eitaa logo
شَهید مُحَمَّــد حُسِیــن بَشیــری
578 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
12.6هزار ویدیو
117 فایل
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسیـن_بشیری #استادنمونه_تخریب_و_انفجارات تاریخ ولادت:۶۰٫۴٫۲۹ تاریخ شهادت:۹۵٫۸٫۲۲ ((با همراهی خانواده شهید)) خادم خواهران: @A_bshi پیشنهادات: @Haj_morteza خادم الشهدا (تبادلات): @ranjbarp
مشاهده در ایتا
دانلود
باردیگرهم شبـم، با نور چشمت صبح شد ای یگانه آفتابِ شہر دل ... صبحت بخیر #شهید_محمدحسین_بشیری 🌷 #صبحتون_شهدایی🌷 : https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کنایه دکتر ابراهیم رزاقی به اشرافی‌گری برخی مسئولین 🔹برخی مسئولین خانه میلیاردی دارند و با مردم با خوی آمریکایی برخورد می‌کنند! : https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
از تقابل «توفان» ایرانی با تانک‌های دشمن تا نفوذ «دهلاویه» تا عمق زره پوش‌ها 🔹تلاش جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۰ سال گذشته برای خودکفایی در زمینه تسلیحات ضد زره، تا کنون به تولید انواع موشک‌ها و سامانه‌های ضدزره منحصر به فرد شده است. : https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
💠دعوتید به... 🌹کانال رسمی شهید مدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند 💠یادگار هشت سال دفاع مقدس و 💠مدیر بانکی که دنبال #شهادت بود نه #اختلاس... 🌹در این کانال می خوانید: خاطرات ‌همسرشهید از سفربه ‌سوریه عکسها و دست نوشته های شهید تحلیل سیاسی روز نکات اخلاقی و... 🌹با مدیریت خانواده شهید http://eitaa.com/joinchat/1965490178Cbff981c977
موضوع:اطعام پيامبراعظم(ص) مي فرمايد:"عبادتي بالاتر از سير كردن گرسنه نيست" نصايح ص 44 ابراهيم در مورد سيركردن و اطعام دادن خيلي حساس بود و هميشه به اين مطلب دقت مي كرد كه دوستان را به خانه دعوت كند و به آنها اطعام دهد. در دوران مجروحيت كه در خانه بستري بود هر روز غذا تهيه مي كرد و بچه هاي محل و رفقا و كساني كه به ملاقاتش مي آمدند را سر سفره دعوت مي كرد و پذيرائي مي نمود. از اين كار هم بي نهايت لذت مي برد، بعد هم مي گفت: "ما وسيله ايم، اين رزق شماست، رزق مؤمنين با بركت است و... " در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين صورت عمل مي كرد، وقتي مي ديد صاحبخانه براي پذيرائي هيئت مشكل داره. بدون كمترين ادعايي براي همه ميهمانها و عزادارها غذا تهيه مي كرد. بيشتر شبهاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي كرد و پس از صرف غذا دسته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم يا بهشت زهرا مي رفتيم. بچه هاي بسيج و بچه هاي هيئتي هيچوقت آن دوران را فراموش نمي كنند، هر چند آن دوران زيبا و به يادماندني طولاني نشد. يكبار به ابراهيم گفتم: "يه سؤال دارم، اينهمه پول رو از كجا مي ياري؟ تو از آموزش وپرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري ولي چند برابرش رو براي ديگران خرج مي كني" نگاهي به صورتم انداخت و گفت: "روزي رسون خداست. توي اين برنامه ها من فقط وسيله ام، من از اوستا كريم خواستم هيچوقت جيبم خالي نمونه. خدا هم از جائي كه من فكرش رو نمي كنم هميشه اسباب خير رو برام فراهم مي كنه." بزرگان عرفان واخلاق نيز توصيه مي كنندكه براي رفع مشكلات، تا مي توانيد مشكل مردم را حل كنيد. همچنين توصيه مي كنند كه تا مي توانيد در خانه خودتان به مردم اطعام كنيد و اينگونه بسياري از گرفتاريهايتان را بر طرف كنيد. * * * نزديك غروب ماه رمضان بود كه ابراهيم آمد در خانه و بعد از سلام و احوالپرسي يك قابلمه از من گرفت و رفت داخل كله پزي، دنبالش آمدم و گفتم: "ابرام جون افطاري كله پاچه، عجب حالي مي د ه!" گفت: "راست مي گي ولي براي من نيست"يك دست كله پاچه كامل و چند تا نون سنگك گرفت . وقتي اومد بيرون ايرج با موتور رسيد . ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي كرد. با خودم فكر كردم لابد چند تا رفيق با هم جمع شدن و مي خوان با هم افطاري بخورن. از اينكه به من تعارف هم نكرد ناراحت شدم اما فرداي آن روز از ايرج سؤال كردم ديروز كجا رفتين ؟ گفت:" پشت پارك چهل تن، انتهاي يه كوچه، خونه كوچيكي بود كه در زديم وكله پاچه رو به اونها داديم، چند تا بچه و پيرمردي كه دم در اومدن خيلي از ابراهيم تشكر كردن و ابراهيم رو كامل مي شناختن. اونها يه خونواده بسيار مستحق بودن. بعد هم ابراهيم رو رسوندم خونشون و برگشتم".
