eitaa logo
کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
5.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
294 ویدیو
419 فایل
کانال تخصصی شهید رابع علامه ذوالفنون، فرید و بصیرِ عصر، جامع معقول و منقول، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ره سیره، مواضع و آثار مقالات، نظرات پژوهشگران و... کانال دوم در سروش(لوایح): 📲https://splus.ir/Lavayeh_ShahidRabe خادم کانال: @HHAMIDII20
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰باز نشر یک گزارش🔰 ✍ کتابخانه شخصی مورخ شهیر معاصر، نویسنده و پژوهشگر فقید، مرحوم استاد جواد بهمنی، چهره ماندگار سال ۱۳۸۶ ش، در آذر ۸۷ به یک کتابخانه عمومی اهدا شد. به گفته دكتر «شهاب بهمني»، فرزند«استاد جواد بهمني» اهداي كتابخانه‌هاي شخصي به جاي مانده از اهالي دانش و فرهنگ، بهترين حمايت از كتابخواني در شهرستان‌هاي دور از پايتخت است. دكتر «شهاب بهمني» كه 25 آذرماه ۸۷ كتابخانه شخصي پدرش را با پنج هزار نسخه به كتابخانه تازه تاسيس دکتر سید جعفر شهيدي بروجرد اهدا كرد در گفت وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، هدف از اين كار را به پايان رساندن فعاليت‌هاي فرهنگي و تحقق آرزوي پدر فرهیخته اش در اعتلاي دانش جوانان بروجرد عنوان كرد. به گفته دكتر «شهاب بهمني»، ۷۰ درصد كتاب‌هاي موجود در اين كتابخانه ارزش تاريخي دارند و از اسناد مهم و منحصر به فرد محسوب می شوند. وي گفت: استاد جواد بهمني از نويسندگان معروف لرستان و نويسنده آثاري تحقيقي در تاريخ و فرهنگ چون «هنگامه تاريخ خوارج» در دو مجلد و «فاجعه قرن» درباره اعدام علامه شيخ فضل‌الله نوري(ره) بود كه در سال ۸۶ از ایشان به عنوان چهره ماندگار تجليل شد. ✅ اعتبار و صدق گفتار و قَلمش چنان بود که مورخین معاصر همچون مرحوم استاد منذر در تألیفاتشان، به آثار او استناد می کردند. صراحت لهجه، روشنگریِ بدون پرده پوشیِ مبتنی بر منابع صحیحه، از ویژگی های آثار او می باشد. استاد جواد بهمني، چهار ماه قبل از اهدای کتاب هایش بر اثر بيماری در ۸۷ سالگی در شهریور ماه دعوت حق را لبیک گفته بود. 🌹جهت شادی روحش «رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم 📗 معرفی یکی از آثار ارزشمند استاد بهمنی🔰 🔸عنوان: فاجعه قرن یا کشتن شیخ فضل الله نوری، والاترین روحانی و مجتهد تهران 🔸پژوهشگر و مؤلف : مرحوم استاد جواد بهمنی 🔸ناشر کتاب : نشر محمد/انتشارات سعیدی 🔸سال نشر : 1359 🔸تعداد صفحات : 172 ✍ تقریبا" چهل سال از انتشارش می گذرد ولی همچنان به خاطر صدق گفتار و صراحت لهجه مؤلف و بیان جزئیات تاریخی ناگفته و ناشنیده، جذابیتی خاص دارد. هرچند، مطالبش به مذاق برخی خوش نیامد! کتاب با روایات رسیده از امام جعفر صادق و امام جواد علیهما السلام در پیش بینی به شهادت رسیدن مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه شروع می شود و در انتها نیز مؤلف اشاره دارد به دست رَدّ آیت الله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروة) به سینه معمّمین ثلاث نجف (محمد کاظم خراسانی، حسین تهرانی و عبدالله مازندرانی) معمّمین ثلاث، از حامیان جریان غربگرای مشروطه و مخالف مرجع شهید نوری بودند و از صاحب عروة خواستند با آنان در تضعیف وی همکاری نماید! که با مخالفت شدید ایشان که خود عالمی مشروعه خواه بود و از دوستان و همفکران مرجع شهید، مواجه شدند. ◀️ تهیه کتاب: متأسفانه این کتاب تجدید چاپ نشد ولی نسخه هایی استفاده شده از آن در فضای مجازی و فروشگاه های اینترنتی کتاب به فروش می رسد. امید است با همت فرزند ایشان، تجدید چاپ گردد. اما خوشبختانه تمامی این کتاب در ۴۷ قسمت هر سه‌شنبه در کانال تخصصی شهید رابع(ره) بارگذاری شده است. مخاطبین محترم می‌توانند با استفاده از گزینه جستجوی کانال، به تمامی قسمت های کتاب(به صورت تصویر صفحات کتاب) که در روزهای سه‌شنبه بار گذاری شده، دسترسی پیدا نمایند. جهت آسان سازی در جستجو، لینک قسمت اول و ۲ قسمت پایانی در ذیل می‌آید👇 قسمت اول👇 https://eitaa.com/shahidrabe/6755 قسمت ۴۶ و ۴۷/پایانی👇 https://eitaa.com/shahidrabe/8173 ✳️ @ShahidRabe
