r58831a6215.mp3
1.72M
شرح حکمت ۱
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
❗ هیسسس!
بچه ها خوابیدن ،
آرام گریه کنید...
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_تسلیت
گوشواره
دختر بچه
شهادت
این ها همه در مکتب شیعه
روضه مجسم است
دختری با کاپشن صورتی و گوشوار قلبی💔
#کرمان
#هوش_مصنوعی
#گوشواره_قلبی
#حاج_قاسم
📆 #روز_دوم
📿چله زیارت عاشورا
🎁هدیه به
❤️ #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🤲التماس دعا
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
#یا_امام_رضا
کل دقایق را به یادت میشماریم
لحظه به لحظه در هوایت بیقراریم
ظلم از سراپای جهان میجوشد انگار
بی طاقت از این زخمهای بیشماریم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
اگر امام زمان غیبت کرده است
این غیبت ماست نه غیبت او ؛
این ما هستیم که چشمان خود را بستهایم !
این ما هستیم که آمادگی نداریم .
[ شهید مصطفی چمران ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید صحبتهای مردی که 9 نفر از اعضای خانواده اش شهید شدند....
همینقدر مظلوم
همینقدر مقاوم
#کرمان 💔
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صدای حاج قاسم با هوش مصنوعی در خصوص حادثه تروریستی کرمان
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
#ریلز💔
دختـــری
با کاپشن صورتــی
و گوشـواره قلــبی😞🖤
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلشدهحرملازم:)💔
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
🕗 #وقت_سلام
جست و جو کردیم ما درمان درد خویش را
در همین گرد و غبار و خاک های زیر فرش
#سلام_آقا ✋
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
چشامونو باز میکنیم و عهدمون با اربابمون رو بیاد میاریم...
صل الله علیک یا اباعبدالله...
📆 #روز_سوم
📿چله زیارت عاشورا
🎁هدیه به
❤️ #شهید_ابراهیم_هادی
🤲التماس دعا
╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮
@shahidomidakbari
╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯
اما بخونیم و بدونیم از اقا ابراهیم هادی...
پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است. او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که مانند مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال 55 به دریافت دیپلم ادبی نائل می شود. از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد. حضور در هیئت وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی مانند مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد. همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش تربیت شد.
یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازیدراز بر شانههای ابراهیم مینشست تا به دست خانوادههایشان برسد.
خاطراتی از ابراهیم؛
*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ بود که از داخل کوچه سرو صدای شنیده می شد. .
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد از موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان تهران به آمده و دزدی کرده است.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یک شغل مناسبی برای آن آقا ارائه کرد.مقداری پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و هم ماند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. . ابراهیم هم جواب داد بود:مطمئن باش اون آقا این برخورد رو فراموش نمیکنه و میشکنه، همیشه کار سازه.
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشتم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم اسپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتر نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته بودند. به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزد. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو کانال همته می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر داشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش، لباسش این جوری بود ...، لباسش اون جوری و چفیه... . روح از بدنم جدا شد.سرم داغ شد.آب دهانم را قورت دادم.اینها مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشد، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعد از عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسیدند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها. هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز است که در محاصره پنجم آب و غذا را جیره بندی می کنیم، شهدا انتهای کانال کنار هم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه هستند.فدای لب تشنه و پسر فاطمه(س)