. ☘﴾﷽﴿☘ دعا برای شروع روز بسم الله الرحمن الرحیم اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة آمين يا رب العالمین « اَگریڪنفررابہ مَہــــــــدےرساندے براے سپاهش تو سردار یارے » https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
‌ ‌. ☘﴾﷽﴿☘ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ✨ نشر پیام صدقه جاریه است . ✨ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @shahidmohamadhoseinbashiri ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─ 💠💎💠💠💎💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
365K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری 📹 چندروز پیش توی پخش زنده اخبار صداوسیما موقعی که داشتن از وسط اعتراضات فرانسه گزارش میدادن یک نفر از جلیقه زردها عکس حاج قاسم سلیمانی رو نشون داد . 👌 اگر بخوایم از این هم نزدیک تر میشیم ... https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منبرهای_دلنشین سخنرانی دکتر رحیم‌پور ازغدی توضیحات جالب درباره این موضوع که اگر در برابر عفریته‌های مسیح علینژاد کوتاه بیاییم چه اتفاقی میوفته https://eitaa.com/shahidmohamadhoseinbashiri
پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: "خداوند مؤمن ناتوان را كه دين ندارد دشمن مي دارد ". پرسيدند: "مؤمن بي دين كيست؟ " فرمودند: "آنكه نهي از منكر نمي كند" محاسن ج 1 ص 311 ابراهيم در مسئله تربيت و امر به معروف آنقدر زيبا عمل مي كرد كه الگوئي براي بسياري از مدعيان امر بود. آن هم در زماني كه هيچ حرفي از روشهاي تربيتي نبود. از طرفي ابراهيم از لحاظ بدني و زور بازو در اوج بود و آنقدر دوست و رفيق داشت كه مي توانست به هر طريقي حرفش را به كرسي بنشاند. * * * "منزل ما اطراف خانه آقا ابراهيم بود . من كه حدود شانزده سال داشتم هر روز با بچه هاي محل توي كوچه واليبال بازي مي كردم. عصرها هم روي پشت بام مشغول كفتر بازي بودم. آن زمان حدود 170تا كفتر داشتم. موقع اذان كه مي شد برادرم به مسجد مي رفت. اما من مقيد به مسجد رفتن نبودم. يكروز آقا ابراهيم جلوي درب منزلشان ايستاده بود و بازي ما را نگاه مي كرد . آن موقع ايشان مجروح بود و با عصاي زير بغل راه مي رفت، در حين بازي توپ به سمت آقا ابراهيم رفت . من رفتم كه توپ رو بيارم. ابراهيم توپ را در دستش گرفت . وقتي جلو رفتم توپ را روي انگشت شصت به زيبائي چرخاند و بعد گفت: "بفرمائيد آقا جواد" از اينكه اسم مرا مي دانست خيلي تعجب كردم و تا آخر بازي نيم نگاهي به آقا ابراهيم داشتم، همه اش در اين فكر بودم كه اسم مرا از كجا مي داند. چند روز بعد دوباره مشغول بازي بوديم كه آقا ابراهيم آمد و گفت: "رفقا، ما رو هم بازي مي دين؟" گفتيم:"اختيار دارين، مگه واليبال هم بازي مي كنين؟ " گفت: "خُب اگه بلد نباشيم از شما ياد مي گيريم " و بعد عصا راكنار گذاشت و درحالي كه لنگ لنگان راه مي رفت شروع به بازي كرد. تا آن زمان نديده بودم كه كسي اينقدر قشنگ بازي بكنه. با اينكه هنوز پاش مجروح بود و مجبور بود يكجا بايسته، خيلي خوب ضربه مي زد و خيلي خوب توپ ها رو جمع مي كرد. شب به برادرم گفتم: "اين آقا ابراهيم رو مي شناسي؟ عجب واليبالي بازي مي كنه! " برادرم خنديد و گفت: "هنوز نشناختيش، قهرمان واليبال دبيرستان ها بوده. تازه قهرمان كشتي هم بوده " با تعجب گفتم: "جدي مي گي؟ پس چرا هيچي نگفت!" برادرم جواب داد: "نمي دونم، فقط بدون كه آدم بزرگيه". چند روز بعد وقتي مشغول بازي بوديم دوباره آقا ابراهيم اومد. هر دو طرف دوست داشتن آقا ابراهيم با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازي شديم. چقدر زيبا بازي مي كرد. انتهاي بازي بود كه صداي اذان ظهر از مسجد پخش شد. ابراهيم توپ رو نگه داشت. بعد گفت: "بچه ها مي ياين بريم مسجد؟" گفتيم: "باشه "و بعد با بچه ها رفتيم نماز جماعت چند روزي گذشت و حسابي دلداده آقا ابراهيم شديم. يكبار ناهار ما روا دعوت كرد. يكبار هم با بچه هاي هيئت رفتيم