چشمان خدیجه علیهاالسلام ، خیس لبخند می شود و ...
فاطمه علیهاالسلام متولد می شود؛ دختری که مادرِ پدر است و خیر کثیر.
خورشیدی که یازده ستاره دنباله دار را در آسمان امامت، مادری کرد.
🇮🇷 @shahidmedadian
...و خدا اراده فرمود...
تا ولایت و محبّتِ شما
[که هدیهای بهشتی بر زمینیان هستید]
بر جان و جهانمان بنشیند!
نمیدانم لطفِ او...
چه بوده بر من[ما]...
که از میانِ همهی مخلوقاتش...
خواسته تا ولایتتان در دلمان جای خوش کند!
اما خوب میدانم...
اگر قرار بود دَمی بیاید...
و پای محبت شما در میان نباشد...
همان بهتر که با بازدَمی از میان برود!
ما...
به ولایتِ شما پاک شدیم...
شما که پایِ ولایت علی ایستادید!
و این موهبت را...
خدا به شما بخشیده!
و دوستدارانتان را نیز...
از آن، متنعم کردید!
بشارت باد بر دوستدارانِ
صدیقهی طاهره(سلاماللهعلیها)
که با ولایتِ ایشان، پاک شدیم!
🇮🇷 @shahidmedadian
ننه سکینه تنها یک پسر داشت دنیا بود و ننه سکینه و علی اش، علی شفیعی
واقعیت این بود ننه سکینه بود و خدایش، علی را سپرد دست خدا، علی شهید شد ،فقط ماند خدا ،تمام تعلق ننه سکینه خدا بود.
خدا هم دسته گل او را پسندید اما برایش یک هدیه داشت؛ حاج قاسم
حاج قاسم شد فرشته خانه ننه سکینه کرمان که می آمد یک وعده خودش را مهمان مادر علی می کرد کنار تختش می نشست و هم صحبت می شدند، چای می ریختند و میوه می خوردند حاجی خودش ظرفها را می شست و جابه جا می کرد.
گاهی که تلفن ننه سکینه زنگ میخورد، حاج قاسم بود از سوریه، عراق و … احوال میپرسید و یادآور داروهایش می شد و هم صحبتش را می شنید.
ننه سکینه مزد زحماتش را از خدا گرفت در خانههای مردم رخت شسته بود، کارگری کرده بود و در کوره های آجرپزی گرما و سرما را به جان خریده بود تا علی اش حلال خور و چشم و دل خدایی بار بیاید.
محبت و همنشینی و پسری حاج قاسم نصیبش بود.
🇮🇷 @shahidmedadian