بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید علی زندی
نام پدر: منصورعلی
تاریخ تولد: 12-8-1339 شمسی
محل تولد: اردبیل
سرباز ارتش
تیپ23نوهد
سن:22سال
تاریخ شهادت : 24-6-1361 شمسی
محل شهادت : بانه _سردشت
گلزار شهدا: قاسمیه
اردبیل
برادر ایشان حسن هم به شهادت رسیده است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید محمدحسین کلانتری (۱۳۴۰ ساری _ ۱۳۶۲ شلمچه) متولد شهرستان شهید پرور ساری در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد،
محمدحسین کلانتری سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در لشکر ۷۷ ثامن الائمه در رسته مخابرات به اسلام خدمت می کرد که در مورخه ۱۳۶۲/۶/۲۴ هجری شمسی در منطقه شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید کلانتری در مورخه ۱۳۶۲/۶/۳۱ تشییع در گلزار شهدای ملامجدالدین به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋.🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام مــوسی آهنــگر دارابی از شهدای دانش آموز شهرستان ساری می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : خلیل
تاریخ تولد : 1344/03/01
تاریخ شهادت : 1362/06/24
محل تولد : میاندورود
گلزار امام زاده علی اکبر روستای اوسا ساری
نحوه شهادت : جراحات وارده
محل شهادت : مهران
موسی آهنگری دارابی در عضویت بسیجی به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۲/۰۶/۲۴ هجری شمسی در منطقه مهران شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. شهید آهنگری دارابی پس تشییع و در زادگاهش اوسا دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
.🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔴شهيد مدافع حرم سيدعلى زنجانى به روايت مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور؛
﷽
سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود. عشق به شهادت در دریای زلال چشماش موج میزد. پارسال گفت حاج مهدی بریم یه سر خطوط بچههای حزبالله. میخوام ببینی چه عشقی به حضرت آقا دارند. با هم رفتیم بچههای حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت حضرت آقا مشرف میشم، برگهای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند تا اون نامهی حامل سلام رو، خدمت ایشون تقدیم کنم. راست میگفت عشقشون به آقا مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو مینوشت چشاش بارونی میشد و با یه حسرتی میگفت سلام خالصانهی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با جان و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم. خوش به سعادتش مزدش رو گرفت رزقنالله
مهدی سلحشور
#سالروزولادتشهیدمدافعحرمعلیزنجانی
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید احمد جعفری نیا در24 آبان سال 61 در منطقه عین خوش و شهید علی جعفری نیا نیز در 24 شهریور سال 66 در شلمچه به شهادت رسیدند، این دو شهید بزرگوار از نیروهای بسیجی لشکر 17 امام علی بن ابی طالب(ع) بودند.شهید احمد جعفری نیا در وصیتنامهاش نوشت: مادرم شما در به ثمر رسیدن این فرزندان تان سهم به سزایی داشتید و من تا به حال نتوانستم این خدمت شما را جبران کنم انشاالله اگر پیروز شدم و به لقا الله پیوستم در آن دنیا زحمات شما را جبران خواهم کرد.
شهید احمد جعفری نیا اولین شهید از خانوادهی شهیدان احمد، علی و محمد جعفری نیا است که در چهارم بهمن ۱۳۴۳ شهر مذهبی قم دیده به جهانی گشود. دوران ابتدایی را در مدرسه رشدیه و دوران راهنمایی را در مدرسه ۱۷ شهریور گذراند بعد از آن وارد دبیرستان آیت الله کاشانی شد که این دوران از زندگی احمد مصادف با آغاز طلیعه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شد و احمد نیز به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت و در راه استقرار حکومت اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
احمد جعفری نیا با شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیههای امام کوشش فراوان میکرد و مدام خشم و انزجار خود را نسبت به حکومت پهلوی اعلام میداشت. در دوران مدرسه که هیچگونه آزادی در مدرسه وجود نداشت دانش آموزان را بسیج میکرد و با شعارهای کوبنده علیه رژیم منفور پهلوی مخالفت خود را ابراز میکرد.مادرشهیدان جعفرینیا:فرزندانم را برای حفظ اسلام و قرآن به جبهه فرستادم
مادر شهیدان محمد، علی و احمد جعفرینیا گفت: فرزندانم را در اطاعت از فرمان امام که همانا حفظ اسلام و قرآن بود به جبهه فرستادم و در شهادت سه فرزندم، راضی به رضای خداوند هستم.
سالروز شهادت شهید علی جعفرینیا
🕊شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#اللهمصلعليمحمدﷺوآلمحمدﷺوعجلفرجهم
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج ✨
یاعلی🖐
🦋🦋🦋
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
🟣 شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد و...👇👇
#شهید #محمدرضا_دهقان
مادرشهید :
یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز #عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم.
آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم.
