وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ(نجم۴۳)
و اوست که میخنداند و میگریاند.
به وقت خندههای شیرینِ پس از
گریههای تلخ :
هرچند ما به تقدم و زیادتِ عُسرت واقفیم
اما شما آنقدر خدایی ، که با یُسرهای
هرچند کم و کوچکت جانمان را تازه میکنی،قلبمان را راضی میکنی.و چه خوب
که شما اینقدر خدایی،
به رغم اینهمه نابندگیِ ما
#در_پناه_او
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس(NGO)
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لباس خاکی ها🧥
👥گپ و گفتی با اسطوره های غیرت و مردانگی
این داستان:
بیسیمچی 📟
خاطرات رزمنده غیور، حسین خاموشی
♨️حتماً تا آخر ببینید ♨️
جهت مشاهده فیلم کامل مصاحبه لینک آپارات زیر را مشاهده کنید👇
https://www.aparat.com/v/fhT7v
🔰یادواره سرداران و ۱۶۵شهید شهرستان مُهر
کنگره ملی ۱۵ هزار شهید استان فارس
#انجمن_راویان_فجر_فارس
@raviyanfarss
هدایت شده از انتشارات آسمان سوم📖
#انتشارات_آسمان_سوم
ناشر تخصصی کتاب های دفاع مقدس📚
🏢شیراز، بلوار پاسداران، جنب باشگاه فجر
📙https://eitaa.com/asemane3
..همیشهمیگفت :
زیباترینشهادترومیخوام!
یهبارپرسیدم:
شهادتخودشزیباستزیباترین
شهادتچطوریه؟!
گفت:زیباترینشهادتاینهکه
جنازهایهمازانسانباقینمونه:)!!
#شهید_گمنام
تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند.
در راه از پسری پرسید:
«تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند.
اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت.
تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
«برای کسی که آهسته و پیوسته راه میرود، هیچ راهی دور نیست.»
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دوشنبههایامامحسنی
یه یا حسن(ع)..💚
به نیتِ ارباب بی کفن میگم!
#یاحسنابنعلی (ع)
💫امروز مكالمه برای تمام مشتركين عزيز استان فارس رايگان شد...
🤩يك روز مكالمه رايگان داخل شبكه هديه همراه اول به شما
⭕فعالسازی👇
فقط امروز(۱۷ اردیبهشت) از طريق شمارهگيری كد دستوری
*10*4*2#
معجون آرامش
روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.
چون روزی چند بر این حال بود، کسانی را فرستاد تا از حالش جویا شوند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.
بدو گفتند: در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم؟!
گفت:معجونی ساخته ام از شش جزء و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.
گفتند:
آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید.
گفت: آری
جزء نخست اعتماد بر خدای عزوجل،
دوم آنچه مقدر است پذیرا باشد
سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.
چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،
پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.
ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به انوشیروان رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.
وقتی انسان کارهایش را
برای #رضایخدا
و پنهانی انجام دهد،
خداوند در همین دنیا
آن را آشکار میکند.
‹ شهید هادی ذوالفقاری ›