eitaa logo
شهید احمد مَشلَب
543 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
5 فایل
کانال کاملی از شهیدBMWسوار🚘 ‌‌‌‌‌ شھادت‌آن‌است‌که‌متفـاوت‌بھ‌آخر ‌برسے... وگرنھ‌مرگ‌ڪھ‌پایان‌همھ‌قصھ‌هاست:) ناشناس‌کانال: https://eitaa.com/joinchat/1896087742Ca3b8ef428a کپی؟!حلالت رفیق🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
«💚🍀» زن غساله چه میدید که با خود میگفت'مادرت کاش بجای تو پسر می‌آورد💔" +شهادت‌ نازنین دردانه ٵرباب 🖤 @moshleb1394
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت دُردانہ اباعبداللہ حضرت رقیہ سلام الله علیها برتمام شیعیان تسلیت🖤🕊 @moshleb1394
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب
*وفي ليلة ميلادك يا عزيزي؛ عليك مني سلام القلب والروح🥀🌍*
'🕊💛 { } . . راوی:سیده‌سلام‌بدرالدین(مادرشهید) احمد یک سال قبل از شهادتش در یکی از درگیری های جنوب حلب از ناحیه دست مجروح شد و برای مداوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد.. آسیب دیدگی عصب دستش در اثر این جراحت باعث از کار افتادن انگشت کوچک دست راستش شد..🥀 وقتی خبرش را شنیدم،چون میزان و عمق مجروحیتش را نمی دانستم بسیار نگران بودم و فکر هایی به ذهنم خطور می کرد که از تکرار آن وحشت دارم..😔 بعد که متوجه شدم که فقط انگشتش آسیب دیده، کمی خیالم راحت شد..🙂برای خودش مهم نبود و این جراحت را اصلا جدی نگرفت و می گفت: هر چیزی زکاتی دارد و این زخم زکات بدنم است.. . . @moshleb1394
💔 یکی از روضه خوان های میگه شب پنجم صفر پیرهن سیاه تنم کردم برم هیئت،یه دختر پنج، شش ساله مریض حال داشتم،گفت: بابا کجا میری؟ گفتم:دارم میرم هیئت. گفت: مگه الان چه خبره؟ گفتم:شهادت حضرت رقیه است. گفت: بابا رقیه کیه؟ گفتم:دختر امام حسینه. گفت:بابا چند سالشه؟ گفتم: هم سن خودته. گفت: بابا منم با خودت میبری؟ گفتم: نه عزیزم تو مریضی،استراحت کن،حالت بهتر بشه. گفت: بابا حالا که من رو نمیبری با خودت،بهش میگی بیاد کنارم؟ با خودم گفتم: حالا من چی توضیح بدم به این بچه؟ گفتم: نه،نمیتونه بیاد. گفت: چرا بابا؟ گفتم: اونم مریضه. چرا بابا؟ چی شده؟ گفتم: بابا پاهاش درد میکنه. گفت: چرا پاهاش درد میکنه؟ گفتم:رو خارهای بیابون دویده. گفت:بابا چرا رو خارهای بیابون دویده؟ مگه کفش پاش نبوده؟ گفتم نه کفش نداشته، کفشاشو غارت کردند و کفشاشو دزدیده بودند. دخترم میذاری من برم، بیچاره ام کردی تو! گفت:آره برو. من خداحافظی کردم، دم در دوباره گفت:بابا،یه سئوال دیگه! سئوالش من رو بیچاره کرد، نشستم دم در شروع کردم به گریه کردن،گفت:بابا کفشاشو غارت کردن، چرا باباش بغلش نمیکرد؟😭 بابا من اون روز کفشم گم شده بود تو بغلم کردی بابا، چرا باباش بغلش نکرد؟😭😭 حالا برای بچه مریض و بی حال، چطوری یتیمی را توضیح بدم؟😭😭 بگم باباشو کجا دید؟؟😭😭 با چه وضعی دید؟!😭😭 صلی‌الله‌علیڪ‌یامظلوم💔
'🕊💛 { } . . راوی:سیده‌سلام‌بدرالدین(مادرشهید) احمد یک سال قبل از شهادتش در یکی از درگیری های جنوب حلب از ناحیه دست مجروح شد و برای مداوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد.. آسیب دیدگی عصب دستش در اثر این جراحت باعث از کار افتادن انگشت کوچک دست راستش شد..🥀 وقتی خبرش را شنیدم،چون میزان و عمق مجروحیتش را نمی دانستم بسیار نگران بودم و فکر هایی به ذهنم خطور می کرد که از تکرار آن وحشت دارم..😔 بعد که متوجه شدم که فقط انگشتش آسیب دیده، کمی خیالم راحت شد..🙂برای خودش مهم نبود و این جراحت را اصلا جدی نگرفت و می گفت: هر چیزی زکاتی دارد و این زخم زکات بدنم است.. .
💛 ‌ ڪسۍمنونخواست‌ ولۍ‌توداد؎راهم همیشہ‌وقت‌بۍڪسۍ شد؎پناهم🍁
..'🖤✨
11.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*وفي ليلة ميلادك يا عزيزي؛ عليك مني سلام القلب والروح🥀🌍*