11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سه توصیه مهم امام صادق (ع) برای خوب زندگی کردن
👤 حجت الاسلام رفیعی
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مذمّت قهر در خانه
👤آیت الله مظاهری
🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🎥لحظه اعلام خبر پیداشدن پیکر شهید به خانواده اش
پایان یک فراغ ۴۲ ساله
اعلام خبر شناسایی پیکر شهید شم آقایی در روستای ده آباد، شهرستان نطنز به خانواده شهید/ اول مهر ۱۴۰۳
🔸آخرین خبراصفهان
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز امسال به رسم هر سال
وقت آرایش ارزشها شد
با شعار «شهدا! شرمنده»
باز هم کنگرهای برپا شد
طبق معمول، ردیف اول
اخوی، حاجی و سردار غیور
ته سالن دو سه جا پیدا بود
چند آزاده و جانباز بهزور
مادران شهدا هم ساکت
قاب عکسی بهبغل از فرزند
قاب عکسی که از آن روز نخست
جای اشک و گله میزد لبخند
مجری از چند نفر دعوت کرد
تا کمی خاطرهسازی بکنند
روی خون شهدا سُر بخورند
با روان همه بازی بکنند
بین برنامه برای حضار
پخش شد چند نماهنگ قشنگ
از حضور شهدا در جبهه
و ظهور اخوی بعد از جنگ
بعد در قالب یک پِرفُرمَنس
روی سن چند نفر رقصیدند
حاضران ظرف حدود یک ربع
جنگ را کامل و خوشگل دیدند
شاعری آخر مجلس آمد
گریه کرد و وسطش شعری خواند!
پنج بار از ته دل داد کشید
هفت باری عوضش ساکت ماند!
عاقبت نوبت تجلیل که شد
یک نفر را به جلو هل دادند
به نمایندگی از جمع به او
لوح تقدیر و گلایل دادند
آخرش عکس گرفتند همه
با بنرهای شهیدان عزیز
تا بگویند که «ما هم بودیم»
قاب کردند و سپردند به میز
#دفاع_مقدس
#شهدا_شرمندهایم
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
سلام امام زمانم✋
صبح رامےسپاریم به نگاه شما
دست مےگذاریم روے سینه و
سلامت مےدهیم
✨السلام علیک یا مولاےیاصاحب الزمان✨
اےسرچشمه پاک هستی
در تکتک لحظات زندگیمان
جارےباش
#صبحتون_مهدوے
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
پایان چشم انتظاری ۴۲ ساله؛
شناسایی پیکر مطهر بسیجی شهید حسن شم آقایی با آزمایش DNA
پیکر شهید حسن شم آقایی که از نطنز به جبهههای جنوب اعزام گردیده بود، کشف و بعد از ۴۲ سال از طریق DNA شناسایی شد و خانواده و وابستگان این شهید عزیز به آرزوی وصال خود رسیدند.
🌷شهید شم آقایی سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان در منطقه شرق دجله به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷
🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
⭕️ انقلاب اسلامی هزاران همدرد برای رقیه قهرمانِ کوچک با روحی بزرگ در دل خود دارد
👤رقیه کربلا تنها نیست
🚩 سلام خدا بر رقیه های انقلاب
سلام بر مظلومانِ فاتح، یادگاران مظلوم شهدا
🕊صبحتون منور به لبخند #شهیدان🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
👌مردم ؛ مسئولینی چون حاج قاسم میخواهند:
چون
۱-دو تابعیتی نبود.
۲- دلبسته به وطن بود.
۳- قویترین ژنرال دنیا بود.
۴-خود را سرباز ایران مینامید.
۵- عارف بود.
۶- اهل شفاعت بود.
۷- آقازاده نداشت.
۸ - چپاول بیتالمال نمیکرد.
۹- خادم ملت بود.
۱۰- مثل مولاش امیرالمومنین، دشمنانش هم، عاشق مرامش بودند.
۱۱- رفتار و کردارش با سیره معصومین، تطبیق داشت.
۱۲- اهل مدرک و پوزدادن نبود.
۱۳- سپهبد بود؛ ولی نگاه به درجه نداشت.
۱۴- مردم خواب بودند او برایشان بیدار بود؛ باز مردم خواب ماندند که او آسمانی شد.
۱۵- حق ماموریت نمیگرفت؛ ولی دائماً در ماموریت بود.
۱۶- قویترین و ترسناکترین ژنرال ارتشهای جهان بود؛ ولی آرام، متین و دل رحم بود.
۱۷-اهل ریا نبود.
۱۸- دنیا از اسمش میترسید؛ ولی فرمود: رو قبرم سرباز قاسم سلیمانی بنویسید.
۱۹- سردار بود؛ ولی برای خدا بیقرار بود.
۲۰- مُبلمان خانهاش روکش داشت؛ روکشش هم ساده بود؛ انگار نه انگار که منزل ابرمرد دنیاست.
در تماشای چنین دست . . .
من شـدم از دست و حیــران می روم
#علمدار_شهید
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید امیر ابراهیم دربندی
کانون هابیلیان آذر 27, 1390
شهید امیر ابراهیم دربندیGolsorkh
نام: امیر ابراهیم
نام خانوادگی: دربندی
ولادت : 20 فروردین 1338
شهادت : 3مهرماه 1360
محل شهادت : تهران – پارک وی
نحوه شهادت : اصابت گلوله منافقین
وضعیت تاهل : متاهل و دارای یک فرزند
شهید عزیز امیر ابراهیم دربندی که در تهران سکونت داشت ، در روز جمعه ، مورخ 3/7/1360 زمانی که به همراه همسرش و به همراهی شهید کرمعلی حسن رضائی و همسر ایشان ، عازم نماز سیاسی – عبادی جمعه بودند ، اتومبیل ایشان در منطقه پارک وی مورد حمله منافقین کوردل قرار گرفته و در نتیجه ایشان و برادر کرمعلی حسن رضائی به شهادت میرسند و تروریستهای منافق نیز متواری میشوند .
