عشقم.mp3
3.69M
#بشنوید🎧
#فایل_صوتی🎙
✅توسل به #امام_حسین(ع)
وعنایت #حضرت_زهرا(س)❤️
به یک خانم تارک صلاة مریض 👆
#رزق_شب_جمعه👌
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#یاران_مهدی(عج)🌷4⃣ به محضر حضرت آقا، رهبر خوبان که رسیدیم بعد از درد و دلها به ایشان گفتم: حضرت آقا
#یاران_مهدے(عج)🌷5⃣
مادرش می گفت وقتی از مرز اومد خونه دیدم رو گردنش جای بریدگی هست گفتم چی شده معراج جان؟گفت با اشرار درگیر شدیم قمه رو گذاشت #زیر_گردنم و شروع کرد به #بریدن همون لحظه به #امام_زمان عج متوسل شدم گفتم آقا به من بیست روز وقت بده تا عروسی خواهرم عزا نشه.
مراسم عروسی خواهرش انجام شد و معراج دقیقا بیست روز بعد به شهادت رسید.🕊
#شهید_معراج_آئینی
@shahidmosavinejad
1_64391434.mp3
4.46M
🎧پادكست های صوتی1⃣
🌼امام مهدی عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
خدایا شهدا چه کردند که هر آنچه خواستند همان شد؟؟
هر دعایی کردند مستجاب شد؟؟
⚜جاےشهید نظری خالی ڪه
همیشه میگفت:
بانوی دو عالم #مزار نداره،اگه شهید شدیم باید خجالت بکشیم مزار داشته باشیم #دعا میکرد که مثل حضرت زهرا(ع) #گمنام باشه و مزار نداشته باشه
⚜رفت سوریه شهید شداما پیکرش به همراه چند شهید دیگر به میهن بازنگشت و در سوریه باقی ماند و بعد از گذشت سه سال به میهن بازگشت
#شهیدمدافع_حرم_میثم_نظری
@shahidmosavinejad
#شهیدانه
⚜یکی از همرزمان شهید می گوید: در نزدیکی «چالاب» جبههای در برابر دشمن ایجاد کرده بودیم؛ هلیکوپترهای #عراقی به منطقه حمله کردند با «کالیبر۵۰» به سمت آنها شلیک میکردیم؛ شهید سابوته از «گنبد پیرمحمد» سوار ماشین شده بود تا خود را به منطقه برساند، سنگهای چالاب بسیار تیز و #برنده و زمین پر از خار بود؛ به عدنان گفتم «پس کفشهایت کو؟ چگونه میخواهی روی این سنگها و خارها راه بروی» او گفت کفش میخواهم چه کار، خارها نرم هستند
شهید عدنان اکثراً با #پای برهنه بود؛ به همین دلیل سردار طباطبایی و بقیه همرزمانش او را «عاشق پابرهنه» نامیدند؛ گاهی ⚜شبها برای غافلگیری دشمن مجبور بودیم با قاطر برویم؛ بیشتر مسیر را رفته بودیم در حالی که شهید سابوته کفشهایش را در پایگاه جا گذاشته بود.
#شهید_عدنان_سابوته
@shahidmosavinejad
#آخرین_دیدار_عشق🌷
🌷هیچ گاه آخرین دیدارمن محسن ازیادم نخواهدرفت به همراه پسرم برای بدرقه محسن به راه آهن رفتیم به دلم افتاده بودکه این رفتن رابازگشتی نیست شب پیش ازرفتن محسن #خواب امام خمینی رادیده بودم آن روزمن تاپای قطاراعزام نیروهارفتم محسن فرزندمان مهدی راکه آن زمان یک سال ونیم داشت درآغوش گرفت وبوسیدلحظات سخت ونفسگیری بودبرای من که 🌷هیچ گاه بدون اونبودم شهادتش سخت وسنگین شدقبل ازرفتنش گفتم محسن جان چراانقدرلاغرشده ای؟اودرجوابم گفت خداراشکراگرگوشتی از #گناه دربدن من بودازبین رفت!! اورفت وبعدازدوماه مجاهدت درجبهه های حق علیه باطل نهایتأ دراوج دلدادگی به پروردگارشد ۱۳۶۵/۳/۱۹که مصادف باعیدفطر بوددرجریان عملیات کربلای ۱آزادسازی مهران به شهادت رسیدنحوه شهادتش راهم ازطریق دوستانش متوجه شدیم ترکش خمپاره #شاهرگش رامورد هدف قرارداده بودخانواده محمدباقری درمدت ۵سال سه شهیدراتقدیم 🌷نهال نورس انقلاب کرده اند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_محسن_محمد_باقرے
@shahidmosavinejad
#لبخند_بزن_رزمنده🌷
شلمچه بوديم! قيصری گفت : همه جورش خوبه !
صالح گفت : نه اسير شدن بده!
هركس چيزی گفت تا رسيد به شيخ اكبر. دستاشو بالا برد وگفت :خدايا !همه اش خوبه ولی من نمی خوام توی توالت شهيد يا مجروح بشم! نزديك اذان ظهر بود كه رفتيم برای تجديد وضو. دور تانكر آب ايستاده بوديم ،حرف می زديم ووضو می گرفتيم كه خمپاره ای پشت توالت منفجر شد وتوالتو ريخت رو هم. هاج وواج، نگاه به گردو غبار انفجار می كرديم.كه صدای جيغ وداد كسی بلند شد. دويديم طرف صدا. صدای شيخ اكبر بود. از زير گونيا وچوبای خراب شده توالت داد می رد ومی گفت : آهای مُردم! بياييد كمك : نه!نه! نياييد كمك . من لُختم! خاك به سرم شد😂 همه جام پر از تركش شده. از خنده ريسه رفته بوديم😆 وشيخ اكبر لُخت وزخمی رو از زير گونيا می كشيديم بيرون. كه داد زد: نامردا ! نگاه نكنيد ! مگه نمی دونيد من نامحرمم! خاك بر سرتان كنند!
هنوز حرفش تموم نشده بود كه ديگه نتونستيم ببريمش .🙃 شيخ اكبر ولو كرديم رو زمين وحالا نخند وكی بخند. 😂😂ما می خنديديم وشيخ اكبر، دم از نامحرمی می زد. جيغ وداد می كرد كه امدادگر از راه رسيد ورفت طرفش. شيخ اكبر گفت : نيا! كجا ميای⁉️ امدادگر گفت : چشماتو ببند تا خجالت نكشی ! وبعد نشست كنارش
@shahidmosavinejad