5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پروفسور مالون مخترع فناوری واکسنهای mRNA :
واکسیناسیون همگانی باعث بدتر شدن رفتار ویروس می شود.
👈سیاستِ واکسیناسیون اجباری همگانی کاملا بر خلاف تمام دانش ما از تکامل ویروسی است.
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ساعت به وقت حاج قاسم
واکنش سردار سلیمانی نسبت به کسی که دستش را بوسیده بود: یک بار دیگر دستم را ببوسی میدهم محافظها بگیرنت و پاهایت را میبوسم.
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
آن روز که ما را ز گل خام سرشتند
در مدرسه ی عشق شما نام نوشتند
چون روز ازل نام مرا شیعه نهادند
جز عشق تو مـهدی دگرم هیچ ندادند
آقا همه جا نام شما ورد زبان است
بر منتظرت، هجر شما بار گران است
آن غایب حاضر که رهش راه نجات است
او یوسف زهراست که در قیدحیات است
وصل تـو بهاریست که پاییز ندارد
روی تو جمالیست که مه نیز ندارد
آقا دل ما شعبه ای از عشق وصالت
خارج ز شمار است همه لطف و کمالت
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـهـدی_جـان💔
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظارکافی نیست؟
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام #منتقم_خون_ابا_عبدالله
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_غلامعلی_تولی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
#جمعه_صبح_است
بوی عطر یاس دارد جمعه ها
وعــده دیــدار دارد جمعه ها
جمعه ها دل یاد دلبــر میکند
نغمه یابن الحسـن سـر میکند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
🔴 ۱۰۰ توحید در جمعه های ماه رجب
🔵 روایت شده هر کس در روز جمعه ماه رجب ۱۰۰مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند برای او نوری باشد در قیامت که او را به بهشت بکشاند.
🌕 تذکر: حدود ۱۵ دقیقه زمان می برد.
📚 مفاتیح الجنان /اعمال ماه رجب
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
بَعد اَز شَهنشهِ نَجفُ
شاهِ ڪـَربَلا
دَر طالِعم نِوشتِه خدا،
عبدِ سامِرا
#سلامعلےساڪنسامرا✋🏻
#شهادت_امام_هادی(ع) 🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🏴
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دلتنگم_آه_ای_سامرا_میثم_مطیعی.mp3
زمان:
حجم:
6.49M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴دلتنگم آه ای سامرا
🌴دلتنگ آن صحن و سرا
🎤 #میثم_مطیعی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه توصیه مهم #شهیدمحمدرضاالوانی به ارادتمندان:
۱-نماز اول وقت
۲-پرداخت خمس
۳-خواندن جامعه کبیره(زیارت جامعه...
یادگار نورانی امام هادی(ع)...)
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
25.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 کرونا و مقدمه سازی برای ظهور
استاد پناهیان
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
💔
جوادِ ۳۰ ساله با نوجوان ۱۶ ـ۱۷ ساله رفیق میشد
تا بیاوردش توی راه
برایش وقت میگذاشت ...
✍ تا وقتی هر کدامیک از ما در برابر انحراف نوجوان های محله، در برابر مسجدگریزی هایشان، در برابر دوست های نااهلشان سکوت کنیم نباید توقع داشته باشیم #شهید بشیم...🥀
#دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
@Ostad_Shojaeهدایتگر نور.mp3
زمان:
حجم:
7.57M
#تلنگری
#استاد_شجاعی 🎤
#دکتر_رفیعی
✍ از ویژگیهای خاصِ دورانِ امام هادی علیهالسلام، آماده کردنِ مردم، با شیبی ملایم، برای دورانِ غیبت امام دوازدهم است!
این استراتژی کاملاً مهندسی شده، به تربیت کسانی انجامید، که سِیرِ تاریخ را در زمان غیبتِ معصوم، بسمت تمدن نوین الهی، بسیار مخفی و آرام، هدایت نموده است!
💥 تا اینکه رسید به ....؟.....
※ ویژه شهادت امام هادی علیهالسلام
@Ostad_Shojae
🈴 *_در قبرستان دارالسّلام شیراز قبری ست معروف به_* :
_ قبرِ سرباز امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف -
که با گذشتِ بیش از شصت سال از عمرِش - هنوز گذر زمان نتوانسته طراوتش را از بین ببرد - در حالی که تمام قبرهای اطراف آن با گذشت زمان فرسوده -
متروکه و قدیمی شده اند .
_ آری - این قبر متعلق به جوانی است اهل خوی - که در زمان رضاخانِ ملعون به خدمتِ سربازی فراخوانده می شود - ولی با درست عمل کردن به دستورات خداوند متعال - و فرمایشاتِ قرآن و اهلبیت (علیهم السّلام) موردِ لطف و عنایاتِ عجیبِ آقا امام زمان (علیه السّلام) و مادرشان حضرت فاطمه (صلوات اللّه و سلامه علیه) قرارگرفته و الگوی زیبا و کم نظیری برای همه شیعیان و خصوصا جوانان می گردد .
مردمِ متدیّن و اصیلِ شیراز
- او را به نام سربازِ گمنام می شناسند و بر سرِ قبرِ او حاضر شده - عرضِ حاجت می کنند و ماجرای زندگیِ این سربازِ گمنامِ امام زمان علیه السّلام - در بین ایشان معروف است .
