻤﺖ اﺗـﺎق ما، ﻣﺘـﺮﺟﻢ را ﺻﺪا زد و ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺧﺮ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ "😠 🔗 ﺑِﻬِﺶ ﮔﻔﺘـﻪ ﺷـﺪ، اﺻﻼً ﺧﺮی وﺟﻮد ﻧﺪارد ﻛﻪ ﺗﻮ ﺻـﺪاﻳﺶ را ﺷـﻨﻴﺪه ﺑﺎشی.😆 🔒ﻧﮕﻬﺒﺎن ﻛﻪ ﻛﻼﻓﻪ ﺷـﺪه ﺑـﻮد، داد می زد و ﻗـﺴﻢ ﻣﻲﺧﻮرد: 🗣 "ﺑﺎ ﮔﻮﺷﺎی ﺧﻮدم👂 ﺻﺪای ﺧﺮ رو از ﺗـﻮی اﺗﺎق ﺷﻨﻴﺪم "😤😡 🔗 اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﺧـﻮد ﺗﺌـﺎﺗﺮ ﻃﻨـﺰ،🎭 ﺑﭽﻪﻫﺎ را ﺧﻨﺪاﻧﺪ.😆 🔒آﺧﺮ ﺳﺮ ﻫﻢ، به زور ﻧﮕﻬﺒﺎن را دﺳﺖ ﺑـﻪ ﺳﺮ ﻛﺮدﻧﺪ، رﻓﺖ.😅 🔗🔒🔗 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️ 🦋🦋🦋
عشـق است . . . که دل به راه دلبر دادن جان را به هوای آل حیـدر دادن این کارِ بزرگ ، کار مردان خداست ماننـد حسین بن علـے دادن 🍁مادر شهید میگفت همرزمش گفته ڪه رضا شب قبل از شهادتش یڪ دیده بود و همه را بیدار ڪرده بود. گفته بود بیدار شوید، بیدارشوید من می خواهم شهید بشوم... دوستانش گفته بودند ڪه حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! ڪو شهادت؟ 🍁گفته بود من خواب دیدم (ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهید می شوی، اگر را بریدند، نترس ، درد ندارد... وقتی من این را شنیدم واقعا آرام شدم... تسلی پیدا کردم...مطمئنم ڪه خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته... شادی روحش صلواتی با ذکر«وعجل فرجهم»بفرستید. ولادت: ۲۶ ۱۳۷۱ شهادت: ۸ ۱۳۹۲ مدفن:بهشت رضا-گلزار شهدا ....🕊 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🔒🔗🔒 🔗ﺷـﺐ ﺗـﻮی یکی از اﺗـﺎق ﻫـﺎ، ﺗﺌـﺎﺗﺮ🎭 اﺟـﺮا می ﺷﺪ. در یکی از ﭘـﺮده ﻫـﺎ، ﻗـﺮار ﺑـﻮد ﻛـﻪ وقتی ﺑﺎزﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺧـﺮش🐴 وارد ﺻـﺤﻨﻪ می ﺷـﻮد، از ﭘـﺸﺖ ﭘﺮده، یکی ﺻﺪای ﺧﺮ درﺑﻴﺎورد.😄 🔒طرف ﭼﻨﺎن ﺻﺪای ﺧﺮ 🐴را ﺧﻮب ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻛﺮده ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎنِ ﺗﻮی ﻣﺤﻮﻃﻪ ﺷﻨﻴﺪ و ﺑﻪ ﻫﻮای ﺻﺪای ﺧﺮ، آﻣﺪ ﺳﻤﺖ اﺗـﺎق ما، ﻣﺘـﺮﺟﻢ را ﺻﺪا زد و ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺧﺮ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ "😠 🔗 ﺑِﻬِﺶ ﮔﻔﺘـﻪ ﺷـﺪ، اﺻﻼً ﺧﺮی وﺟﻮد ﻧﺪارد ﻛﻪ ﺗﻮ ﺻـﺪاﻳﺶ را ﺷـﻨﻴﺪه ﺑﺎشی.😆 🔒ﻧﮕﻬﺒﺎن ﻛﻪ ﻛﻼﻓﻪ ﺷـﺪه ﺑـﻮد، داد می زد و ﻗـﺴﻢ ﻣﻲﺧﻮرد: 🗣 "ﺑﺎ ﮔﻮﺷﺎی ﺧﻮدم👂 ﺻﺪای ﺧﺮ رو از ﺗـﻮی اﺗﺎق ﺷﻨﻴﺪم "😤😡 🔗 اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﺧـﻮد ﺗﺌـﺎﺗﺮ ﻃﻨـﺰ،🎭 ﺑﭽﻪﻫﺎ را ﺧﻨﺪاﻧﺪ.😆 🔒آﺧﺮ ﺳﺮ ﻫﻢ، به زور ﻧﮕﻬﺒﺎن را دﺳﺖ ﺑـﻪ ﺳﺮ ﻛﺮدﻧﺪ، رﻓﺖ.😅 🔗🔒🔗 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️ 🦋🦋🦋