مولای منمهدۍجان..
اِۍکاشهَمیشه یاوَرتباشَممَن...
دروَقتِظہـور،مَحضَرتباشَممَن..
ھَرچَندکهنامهاَمسیاهاستوَلۍ.!
بگذارسپاه لَشکرتباشَممَن❤️
محفل_معنوی_یا_مهدی_عج
قرائت دعای پرفیض ندبه
بیاد شهدای هفته چهارم آبان ماه :
# شهید کریم صفری
# شهید نصرالله سبزی
# شهید محمد علی کامگار
# شهید محمد رضا حمیدی
# شهید عبدالرحیم اندایشگر
# شهیداسماعیل حاجی پور
# شهید عبدالحمید خسروی
و بیاد شهدای عملیات آزاد سازی سوسنگرد
همراه با مراسم روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
با نوای گرم: کربلایی هادی دیدار
با روایتگری آزاده سرافراز ، یادگار دوران دفاع مقدس : حاج رحیم قنبریان
زمان : جمعه 25آبان ماه ساعت۶:30صبح
مکان :گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها ، کازرون
صبحانه مهمان سفره امام زمان هستید
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_فاطمیون
#محفل_معنوی_یا_مهدی_عج
#هیات_فرهنگی_مذهبی_فاطمیون_کازرون
#هیأت_فاطمیون_کازرون
#هیات_تراز_انقلاب_اسلامی_کازرون
#تشکل_تربیت_محور
#مسجد_جمعه
https://eitaa.com/joinchat/3836674254C5c5aa0a99d
27.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج حسین پیروان (همرزم شهید)
شهید علی اکبر پیرویان ❤️
اولین پزشک شهید دفاع مقدس کشور
شهید محمد مسرور❤️
حاج حسین پیروان (همرزم شهید) شهید علی اکبر پیرویان ❤️ اولین پزشک شهید دفاع مقدس کشور
وچقدر باعث افتخاره برای شهرستان کازرون
اولین پزشک و اولین پرستار شهید دفاع مقدس کشور رو تقدیم این خاک پاک کردند❤️❤️
هَر کُجا نامِ تو بُردیم،فَقَط سوخته ایم
سوختَن را،زِ سَراپای تو آموخته ایم
#فاطمیه
#بی_بی_جان
هدایت شده از انتشارات آسمان سوم📖
📖 انتشارات آسمان سوم
ناشر تخصصی کتاب های دفاع مقدس📚
🏢شیراز، بلوار پاسداران، جنب باشگاه فجر
📚فروشگاه آسمان کتاب ، جنب ایستگاه مترو وکیل الرعایا
🆔️https://eitaa.com/asemane3
🔰🔰🌹کارگران حضرت زهرا (س)در شاهرود!
🔹تابستان ۱۳۶۳_شاهرود
هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندمهایشان بودند. فرماندهی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندمهای آن پیرزن را درو کنیم.
گفتم: چه بهتر از این!
پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندمهایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید.
پیرزن پس از تشکر گفت: پس من میروم برای کارگران حضرت فاطمه مقداری هندوانه بیاورم!
از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندمها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید میروم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟
گفت:
دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت:
چرا کارگر نمیگیری تا گندمهایت را درو کند؟
این کارها، دیگر از تو گذشته!
عرض کردم:
خانم شما که میدانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمیدهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم.
بانو فرمودند: نگران نباش!
فردا کارگران از راه خواهند رسید.
... از خواب پریدم.
امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا میباشند.
با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.
📚 کتاب نبرد میمک، احمد حسینا
https://eitaa.com/ka100313