_ نویسنده ی کتاب مسجد مقدس جمکران - آقای عبدالرّحیم سرافراز شیرازی سرگذشت زندگی ایشان را اینگونه نقل می کند :
_ در زمان مرحوم حاج شیخ محمّدحسین محلّاتی (جدّ مرحوم آیت الله حاج شیخ بهاءالدّینِ محلّاتی)
شخصی با لباس کهنه و یک کوله پشتی وارد مدرسه خانِ شیراز (که جزء مدارِسِ حوزه علمیّه بوده) می شود و از خادمِ این مدرسه علمیّه - اطاقی می خواهد .
_ خادم به او می گوید : باید از مدیرِ اصلیِ مدرسه درخواستِ اتاق بکنی و من کاره ای نیستم .
_ مدیرِ محترمِ مدرسه هم در برابرِ درخواست آن شخص می گوید :
_ اینجا مدرسه ی علمیّه است و تنها به طلبه های علوم دینی - اتاق و حجره می دهیم . او هم می گوید : این را می دانم ولی در عین حال - عاجزانه از شما اتاقی می خواهم که فقط چند روزی در اینجا بمانم و زود زحمت را کم کنم .
_ مدیرِ مدرسه ناخودآگاه - به اراده الهی در برابرِ درخواستِ این شخصِ تازه وارد - تسلیم می شود و دستور می دهد که به او اتاقی بدهند - تا او استفاده کند و در رفاه باشد .
_ بالاخره مهمانِ تازه وارد
- داخلِ اتاق می شود و درب حجره را به روی خود می بندد و با کسی هم رفت و آمد نمی کند.
_ از طرفی خادم مدرسه هم طبق معمول - شب ها درِ مدرسه را قفل می کرده و خودش هم بعد از سرکشی به اطراف و داخل مدرسه - برای استراحت به اتاقش رفته و می خوابیده است .
_ ولی همه روزه صبحِ بسیار زود - که از خواب بر می خواسته - مشاهده می کند که در باز است !!!
_ پیرمردِ خادم شبِ بعد با دقّتِ بیشتر درِ حوزه علمیه را قفل می کند ولی باز هم
- فرداصبح با درِ باز مواجِه می شود .
_ این جریان تا سه روز ادامه پیدا می کند و بالاخره متحیّر و سرگردان می شود.
_ (چون به جز خودش و مدیرِ مدرسه - کسی کلید نداشته)!
_ او به ناچار - قضیه را به مدیرِ مدرسه می گوید - مدیر هم به خادمِ مدرسه می گوید .
_ امشب در را قفل کن و کلید را نزد من بیاور - تا خودم قضیه را پیگیری کنم -
اللّه اکبر !!!!
_ فردا صبح باز هم مدیر می بیند که - درِ مدرسه باز است و کسی از مدرسه بیرون رفته است ...
_ و همگی به خاطر اینکه این اتفاق از شبی که آن شخصِ تازه وارد - به مدرسه آمده - افتاده است به او مظنون می شوند.
_ خلاصه موضوع را پیگیری می کنند و متوجه می شوند که درست است - و کسی که بدونِ داشتنِ کلید - شب ها از مدرسه بیرون می رود همان شخصِ تازه وارد است ... مدیرِ مدرسه با خودش می گوید :
_ حتما در کارِ این مرد ؛- سِرّی هست ولی موضوع را نزد خود مخفی نگه می دارد .
_ او روزها نزدِ آن شخص رفته و به او اظهار علاقه می کند و از او می خواهد که لباس هایش را به او بدهد تا آنها را برایش بشوید و تقاضا می کند که با طلاب رفت و آمد کند.
_ اما او از همه اینها اِبا می کند (قبول نمی کند) و می گوید من نمی خواهم مزاحم کسی بشوم و برای انجامِ کارهایم نیز به کسی نیازی ندارم.
_ مدتی بر این مِنوال می گذرد تا اینکه یک شب - خودِ این شخص - آقای محلاتی و مدیرِ مدرسه را به حجره اش دعوت می کند و به آنها می گوید :
_ چون عمر من به آخر رسیده - قصه ای دارم برای شما نقل می کنم - فقط خواهش می کنم مرا در محلّ خوبی دفن کنید.
_ او قصّه زندگی اش را این گونه تعریف می کند :
_ اسم من عبدُالغفّار - مشهور به مشهدی جونی - اهل خوی و سرباز هستم.
_ من وقتی که در ارتش خدمت سربازی را می گذراندم - یک روز - به خاطرِ کاری پیش فرمانده مان رفتم و تقاضایم را گفتم.
_ افسرِ فرمانده ما که خودش مسلمان نبود و می دانست من شیعه هستم - شروع به جسارت و بی احترامی نمود و مرا تحقیر می کرد.
_ در آخر هم - نه تنها کارم را راه نینداخت - بلکه با کمالِ بی شرمی - به حضرتِ فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) - جسارت و بی احترامی کرد.
_ من هم که تا آن لحظه سکوت کرده بودم - ناگهان از خود بی خود شدم و دنیا پیش چشمم تیره و تار شد.
_ گفتم تا الان هر چه به خودم بی احتر