eitaa logo
شهید احمد مَشلَب
541 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
5 فایل
کانال کاملی از شهیدBMWسوار🚘 ‌‌‌‌‌ شھادت‌آن‌است‌که‌متفـاوت‌بھ‌آخر ‌برسے... وگرنھ‌مرگ‌ڪھ‌پایان‌همھ‌قصھ‌هاست:) ناشناس‌کانال: https://eitaa.com/joinchat/1896087742Ca3b8ef428a کپی؟!حلالت رفیق🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
{بِــسْمِ رَبّْ اِلمَہدے...🌸}
یه راه حل بدین وزرات بهداشت که بتونه تقصیر را بندازه گردن واکسن نزده ها @moshleb1394
♥️ - یاد گونه هایی بخیر که برآن اشک استغفار می غلتید ومحاسنی که بر آن غبار تبرک می نشست، دعای کمیلی که پایانش پاکی بود وقنوتی که درآن توفیق شهادت طلب می شد - یاد پیکرهایی که هیچگاه برنگشت، یاد مادرانی بخیر که بی صدا میگریستند وبچه هایی که هیچ گاه پدرانشان را ندیدند. - یاد لبخندهایی بخیر که قهقهه شهادت بود، دستانی که به اقتدا کردند وپاهایی که زوتر به بهشت پیوستند. ما ماندیم وما... ما ماندیم و درد فراق یاران،، ما ماندیم‌ و بار مسئولیت،، ما ماندیم وشرمندگی....
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد. 💔شادی روح شهدا صلوات💔
تعریف‌ من‌ از عشق‌ همان‌ بود که‌ گفتم..: در بند ڪسی‌ باش‌ ڪه‌ دربند "حسین" است
. تــو را باید بلند دوست داشت مثل کوہ... کوہ هـایی که برفِ نوک قله شان را هـیچ آفتابی آب نمیکند... . . . چه بغض ها که پای این جمله شکست : عزیزان من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته ام... فرازی از وصیت نامه 💔
گـر‌ چہ‌ ایـن‌ شهـر شلـوغ‌ اسـت ولۍ‌ بـاور‌ ڪن🙂 آنچـنان‌ جای تـو‌ خالیـست💔 صـدا می‌پیچد 🍂!•• @moshleb1394
از اینجا ڪہ‌ من‌ هـستم تا آنجایے ڪہ‌ توهستے فـاصلہ‌ بـسـیـار‌ اسـت‌ امـا... کافیست تو دستم را‌ بگیرے دیـگر فـاصلہ‌اے‌ نمےمـاند اے‌ شـہـید ...💙 @moshleb1394
فرشته‌سمت‌چپم‌زدروشونه‌م‌وگفت صبرکن‌مشتی،مایه‌خط‌جاموندیم!! - این‌رسم‌بندگی‌نبود: قناص.
‹❤️⛓› •• ‏گفـت:دخترروچہ‌بہ‌ شہـآدت؟!💣 🦋گفتـم‌: شایددخترها ‌توےِ‌جنگ شهیدنشنـ🍃 🦋اماهمین‌بس‌کہ ‌ازنسل بعضےمادرهآ چمران‌وآوینے‌وقاسم‌سُلیمانـےداریم..✌️🏻❤️🦋 •• ⛓⃟ ❤️¦⇢ ••