با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه میکرد💔😞 او تعریف میکرد :
فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچهای پاک و طاهر بودم و قرآنخوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم🙂 به سبب آشنایی با دوستان #ناباب از راه بهدر شدم و 17 سال خدا و ائمه را #منکر شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است😔
اسم من #مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند😞😞😞
یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا میزند 😳«حاج مصطفی پاشو وقت نماز است»
من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,😐دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان»😊✋
این را که گفت بلند شدم و چهرهاش به دلم نشست🙂❤️
10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم😍💔 آن جوان میگفت :
محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبهام و مالهای حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگیام را فروختم تا مالهای حرام از زندگیام بیرون برود و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم.🙂✨
____
ان شاءالله از این نگاه ها شهدا به ماهم بندازند ...♥️
شهدا گاهی ،نگاهی ...💔
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
خدایا برادر من واقعاً قصدش ازدواجه خودت یه کاری کن اینها به هم برسن
عرشیا صدا زد
مادر یا الله میتونیم بیایم تو
صدای مهربون مادر بزرگش بلند شد
_بله بفرمایید قدمتون سرچشم
سه تایی وارد خونه شدیم نگاهم افتاد به اکرم یه روسری با چادر رنگی سرشِ و ایستاده. رو بهش گفتم
سلام
جواب داد
_سلام آقا ماهان حالت خوبه
منتظر نشد که حوابش رو بدم
رو کرد به ساسان و عرشیا
سلام خوش اومدین
ساسان و عرشیا هر دو جواب سلامش رو گرفتن و باهاش احوالپرسی کردن و رو کردن به مادر بزرگ و با اونم سلام و احوالپرسی کردن، مادر بزرگ نگاهش رو داد به من
_سلام پسرم خوبی؟
یه لحظه به خودم اومدم دیدم انقدر حواسم به اکرمِ که یادم رفته به مادربزرگ سلام کنم با خجالت و شرمندگی گفتم
سلام از منِ ببخشید حواسم نبود
لبخندی زد
_سلام سلامتی میاره زرنگ اونیه که به ۴سنت رسول الله اول سلام کنه خوبی پسرم خوش اومدی بیا بشین
هر سه مون نشستیم
اکرم یه سینی چایی آورد و به هممون تعارف کرد ما یکی یه چایی برداشتیم مادر بزرگ عرشیا رو کرد به ما چایی تون رو بخورید برید بیرون این دو تا میخوان با هم صحبت کنن
به خودم گفتم ساسان و اکرم با هم دیگه نامحرمن پس چطوری راحت با هم حرف میزنند دلم طاقت نیاورد سرم رو بردم نزدیک گوش ساسان
_داداش مگه تو به اکرم نا محرم نیستی
نگاهی تو صورتم انداخت
_نه ما به هم محرمیم
با تعجب پرسیدم چه جوری
لبخند کم رنگی زد
مادر بزرگ عرشیا ما رو محرم موقت کرده
عه مگه نمیگن موقع عقد باید بابای دختر باشه...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ مقطعی دلنشین وبسیار زیبا
از استاد مرحوم عبدالباسط
📖سوره مبارکه یاسین
🌺❤️🌺❤️🌺❤️
▪️🍃🌹🍃▪️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
▪️🍃🌹🍃▪️
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ذکر خیری از مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی(ره)
☘ روح پاک شیخ جعفر آقا مجتهدی رو با #فاتحه و #صلواتی یاد کنیم.
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
تو تنها کسی هستی که
ارزش مرا می داند؛
صلاح مرا می داند؛
لیاقت و شایستگی های مرا می داند؛
و به همه اسرار زندگی من
آگاه است...
از تو می خواهم،
مرا به آنچه برایم بهتر است
هدایت کنی...
ماجرای بت پرست...🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
_اینم که خونوادش شهرستان هستند و اصلا باباش نمی دونه که دخترش کجاست
ساسان تبسمی زد
_بابای اکرم فوت کرده این آقایی که بهش میگه بابا عموش هست که با مادرش ازدواج کرده
ساسان ادامه داد
_فاطمه خانم مادربزرگ عرشیا زن مومنییِ احکام میدونه محرمیت ما هم با قید شرط فقط صحبت اونم در حضور فاطمه خانم هست
ابرو دادم بالا
_آهان پس اینطور
_حالا اگر بابا مامان اصلاً قبول نکنن چیکار میکنی؟
_آیه یاس نخون خدا بزرگه ان شالله که راضی میشن
_داداش تو که صبح اینجا بودی الان برای چی اومدی اینجا؟
اعصابم که بهم میریزه میام اینجا آروم میگیرم
_الان فقط برای آرامش اعصابت اومدی اینجا
سرش رو تکون داد
_آره
ساسان به نظر من اکرم خیلی دختر خوبییِ دنبال یه راهی باش تا مامان بابا رو راضی کنید
آهی کشید
_خودمم دارم دنبال راهش میگردم
_یه فکری به سرم رسید
_چه فکری؟
_میگم چرا از فاطمه خانم نمی خوای بیاد با مامان بابا صحبت کنه و راضی شون کنه
اتفاقا قراره فاطمه خانم همین کاررو انجام بده
تو که راهی داری پس چرا میگیم بگرد دنبال راهی برای راضی کردن مامان بابا مگی میگردم
صدای فاطمه خانم صحبت دو نفره ما،رو که داشت خیلی به من خوش میگذشت بهم ریخت و رو به من گفت
_پسرم چاییت رو بخور برو تو حیاط پیش عرشیا میخواهیم دو کلام حرف بزنیم
چشمی گفتم و یه حبه قند گذاشتم دهنم و چاییم رو خوردم و اومدم تو حیاط پیش عرشیا...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️