«اَللَّهُـمَّ اجْعـَلنـا
مِمَّنْ دَأبُهُمُ الْارتِیــاحُ اِلَیڬَ وَالْحَنینُ »
خدایـا!
ڪاری ڪن
شبیہ عاشقانِ تـو زندگے ڪنیم :)
#منـاجاتالمحبین
#خدایانَـزارازدستـِتبِـدَم.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
@shahidmohamadhoseinbashiri
1.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 آتش سوزی ناو دیگر آمریکایی (ایالات منفجره) ☺️
ناو هواپیما بر جان اف کندی نیز دچار حریق شد که ادعا میشود سریع مهار شده !
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
🌼🌼🌼
کودکی و نوجوانی:
از کودکی باهوش و بادرایت بود.
همیشه تفنگ اسباب بازی اش را برمیداشت و میگفت من میخام به جنگ برم و دشمن رو نابود کنم.🔫
در مدرسه با همه دوست بود با کسی دعوا نمیکرد.هرجا میدید کسی به مظلومی ستم میکنه فورا میرفت جلو و دفاع میکرد.✔️
کمی که بزرگتر شد اهل مسجد و نماز شد از ۱۰ سالگی نمازش را کامل ادا میکرد.
از ۱۵ سالگی تمام واجبات دینی رو به جا می آورد و تو این مسائل خیلی حساس بود.
در پایگاه بسیج محل اکثرا فعال بود.
به من خیلی احترام میگذاشت همیشه دست و پای مرا میبوسید.من هیچوقت از محمد حسین نرنجیدم.3⃣
🌹بخشی از وصیت نامه شهید:
راهی که میرویم در آن قدمگاه حسین ع است .ما تمام ناملایمات را باز چشم باز به جان میخریم.
زعم ما براین است هنوز صدای هَل مَن ناصرَ مولایمان طنین انداز آفاق است.
با اصرار پا در این راه نهاده ام واز پروردگارم آرزوی نصرت و پیروزی برای لشکریانش را دارم.
و خوب میدانم حضورمان اهداء الحسین است چه بکشیم و چه کشته شویم پیرو این میدانیم🌹
9⃣
🌼🌼🌼
همرزمان:
پشت مقر ما معراج شهدا بود که تمام شهدای منطقه را آنجا منتقل میکردند برای گلاب شور و کفن کردن.من و محمد حسین یک روز برای کمک پیش انها رفتیم. چند تا از شهدا را آوردند و در تابوت ها گذاشتند بعد از اتمام کار محمد حسین تابوت هارا میشمارد و خودکارش را بیرون آورد و روی یکی علامت زد و گفت بچها این تابوت منه!
از شهادت خودش مطمئن بود و انگار میدانست بازگشتی ندارد.
در یک دفترچه نام ۱۰ نفرمان را نوشته بودیم و عهد بسته بودیم که تا پای جان برای دفاع از حریم حرم و دفاع از مظلومان بجنگیم که #هشتم سید عماد بود. و همان شهید #هشتم شد.
در یک عملیات که برای پاکسازی روستای بنیامین با شهید هریری و شهید جهانی
که مشغول پاک سازی منزل مسکونی یک خانواده سوری بودند در اثر منفجر شدن مین و اصابت ترکش به درجه شهادت نائل شدند؛ در همان سن ۳۵ سالگی عهد شده در خواب مادر
و پیکر مطهر ایشان به میهن عزیزمان بازگشت🇮🇷🇮🇷
که در همان تابوت امضا شده آرام گرفته بود.✍
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
بعد از گرفتن دیپلم استخدام سپاه شد .وقتی برای تحقیقات از همسایه ها آمده بودند همه ازش راضی بودند و تاییدش کرده بودند.
او خیلی لباس سبز سپاه رو دوست داشت خیلی بااحترام اون رو از کمد بیرون میاورد و میپوشید.معتقد بود این لباس سبز رو امام حسین ع امضا کرده.
بعداز استخدام به آموزشگاه تبریز اعزام شد و شش ماه آموزش دید. خیلی دوست داشت در آموزشگاه مشهد باشد و آموزش های اولیه را آنجا ببیند. که بعد از چند وقت به آرزوش رسید و به آموزشگاه مشهد منتقل شد و#هشت ماه دوره دید.
همه چیزش را از امام رضا ع امام #هشتم میخواست و خیلی به ایشان متوسل بود.حتی رفتنش به سوریه هم را از ایشان گرفت.
از آمادگی جسمانی بالایی برخوردار بود در اکثر ورزش های رزمی و کاراته و راپل و جنگ سرنیزه مهارت داشت.
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
محمد حسین در سال ۱۳۸۳ در سن ۲۳ سالگی ازدواج کرد.💍 از شروط اصلی او برای ازواج یک خانم سیده بود . به سادات علاقه خاصی داشت❤️ و با آنها بسیار با احترام برخورد میکرد .میگفت میخوام داماد حضرت زهرا س باشم.
همسر شهید:مراسم عقد را در محضر امام رئوف امام #هشتم_ برگزار کردیم .مراسم عروسی ماهم بسیار ساده و دور از گناه برگزار شد.😇
از ویژگی های شهید این بود که به من همیشه میگفت غروب جمعه ها آرزو براورده میشود . و اکثرا دعای سمات را بر بلندی میرفتیم و میخواندیم.🤲
آشنا به طب سنتی بود و وقتی کوهنوردی میرفت برایمان گیاهان دارویی می آورد گاهی برایم گل های رنگارنگ میچید.💐
خیلی مهربان و خانواده دوست بود.
عشق و محبت بین ما هروز بیشتر میشد❤️. سال #۸۸_ صاحب یک پسر به نام علیرضا شدیم. محمد حسین خیلی خوشحال بود کام بچه را اول با تربت کربلا و خرما باز کرد و خودش درگوش بچه اذان گفت.👶
6⃣
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دومین اعزام :در حال حرکت به سمت سوریه و تعیین محل دفن بعد از شهادت و وصیت های شهید👆👆👆
اولین اعزامش به سوریه سال ۹۴ بود که به او اجازه ندادند و مخفیانه به سوریه رفت.
وقتی از هواپیما پیاده شدیم ✈️محمد حسین اول به زیارت بی بی زینب س رفت و در آنجا نجوا میکرد و اشک میریخت.😭
در آنجا نام مستعار سید عماد را انتخاب کرد چون هم به سادات علاقه داشت و هم به شهید جواد مغنیه...و همیشه یک شال سبز دور گردنش بود
به خاطر شهادت رفیقش شهید فانوسی بسیار ناراحت بود و هرپیامی میفرستاد آخرش مینوشت دعا کنید من هم فانوسی شوم.
بعداز دوماه برگشت به ایران و بار دوم سال ۹۵ اعزام شد.میگفت من با خانم فاطمه زهرا س قرار دارم و باید بروم. در مناطق جنگی بسیار فعال و کاردان بود شجاعت و دلاوری خاصی داشت. کارش بسیار سخت بود و اکثر مین هارا خنثی میکرد در این میان زیارت نامه حضرت زهرا س و نماز شب را هرگز ترک نمیکرد.❌
7⃣