12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #دجال آخرالزمان...
🔹 قسمت دوم
👤 سخنرانی استاد رائفی پور
✔️ درباره سیستم دجال در آخرالزمان و سیستم سازی برای ظهور #امام_زمان علیه السلام
@shahidmosavinejad
#کلام_شهید
✍بدانید دشمن درصدد ضربه زدن به ولایت فقیه و امام خامنه اے است
اگر سستی کنید تعلل ورزید خدا این نعمت را از شما می گیرد و آن را به شکل بدی جایگزین می کند.
#شهید_محمد_مهدی_فریدونی
#ولایت_فقیه
#وصیت_شهدا
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #سفر_راهیان_نور6⃣ فرودین سال ۱۳۹۰که ازراه رسیدتنهاچهارماه به #شهادت سیدبا
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#لباس_سبز_دامادے7⃣
سال ۶۷ روز #نیمه_شعبان با لباس سبز پاسداری به خواستگاریم آمد . با لحنی دلنشین و ساده با من از #شهادت ، #اسارت و #جانبازی و مشکلاتی که در آینده در سر راه وجود دارد ، سخن گفت . منزلشان در کنار منزل ما بود و من ایشان و خانوادهشان را از قبل می شناختم . من هم پذیرفتم که با #سید همراه شوم، مهریه ما چهارده سکه به نیت ۱۴ معصوم (ع) بود . #سید_عبدالحسین بعد از خواستگاری به جبهه برگشت و چهل روز بعد آمد و مراسم #عقد و عروسیمان همزمان با حضور اقوام و جمعی از رزمندگان در ایام نیمه شعبان روزچهاردهم فروردین سال ۶۷ برگزار شد .عبدالحسین #نوزده سال و من #شانزده سال داشتم . سرسفره عقد ایشان با همان #لباس_سبز پاسداری حاضر شدند من از خواهر ایشان تقاضاکردم اگر ممکن هست به ایشان بگویند لباسشان را عوض کنند ولی ایشان نپذیرفتند و گفتند این #لباس ، لباس #زندگی و #مرگ من است و این نشانه ای جز این نداشت که او همیشه آماده و حاضر برای #پاسداری از همه آن چیزهایی بود که به آن عقیده داشت ، حتی شب از #ازدواجش و این برای من یک #سعادت محسوب می شد که برای چنین شخصی انتخاب شدم
شب #ازدواجمان او می گفت و من گریه می کردم از دوستان #شهیدش، از رفقایی که در سخت ترین شرایط مشغول #دفاع از کشورمان هستند و در راه دین خدا جانبازی می کنندشروع زندگی ما با سخن از شهادت ادامه زندگی با رابطه با خانواده #شهدا و دهه سوم زندگیمان با #شهادت همسر #عزیزم رقم خورد و چه زیبا به آرزویش رسید .
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سید_عبدالحسین_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
#کلام_شهید
✍خدایا من رو بپذیر ...
رسیدن به سن ۳۰ سالگی بعد از اقا علی اکبر (علیہ السلام) برام ننگه ، تن و بدن سالم داشتن ! اصلا نمیتونم تصور کنم ؛ فرق سالم بعد از اقا علی اکبر (علیه السلام) رو اصلا نمیخوام
#شهید_مهدے_صابرے
@shahidmosavinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_روز_باشیم
🔹طناز بحری رئیس کلینیک هماتولوژی بیمارستان آراسموس روتردام هلند:
ایران امروز مثل کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شود نجات خواهد یافت...
@shahidmosavinejad
💠درود خدا بر او فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دوساله باش، نه پشتی دارد كه سواری دهد، و نه پستانی تا او را بدوشند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت۱
@shahidmosavinejad
مداحی آنلاین - با نگفتن این 4 حمد نعمت های خداوند از شما گرفته می شود - عالی.mp3
6.81M
♨️با نگفتن این چهار حمد نعمت های خداوند از شما گرفته می شود
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجتالاسلام #عالی
@shahidmosavinejad
باید در میان شما گروهی باشند تا مردم را به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهی از منکر کنند;ایشان همان رستگارانند.
✍آل عمران آیه 104
#شهید_علے_خلیلے
@shahidmosavinejad
#کلام_از_شهدا
امام زمان(عج) منتظر شماست كه شما را بشناسد. قلب خود را پاك كنید و همچنان محكم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیّا سازید.
#شهید_جواد_محمدی
#امام_زمان
#وصیت_شهدا
@shahidmosavinejad
مداحی آنلاین - معرفی امام زمان(عج) - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.96M
♨️معرفی امام زمان(عج) توسط امام حسن عسکری(ع)
👌#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#یاران_مهدے(عج)🌷7⃣ 🔰این شهید عزیز عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید به عن
#یاران_امام_مهدے(عج)🌷8⃣
🔻قبل از شهادت اصغر خواب دیدم، تو یک اتاقی، جنازه شهيد بود كه شهید را، رو به قبله کرده بودند. رفتم کنار جنازه و از کسانی که پیش جنازه بودند، پرسیدم: جنازه كيست؟ گفتند: به جنازه نگاه کن، خوب دقت کردم، كاغذی بر روی سينه جنازه قرار داشت و نوشته بود: «شهيد علی اصغر خنكدار، #سرباز امام زمان (عج) »
✍به روایت مادر
🔻اصغر در روز عروسیش حتی يک دست لباس نو هم نخريد. كاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفيقش بود. كفشش هم اصلاً معلوم نبود برای كیه. به هيچ وجه لباس نو نمی پوشيد. مثلاً: اگر يک پيراهن نو می خريد، می داد به خواهرش بپو شه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه.
✍به روایت همسر
🔻آنقدر دیردیر، خونه می آمد که حتی بچه خودش را هم نمی شناخت یه بار آمده بود مرخصی؛ بچه بغل پدرشوهرم بود که اصغر به پدرش گفت: این بچه کیست که انقدر تپل و خوشگله؟! پدرشوهرم ناراحت شد و اشک تو چشمانش جمع شد و گفت: خدا صدام رو لعنت و نابود کنه، که پدر نباید پسر خودش رو بشناسه.
#سردارشهید_علیاصغر_خنکدار🌷
@shahidmosavinejad