🕊صبحتون منور به لبخند #شهیدان🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
شهید احمد رجب خیشگر در یکی از روزهای زیبای سال ۱۳۳۹هجری شمسی، در جمع مهربان و صمیمی خانواده ای متدین در شهر دزفول، چشم به جهان هستی گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. در سال های اوج گیری مبارزات ملت ایران برای به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی، به صف قیام مردمی پیوست و از ادامه تحصیل بازماند. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی . احمد با شور و اشتیاقی فراوان به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به پادگان دشت آزادگان سوسنگرد اعزام و در جبهه های الله اکبر مستقر گردید. او مردانه سلاح بر دوش کشید و در مقابل تجاوزگری های دشمن بعثی ایستادگی ها کرد. احمد به واسطه حماسه ها و دلاوری های فراوان که از خود نشان داد به درجه گروهان یکمی نائل گردید. سردار جوان سپاه اسلام دلیرانه زخم جنگ را چشید و از جبهه محروم شد. اما موضوع را از خانواده پنهان نمود و سرانجام در تاریخ سوم مهرماه سال ۱۳۵۹ ه.ش در سن بیست سالگی عاشقانه به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود. پیکر مطهر شهید احمد رجب خیشگر به دست دژخیمان بعثی افتاد
سالروزشهادت
🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
مامانم بدجور رفت تو فکر فهمیدم داره به این فکر میکنه که نکنه ساسانم یه همچین بلایی سرش در بیاد الان دقیقاً وقتشه که تیرو بزنم به هدف رفتم جلو روبروی مامانم ایستادم گفتم
_مامان شهرام بدبخت رو دیدی هی گفت من این دختره رو میخوام بابا ننهش گفتن نه، اینم بهش فشار اومد سکته کرد مُرد اگه ساسان اینجوری بشه چی به خدا مامان اگه ساسان بمیره منم میمیرم ساسان جوونِ منه
انقدر مامانم تو فکره که اصلاً صدای من رو نشنید
دستش را گرفتم تکون دادم
_مامان شنیدی من چی گفتم
نگاهش رو داد به من
_چی میگی؟
_میگم انقدر سختگیری میکنی در مورد ازدواج ساسان اگه مثل شهرام شه چیکار میکنی؟
بی حوصله جواب داد
_چی میگی ماهان کی به تو گفته که باید در مورد هرچی نظر بدی
قیافه آدمهای طلبکار رو به خودم گرفتم
_مامان ساسان هرچیه؟ ساسان زندگی منه ساسان عمر منه اگه یه طوریش بشه منم همونطوری میشم
مامانم نفس عمیقی کشید و اومد تو خونه منم پشت سرش اومدم
سر چرخوند سمت من
_ماهان حرف نمیزنیا اصلاً اعصاب ندارم هیچی نمیگی
نگاهی بهش انداختم و گفتم
_من بیرون تو کوچه وایمیسم کاری باهام نداری
_نه ندارم
اومدم تو کوچه با نگاهم دنبال بابام میگردم نیست یعنی کجا رفته؟
رو کردن به منیر خانم
بابا اومد بیرون. اما نیست
منیر خانم نفس بلندی کشید
_بابای شهرام حالش خیلی بد بود بابات همراهش رفت
_تو دلم گفتم خوب شد بزار بره ببینه شاید در مقابل ساسان کوتاه بیاد
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
امشب دو تا قسمت داریم 👇👇
من و مامانم تا ساعت سه نصف شب که بابام اومد بیدار بودیم فقط من جرات نمیکردم با مامانم حرف بزنم چون خیلی حال روحیش به هم ریخته است بابا کلید انداخت در رو باز کرد اومد تو خونه دویدم جلوش
_بابا چی شد؟
بابا سری تکون داد و بغض کرد
_هیچی بابا بچه رو تحویل سرد خونه دادیم اومدیم
متوجه چشمای بابام شدم انقدر که گریه کرده پلکهاش متورم شده
بابا نشست روی مبل مامانم رو کرد بهش
_خسته شدی بگیر بخواب
بابا آهی کشید
_خوابم نمیبره زن
رو کردم به بابام
_یه چیزی بگم بابا ناراحت نمیشی
مامانم پرید تو حرفم
_چرا ناراحت میشه برو توی اتاقت بگیر بخواب
_خوابم نمیاد مامان
بابام ساعت چرخوند سمت من
_چی میخوای بگی بابا بگو
_بابا من میترسم یه وقت ساسانم بهش فشار روحی بیاد مثل شهرام بشه کوتاه بیاید بذارید اکرم رو بگیره بابا خدا شاهده اکرم دختر بدی نیست، یعنی اول بوده اما الان پاک پاکِ
بابا یه آهی کشید و سرش رو تکیه داد به مبل
مامانم رو کرد به من
_خوب دیگه حرفتو زدی برو تو اتاقت بگیر بخواب مگه نمیبینی چقدر حال بابات بده
دلم میخواد پیش بابا مامانم باشم ولی دیگه مامان انقدر اصرار میکنه منم اومدم تو اتاقم
صدای حرف زدن مامانم با بابام اومد
اصلاً دلم نمیخواد فال گوشی کنم ولی این یه مورد استثناعه گوشم رو چسبوندم به در و همه حواسم رو جمع کردم ببینم چی میگن
صدای مامانم به گوشم خورد...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم