#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ۵صبح •|
مکن ای صبح طلوع...
نماز صبح به امامت امام حسین علیه السلام و یارانشان اقامه شد. میگویند سیدالشهدا در این هنگام برای اصحاب خطبهای خواند و آنها را به صبر و جهاد در راه خدا دعوت کرد. این در حالی بود که در همان لحظه لشکریان دشمن هم صف نماز جماعت تشکیل داده بودند و خودشان را برای جنگ با کاروان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله آماده میکردند. می گویند پس از خواندن نماز صبح اباعبدالله علیه السلام فرمان داد تا همه دور خیمهها را خندقی حفر کنند و آن را با بوتههایی که خود حضرت شب قبل از بیابان جمع کرده بود پر کنند تا زمان حمله دشمن بتوانند آنها را آتش بزنند و از اهل حرم محافظت کنند.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ۷صبح•|
اینان که حرف بیعت با یار میزدند...
طبق روایتهای تاریخی امام بعد از نماز صبح و نزدیک طلوع آفتاب در حالی که سوار بر شتری میشد تا در میان نگاه سپاه کوفیان به خوبی دیده شود شروع به خواندن خطبه کرد. سیدالشهدا در این سخنرانی یادآور نامه هایی شد که کوفیان برای او فرستاده بودند. او حتی برخی از اهالی کوفه را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «مگر شما به من ننوشتید که میوهها رسیده و اطراف سرسبز است، اگر بیایی لشکریان مجهز برای تو آماده است؟» بعد از آن میگویند سیدالشهدا نامههای آنها را به سمتشان پرت کرد و در جواب آنهایی که از ایشان خواستند تا حضرت با یزید بیعت کند که دست آنها به خون نواده پیامبر آلوده نشود این چنین پاسخ داد: «فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.»
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۹•|
اولین تیر عمربن سعد و آغاز جنگ...
آفتاب در دل آسمان جا گرفته بود؛ اما جنگ هنوز آغاز نشده بود در روایتهای تاریخی نقل شده که این تعویق و تعلل سرانجام شمر را به ستوه آورد تا جایی که او با خشم و عصبانیت از عمربن سعد خواست تا جنگ را آغاز کند. عمر اولین تیر را به سمت سپاه امام حسین علیه السلام پرتاب کرد و دیگران را شاهد گرفت تا بعدها به گوش عبیدالله بن زیاد برسانند که او اولین تیر را به طرف کاروان خاندان پیامبر نشانه گرفت. بعد از اینکه عمربن سعد جنگ را آغاز کرد لشکر کوفیان سپاه سیدالشهدا را تیرباران کردند که در این تیرباران چند تن از یاران امام به شهادت رسیدند و حضرت به آنها فرمود: «برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.»
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۳•|
جوانان بنیهاشم بیاید علی را بر در خیمه رسانید...
وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. نوبت به بنی هاشم رسید. اولین کسانی که وارد میدان رزم شدند حضرت علی اکبر و عبدالله بن مسلم علیهم السلام بودند. امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت پسرش بر بالین او حاضر شد و گروهی که او را کشته بودند نفرین کرد: « پس از توای پسرم! اوف بر این دنیا باد.» سپس از جوانان بنی هاشم خواست که پیکر علی اکبر را به کنار خیمهها ببرند.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۴•|
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
همه رفتند عاقبت سیدالشهدا و حضرت عباس علیه السلام تنها شدند.عطش و تشنگی بر کاروان امام و اهل حرم غلبه کرده بود. در روایت های تاریخی این طور نقل شده که قمر بنی هاشم اذن میدان گرفت ولی اباعبدالله از او خواست تا از شط برای اهل کاروان آب بیاورد. قمر بنی هاشم علیه السلام وقتی به سمت فرات رفت توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند ولی در راه برگشت در نخلستان دشمن به او حمله ور شد. سپاه یزید که جرات نزدیک شدن به حضرت عباس علیه السلام را نداشتند در میان نخلستان او را تیرباران و دو دستش را قطع کردند و بعد از آن با ضربت عمود آهنی به سر علمدار کربلا او را به شهادت رساندند.نوشته اند وقتی سیدالشهدا بالای سر بردار رسید فرمود: اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت۱۲•|
اولین باری که امام گریست....
نزدیک اذان ظهر امام حسین علیه السلام از لشکریانش خواست تا با عمربن سعد حرف بزنند و برای اقامه نماز مدتی جنگ را متوقف کنند. وقتی یاران سیدالشهدا این خواسته را مطرح کردند یکی از اشقیا فریاد زد: نماز شما قبول نمیشود. این حرف خشم حبیب را برانگیخت تا جایی که در جواب او گفت: ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبول نمیشود؟ در این میان وقتی حبیب به جنگ با آنان رفت از جانب دشمن محاصره شد و به شهادت رسید. وقتی خبر کشته شدن او به امام رسید سیدالشهدا برای اولین بار در روز عاشورا اشک ریخت، رو به آسمان کرد و فرمود:« خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»برای برپایی نماز افرادی همچون زهیر و سعد بن عبدالله خودشان را مقابل پرتاب تیرها سپر جان امام کردند تا سرانجام امام حسین علیه السلام نمازش را شکسته خواند.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۵•|
وداع با اهل حرم....
وقتی سیدالشهدا تنهای تنها شد لباسش را پاره پاره کرد تا بعد از شهادت آن را به غارت نبرند؛ هرچند همان لباس هم به غارت اشقیا رفت. در این هنگام امام حسین علیه السلام فرزند شش ماهه اش را برای طلب آب به میدان برد که به ضرب تیر سه شعبه حرمله به شهادت رسید.وقتی نوبت به وداع با اهل حرم شد حضرت به سوی خیمهها رفت. نوشته اند حضرت سکینه سلام الله علیها در این لحظه رو به پدر کرد و گفت: «پدر جان ما را به حرم جدّمان برگردان!» امام پاسخ داد: «هیهات! اگر مرغ قطا را رها میکردند در آشیانهاش آرام میگرفت. (اشاره به اینکه ما را رها نخواهند کرد).» در این لحظه صدای گریه زنها بلند شد، امام آنها را آرام کرد و به سوی دشمن حمله برد.
امام وقتی وارد میدان شد کسی جرات رویارویی با او را نداشت تا جایی که هرکس به سمت سیدالشهدا آمد؛ امام او را به هلاکت رساند. اباعبدالله هنگام مواجهه با دشمنان میفرمود:« مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.» در این لحظات عمربن سعد به لشکریانش دستور داد و با فرمان او ۴هزار تیرانداز از هر طرف امام را مورد هدف قرار دادند.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۵ الی ۱۶ •|
او میبرید و من میبریدم او از حسین سر من از حسین دل
میگویند سیدالشهدا از شدت زخمهای فراوان از اسب به زمین افتاد و در این لحظه حضرت زینب سلام الله علیها به بیرون خیمهها آمد و با ناله ای جانسوز گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو میافتاد.» پس از آن رو به عمر بن سعد کرد و فرمود:« ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیهالسلام را شهید میکنند و تو نظاره میکنی!؟ وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟»سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد.
وقتی حالت ضعف بر امام حسین علیهالسلام غالب شد، هر کس با هر وسیلهای که در اختیار داشت به سید الشهدا ضربه میزد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار میشد، لرزه بر اندامش میافتاد و به عقب بر میگشت. حمید بن مسلم میگوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدا از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم بگیرد.» در همین لحظات بود که شمر فریاد زد:« وای بر شما منتظر چه هستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، او را بکشید!»می گویند در این حال سنان بن انس حملهای کرد و نیزهاش را در قلب امام حسین(علیه السلام) فرو برد .وقتی شمر بن ذی الجوشن روی سینه مبارک امام علیهالسلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت وقتی میخواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا میکشی در حالی که میدانی من کیستم؟شمر گفت: آری، تو را خوب میشناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را میکشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیهالسلام را از بدن جدا ساخت.
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۰•|
حمله از یمین و یسار...
دو غلام ابن زیاد اولین کسانی بودند که برای نبرد تن به تن از سپاه کوفه اعلام آمادگی کردند که هر دوی آنها به دست عبدالله بن عمیر کشته شدند. گفته شده که بعد از این نبرد تن به تن سپاه دشمن از یمین و یسار و به شکل سراسری به لشکر اباعبدالله حمله برد. از جناح راست حبیب بن مظاهر مقابلشان ایستادگی و هجوم آنها را دفع کرد. از طرفی شمر که از جناح چپ به به سپاه امام حمله برده بود با دفاع افرادی همچون زهیر رو به رو شد و دستش جراحت برداشت به اندازه ای که آنها در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند.اما بعد از این عقب نشینی عمربن سعد دوباره دستور تیرباران سپاه را داد که منجر به شهادت چند تن دیگر از اصحاب امام شد.
نظراتتونرودرموردکانالمیشنویم↯
https://harfeto.timefriend.net/16294492070111