1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای روز بیست و چهارم ماه رمضان
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ، وَأَسْأَلُكَ التَّوْفِيقَ فِيهِ لِأَنْ أُطِيعَكَ وَلَا أَعْصِيَكَ، يَا جَوادَ السَّائِلِينَ.
خدایا، در این ماه آنچه تو را خشنود میکند از تو درخواست میکنم و از آنچه تو را ناخشنود میکند به تو پناه میآورم و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانیات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان.
┈┄┅═✾•••✾═┅
@mashlab1394
┈┄┅═✾•••✾═┅
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
شهید حسن عبدالله زاده اصالتاً از طوایف لر چهارمحال و بختیاری و از روستای شیخ علی خان است که به دلیل ماموریت پدرش در سال ۶۴ در اهواز متولد شد، اما با توجه به شرایط کاری پدر خود به تهران نقل مکان کردند. پاسدار شهید حسن عبداللهزاده به دلیل عشق و علاقه به ولایت و شهادت در سالهای اول جنگ سوریه بارها برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به این کشور اعزام شد. شهید حسن عبدالله زاده عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) نیز بود و عشق او به ائمه اطهار و حضرت عباس (ع) و الگوپذیری از شجاعت و صبوری باعث روحیه دادن او به سایر نیروها میشد. این شهید والامقام که فرزند سردار عبدالله زاده از فرماندهان سابق نیروی انتظامی بود، چند سال پیش ازدواج کرده بود و اکنون سه فرزند پنج، سه و یکساله از ایشان به یادگار مانده است.
♡
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
پس از آنکه دو سال قبل نابودی داعش توسط حاج قاسم اعلام شد، داعشیها در مناطقی از سوریه همانند دیرالزور پراکنده شدهاند که تعدادی از آنها در منطقه «بادیه» حضور داشتند. شهید حسن عبداللهزاده مأموریت پیدا میکند در برابر کمینهای داعشیهایی که این منطقه را ناامن کرده و باعث کشته شدن مردم سوریه شده بودند به منطقه عازم و ضمن شناسایی، آن منطقه را پاکسازی کند. به همین دلیل در آن منطقه حضور پیدا میکند و در کمین داعش قرار گرفته و خودروی او توسط موشک «کورنت» مورد اصابت قرار میگیرد و در این این حادثه دو فرد سوری و یک فرد روسی و همچنین یکی از همرزمان حسن شهید میشوند.
♡
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
اگر بخواهیم در خصوص شجاعت این شهید بگوییم نمیتوانیم از اقدامات این شهید در برابر فتنهگران در فتنه ۸۸ سخنی به زبان نیاوریم؛ چرا که حسن در روز عاشورا و در برابر هلهلههای یزیدیان که در میدان ولیعصر و سایر نقاط تهران جمع شده بودند، حضور پیدا کرد و متأسفانه توسط گروهی آنچنان مورد ضرب و شتم قرار میگیرد که گویی جان خودش را از دست داده است. این شهید والامقام در روز عاشورا با سنگ، چوب و ضربات مشت و لگد فتنهگران آنچنان آسیب میبیند که آنها گمان میکنند جان خود را از دست داده و در گوشه میدان ولیعصر پیکر او را رها میکنند؛ در حالی که حکمت الهی این چنین بود که شهیدعبداللهزاده باید در مقابله با داعش به شهادت میرسید.
♡
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
مدافعان حرم یا همان مدافعان خستگی ناپذیری که هفت سال بیشتر است در منطقههای درگیری با داعش حضور دارند و هنوز خسته نشده اند، بلکه به شهادت و جان دادن در این مسیر افتخار میکنند. حالا صحبت از شهیدی است که در دفاع از حرم حضرت زینب (س) شهید شده است؛ پاسدار شهید حسن عبدالله زاده
♡
یواش یواش که
داریم میریم رو به غروب اگر
عطش بدنتون رو گرفت دست رو سینه
بذارین یه سلام به ارباب بدین...💔
#تشنهجونداد
روزه بود که کشتنش😭💔
#بمیرمحسین
#ماه_رمضان
•﷽•
کـٰاشدراینرَمضـٰانلایقدیدارشَـوم...
سَحرۍبانظرلُـطفتوبیدارشَـوم...
کاشمِنـتبُگذارۍبِہسـَرممَھدۍجان!
تاکِہهَمسفرهۍتولَحظهۍافطارشَـوم...♥️!
#اللهمعجللولیکالفرج
#استوری
مَردفَقَطاوناییکِه
قِطعِهیِشُهَدایِبِهِشتزَهرا
آرومخوابیدن...🕊!
صوٺ زیباے تو آرامشِ جان اسٺ بیا
وَجه پُر نور تو از دیده نهان اسٺ بیا
دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو
قَد ِ عالم زفراقِ تو ڪمان اسٺ بیا
#اللهمعجللولیکالفرج💚
🔴شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد!
⬅️ دکتر محسن نوری دوست و همرزم شهید احمد علی نیری می گوید یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند.من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»