منزلشان و بعد از مراسم ، شام خورديم و كلي با هم صحبت كرديم. بعد از آن ديگر هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. اگر يك روز نمي ديدمش دلم براش تنگ مي شد و واقعاً ناراحت مي شدم. يكي دو بار هم با همديگر رفتيم ورزش باستاني و خلاصه حسابي عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. اواخر مجروحيت ابراهيم بود. مي خواست برگردد جبهه، يك شب توي كوچه نشسته بوديم و داشت براي من از بچه هاي سيزده، چهارده ساله در عمليات فتح المبين مي گفت. همينطور گفت و گفت تا اينكه آخرش با يك جمله حرفش را زد: "اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچكتر بود ولي با توكل به خدا چه حماسه هائي آفريدن. تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترات چيكار مي كنن!" فرداي آن روز همه كفترها رو رد كردم و بعد هم عازم جبهه شدم. از آن ماجرا سالها گذشته و حالا كه كارشناس مسائل آموزشي و تربيتي هستم مي فهمم كه ابراهيم چقدر دقيق و صحيح كار تربيتي خودش رو انجام مي داد و چه زيبا امر به معروف و نهي از منكرمي كرد . *** پيامبر اكرم (ص): "چشمان خود را از نامحرم ببنديد تا عجايب را ببينيد ". ميزان الحكم ج 10 ص 72 روش امر به معروف و نهي از منكر ابراهيم در نوع خود بسيار جالب بود. مثلاً اگر مي خواست بگويد كه كاري را نكن سعي مي كرد غير مستقيم باشد. مثلا دلايل بد بودن آن كار از لحاظ پزشكي، اجتماعي و... را اشاره كند تا طرف مقابل خودش به نتيجه لازم برسد. آنگاه ازدستورات دين براي او دليل مي آورد. يكي از رفقاي ابراهيم گرفتار چشم چراني بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقي مي گشت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهركردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند. در آن شرايط كه كمتر كسي او را تحويل مي گرفت، ابراهيم خيلي با او گرم گرفته بود و حتي او را با خودش به زورخانه مي آورد و جلوي بچه هاي ديگه خيلي به او احترام مي گذاشت. مدتي بعد شروع كرد با او صحبت كردن. ابتدا اون رو غيرتي كرد و گفت: "اگه كسي به دنبال مادر و خواهر تو راه بيف
ته و اونها رو اذيت بكنه چيكار مي كني؟ " اون پسر با عصبانيت گفت: "چشماش رو در مي يارم". ابراهيم خيلي آروم گفت: "خُب پسر، تو كه براي ناموس خودت اينقدر غيرت داري چرا همون كار اشتباه رو انجام مي دي" بعد ادامه داد: "ببين اگه قرار باشه هركي به دنبال ناموس ديگري باشه كه ديگر جامعه از هم مي پاشه و سنگ روي سنگ بند نمي شه" بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و كلي دليل ديگه آورد و اون پسر تأييد مي كرد. بعد هم گفت: "تصميم خودت رو بگير اگه مي خواي با ما رفيق باشي بايد اين گناه رو ترك كني. " برخورد خوب و دلائلي كه ابراهيم براي او آورد باعث تغيير كلي در رفتارش شد و او را به يكي از بچه هاي خوب محل تبديل كرد. اين پسر نمونه اي از افراد بسياري است كه ابراهيم با برخورد خوب و استدلال و صحبت كردن هاي به موقع آنها را متحول كرده بود. نام اين پسر همكنون بر روي يكي از كوچه هاي محله ما نقش بسته است. *** ايام نيمه شعبان بود و چند ماهي از پيروزي انقلاب گذشته بود. با ابراهيم وارد كوچه شديم چراغاني كوچه خوب بود و بچه هاي محل انتهاي كوچه جمع شده بودن. وقتي به اونها نزديك شديم ديديم همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... هستن. ابراهيم با ديدن اون وضعيت خيلي عصباني شد. ولي چيزي نگفت، من جلو اومدم و آقا ابرام رو معرفي كردم و گفتم: "آقا ابراهيم از دوستان بنده و قهرمان واليبال و كشتي هستن " و بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي كردند، بعد طوري كه كسي متوجه نشه ابراهيم به من پول داد و گفت:"برو سر خيابون و 10 تا بستني بگير و سريع بيا. " اون شب ابراهيم با ده تا بستني و چند جمله حرف و گفتن و خنديدن آنقدر در دل بچه هاي محل ما جا باز كرد كه بچه ها وقتي از حرام بودن ورق بازي شنيدند همه كارت هايشان را پاره كردند.