✨نقش سربند سرش
ثارالله ست
یعنے ڪہ سرش
نذر #اباعبدالله 💫ست
#شبتون_شهدایی 🌙
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو
چشم های خسته پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ، قلب بیقرارم مال تو!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
•{✨}•
••{ #شهید_زنده }••
.
.
🥀عزتت ، شرفت ، شجاعتت بر تمامی نقشه های دشمنان چیره می شود . آنها تو را کشتند ، اما نتوانستند به زانو درآورند . چقدر این قصه آشناست . قصه ی کربلا ... !
.
.
•{🕊}•رفتہسردار
نفس تازھ ڪند، برگردد
#صبحتونشهدایی☀️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
~🕊
اے #شهـــــادٺ.....!!
چه زیبا گلچین می کنی...🌸
🌾خوبان عالم را..!!
ومن!!
مبهوت هر#شهیدم..🍂
چه زیبا می رود...
تا عرش اعلا...💫
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
#خاطرات_محمدحسین ❤️
🍃چند روز بعد از شهادتش مرد جوانی آمد دم خانه پدرم در یزد و با حالتی برافروخته و گریان شروع کرد به تعریف کردن.
دعوتش کردیم توی خانه.
گفت: هفته پیش با حال و اوضاع بدی داشتم از جلوی خانهتان رد میشدم که چشمم افتاد به حجله شهیدتان.
🍂همسرم سه قلو باردار بود و در شُرف وضع حمل.
نه من پدر و مادر دارم و نه همسرم. وضع مالیام هم خراب بود. از کار بیکار شده بودم و آه در بساط نداشتم. با دلی شکسته جلوی حجله شهید محمدخانی زانو زدم و شروع کردم به گریه کردن.
به دلم افتاده بود که به روح این شهید توسل کنم تا شاید گره از کارم باز شود.
🍃دو سه روز از آن ماجرا گذشت، به خواست خدا و وساطت شهید شما توی يك شرکت کاشیسازی برایم کار جور شد و از جایی هم قدری پول به دستم رسید که توانستم یک موتور بخرم.
خانمم هم فارغ شد. خدا را شکر، هم بچههایم سالم بودند، هم همسرم.
🍂یکی از دوستانم هم که ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم، آمد سراغم و گفت: فلانی، خانمم گفته برو خانم و بچههای دوستت را بیاور خانهمان تا ده روز اول به دنیا آمدن بچهها، من ازشان نگهداری کنم تا مادرشان سر حال شود و بتواند خودش به بچهها برسد.
باورم نمیشد که توسلم به این شهید اینقدر زود جواب بگیرد.
🍃حالا هم آمدهام تا هم این شهید را قدری بشناسم و بدانم که چه کسی بود این بزرگوار و هم این که از طرف خانمم برای همسر شهید پیغامی آوردهام. گفت: همسرم سلام رسانده و گفته که اسم بچههایم را باید همسر شهید به نیابت از شهید انتخاب کند.
🍂میتوانستم روح محمدحسین در حالی که دارد گریه کردن این بنده خدا را با آن حال و اوضاع تماشا میکند، تصور کنم.
حسین آنقدر دلرحم بود که کافی بود بفهمد کسی به کمک احتیاج دارد. بدون این که دیگران را متوجه کند، تا آنجا که از عهدهاش برمیآمد، از هیچ کاری کوتاهی نمیکرد.
🍃حالا هم برای این پدر جوان، سنگ تمام گذاشته بود.
آنوقت چطور میشد که ما را اینجا به امید خودمان رها کند؟! دو تا از نوزادها دختر بودند و یکیشان پسر. برای نوزاد پسر، اسم خود شهید را انتخاب کردم و او شد محمدحسین، برای دخترها هم چون حسین خیلی اسم زینب را دوست داشت و خودش هم فدایی راه حضرت زینب(س) شد، نام یکی از آنها را زینب و دیگری را زهرا گذاشتم.
🍂یک بار محمدحسین بهام گفت از خدا خواستهام قبل از این که توفیق شهادت به من بدهد، اول تحملش را به تو بدهد. حالا که فکر میکنم میبینم خدا چقدر زیبا دعای شهید را مستجاب کرده.
ولادت : ۱۳۶۴/۴/۹ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹‹🌿'•.💛,.•››
خودتو مسخرھ کردی؟؟؟
معلوم نیست کی رو عبادت کردی!
کہ لـذت نبردی ازش!...
#استادپناهیان✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
✍سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
من از بیجاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من بهامیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
📚بخشی از وصیت نامه سپهبد قاسم سلیمانی
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
💢تصور نمیکردم حزب اللهی ها
اینقدر شاد و شنگول باشند،
اصلا آدم های ریشو را که میدیدم
تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام
دنبال غم و غصه هستند...
💢محمدحسین یک میز تنیس گذاشته
بود توی خانه ی دانشجویی اش،
وارد که میشدیم بعد از نماز اول وقت،
بازی و مسخره بازی شروع میشد.
یک رسمی هم بین رفقا داشتند،
💢هرکس که تازه وارد بود و میخواست
لباسش را عوض کند، میفرستادند اتاقکی
که برای عوض کردن لباس بود.
همین که وارد میشد گاز اشک آور
می انداختند داخل اتاقک و
درش را از پشت میبستند...
🔰اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت .
🔰وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم ، میگفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم میآورد...
🔰اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
میگفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!
📚قصه دلبری
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
#حرف_قشنگ🌱
[ وقتی به ڪسی خــوبی می ڪنی
برای #خــدا♡✨ بهش خوبــی ڪن.
برای #خــدا♡✨ دلشــو شـاد ڪن.
تا اگه یه روزی در حقت بـدی ڪرد ،یه روزی یادش رفت، یه روزی جبرانش نڪرد،دیگه فڪرت ناراحــت نشه دیگ غصه نخوری. ]🙃
#فقط_رضای_خدا ☺️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄
●|💌°•.
میگفت=)⇩
•
امامرضـا کسیه که هرچی
بخوای رو برات خیر میکنه
حتی اگه خیر نباشه...!🙃
•
#شهیدمحمدخانی🌱
#چهارشنبههایِامامرضایی❤️
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#نسأل_الله_منازل_الشهدا🌷
@shahidmohamadhosinmohamadkhani ═✧❁🌸یازهـرا🌸❁✧═┄