༻﷽༺
#خاطره
✍از کنار صــف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجے بین مردم توی صـف نشستہ، رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم پیشانیش را بوسیدم التماس دعا گرفتم و رفتم انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. از لابهلای صف های نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت:
«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....
← پـــ👣ـــایان →
#شہـید_احمد_مَشلَب
#شہـید_قاسمـ_سلیمانے
@moshleb1394☘
#خاطره_شهید
یه روز رفته بودم مزارش خیلی بیقرار بودم عکسش رو که روی سنگش حک شده بود هی میبوسیدمش زیر چشمشو...
اصلا آروم نمی شدم! پا شدم روی سنگهای بقیه شهدا روپاک می کردم بهشون گفتم ،
فکر کنید که مامانتون اومده داره سنگتون تمیز میکنه که آروم بشم خداییش کمی آروم شدم🙃✨
شب که خوابیدم خواب دیدم که مصطفی با چندتا از دوستانش با لباس فرم اومدن در خونه صدا میزنن مامان وگریه میکنن... 💔
بعددقیقا زیر چشم مصطفی چندتا ترکش داره نگاش میکردم، با خودم گفتم مصطفےاصلاصورتش زخمی نبود!صورتش سالم بود!
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که دیروز من اینجور بیقرارشدم اذیت شده :) 🥀
بهش قول دادم که دیگه بیقراری نکنم ولی ازاینکه دوستاش صدام کردن مامان خوشحال شدم♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهید
11 آبان 91؛ در نمایشگاه دفاع مقدسی که در نجفآباد برپا شده بود محسن با زهرا عباسی همکار میشود و همین آغازی میشود برای آشنایی و ازدواج؛ به قول همسر محسن، شهدا واسطه آشنایی این دو بودند، 11 آبان 91 خطبه عقد جاری و محسن در 21 سالگی داماد میشود؛ دو سال بعد در مرداد 93 مراسم عروسی برگزار میشود.
24 فروردین 95؛ اولین و آخرین فرزند محسن به دنیا میآید،اسمش را علی میگذارند، محسن در فایل صوتی وصیتش این گونه به تنها بچهاش خطاب میکند: سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم، چند کلمهای هم میخواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم!... اسمت را گذاشتم علی تا مولا و پیشوایت، الگویت علی (ع) شود!... میخواهم طوری علیوار (ع) زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان (عج) شوی...
شهید احمد مَشلَب
11 آبان 91؛ در نمایشگاه دفاع مقدسی که در نجفآباد برپا شده بود محسن با زهرا عباسی همکار میشود و همی
تنها آرزوی آقا محسن
محسن ازدواج میکند. مهریه همسرش یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، ۱۲ شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، ۱۴ مثقال نمک به نیت نمک زندگی، ۱۲۴هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه است که این قلم آخری را به علت اعزام به سوریه و شهادت نمیتواند تمام کند.
جای جای کتاب واژگان شهید و شهادت موج میزنند. حاج حسین یکتا را که دعوت میکنند نجف آباد باز هم از شهادت میگوید. محسن اما به یکی از دوستانش میگوید که دوست دارد شهید شود، شهادتش همه را تکان دهد و با همه شهدا فرق کند. این بزرگترین آرزویش در این دنیای فانی است. تنها دعای سفر مشهدالرضایش هم خواستهای از امام رئوف نیست جز شهادت در راه خدا.
بعد از نقل داستانکهایی از اردوهای جهادی و استخدام در نهاد مقدس سپاه، اولین بار به منطقه عبطین سوریه اعزام میشوند.
#نهج_البلاغه
💠كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را ملامت كند كه به او سوء ظن پيدا مى كند.
(بلكه بايد خود را سرزنش كند كه اسباب سوء ظن را فراهم كرده است)»
📘#حکمت۱۵۹
•`³¹³•.
#شایدتلنگر❗️'.
شڪستم..
شڪستی..
شڪستند..
دلِمهدیرا....
واینقصههنوزادامهدارد....
•
ترڪگناهدلآقاروشادمیڪنه..
بیاتاگناهنڪنیم
بهنیتتعجیــلدرظهـورش
وبهرسمرفاقتگنـاهنڪنیـم
.
✨بیایدازامروزقرارماناینباشهڪه
گناهنڪنیمبهخاطـردلِعزیزِفاطـمه
آقاشرمندهایم...💔🥀
.
اللّٰھم عجّل لِوَلیکَ الفَرَجْ
ـ ـ ـ ــــــــــ❁ــــــــــ ـ ـ ـ
حضرت محمد (ص) می فرماید:
هرکه مرد یا زن مسلمانی را غیبت کند، خداوند تعالی چهل روز و شب نماز و روزه او را قبول نکند، مگر اینکه کسی که غیبتش را نموده از وی در گذرد. (جامع الاخبار صفحه 109)
#غیبت_ممنوع❌
میگوینـد...؛
هرگاه به هرامامۍ"سلام"دهید...
خود آن امام
جوابـــــ سلامتان را میدهد!
ولۍاگرکسۍ بگوید:
"السلامعلیڪیافاطمهالزهراس🌹"
همهۍ امامان جوابش را میدهند ...
مۍگوینـــــد:
ڪه این فرد نام مادرمان را برده است !؟
[ السلامعلیکیافاطمةالزهراس]
🍃🌹🍃🌹