🖋📄 نوشتاری از استاد فقید جواد بهمنی، محقق و تاریخ پژوه معاصر (برگرفته از كتاب فاجعه قرن) ◽️عنوان: مخالفت با مشروطه/آغاز - علت ✍ آنچه مطمح نظر شیخ شهید [مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه الشریف] بود آزادی و عدالت در چهارچوب اسلام بود نه پای نهادن در جای پای بیگانگان و مللی که خود در منجلاب بی بندو باری و انحطاط اخلاقی غوطه ور هستند. اجتماعی که سقوطش به درکات پست غرائز تا آن حد می باشد که شهامت و از خود گذشتگی را در جهت جوانمردی و غیرت همچون "هاملت" که در برابر خائنی چون "کلادیوس" که پدر او را کشته و مادرش را تصاحب کرده است اگر از جا در رفت و در صدد انتقام و یا لااقل رهایی مادر از چنگ این متجاوز درآید، دلیل بی ظرفیتی و امل بودن او می داند نه غیرتش! بلکه به عقیده آنها انسان باید همیشه با محیط خود سازش داشته باشد و زندگی را از "کرمینه" هایی یاد بگیرد که بر روی برگ بعضی درختان زندگی می کنند و برای اینکه هرگز دیده و شناخته نشوند و حیوانی دیگر آنها را شکار نکند بزودی همرنگ برگ درخت می شوند، عاقل نیز به نظر آنها باید همیشه همرنگ محیط و موقعیت باشد، این خوی و روش تا آنجا مورد عنایت و خواست این ملل راقیه!!! بوده و هست که فیلسوف بزرگ!! آنها "برتراند راسل" جنبه علمی در اخلاق عملی به آن داده و می گوید: مردان آنگاه که با عشقبازی همسران خود با اجنبی مواجه می شوند و احساس ناراحتی می کنند باید اغماض کنند! مزاحم آنها نشوند! بلکه از آن مرد بیگانه که همسر محبوب آنها را خوشحال و مسرور کرده! شکر گزار و ممنون باشند!!!! اینها و هزاران خصوصیت های دیگر غربیان که شاید در اثر تغذیه از گوشت گراز [خوک] و قرباغه و خرچنگ برایشان، با گذشت ایام ایجاد شده، هرگز نمی تواند عملا" این رویه در اجتماع ما ایرانیان مسلمان، امری عادی و با روحیه و سنت ما شرقیان، ساز گار باشد و از دیدگاه روشنفکران واقعی، قابل اغماز باشد. روی این اصل بود که وقتی محمد علی شاه و رئیس الوزرای اولین کابینه مشروطه (اتابک اعظم) از علما دعوت کردند که برای بررسی قانون اساسی مدون ایران جلساتی تشکیل دهند، وقتی شیخ فضل الله که در رأس بود، زمینه و انتظارات اکثریت دعوت شدگان را دید که همان بدو کار می خواستند مواد قانون اساسی را از قوانین خارجی اقتباس نمایند! علنا" به مخالفت برخاست و گفت: چرا مجلس شورای اسلامی، تبدیل به مجلس شورای ملی می شود؟! آیا چه شده و چرا دستور عدل ما از پاریس و ترتیب شورای ما از انگلیس، باید برسد. هدف شیخ این بود: با آن همه کوشش هایی که برای انهدام اساس استبداد مطلقه پادشاهان معمول گردیده بود، باید قانون شریعت جایگزین آن شود و طبق فرامین قرآن عمل گردد. نه اینکه صحبت از تدوین قانون اساسی به سبک ممالک اروپا و گرایش مردم به جانب پدیده های به اصطلاح دموکراسی که با همکاری دستجات بابی، بهایی، ازلی و گروه فراماسونری و عده ای مستفرنگ (کسی که در پوشیدن لباس و آداب و عادات شیوه فرنگیان را تقلید کند) باشد. لذا مسرا" عَلَم مشروعه را در مقابل مشروطه [غربی] برافراشت، تا مبادا گروه های منحط، با افکار و نوآوری های پوچشان، موجب گمراهی اجتماع گردند./ ک، فاجعه قرن ص ۵۰-۵۱ ✳️ @ShahidRabe
‼️با مرجع شهید آیت الله العظمی علامه شیخ فضل الله الله نوری ، اعلی الله مقامه الشریف آشنا شوید🔰 ✍ میرزا علی هسته‌ای اصفهانی از عالمان بزرگ اصفهان از نزدیکان، شاگردان برجسته و امین مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) بود و در نهضت مشروطه در معیت ایشان وفادارانه شرکت جست. میرزا علی با نظر شیخ، در بیت ایشان ساکن و امورات دفتر معظم له را عهده دار شد. وی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمدرضا، فرزند شیخ زین‌الدین فرزند عین علی در اصل اهل خوانسار بود که در سال ۱۲۵۰ ش. در «هَسْتان»، حومه اصفهان، در خانواده‌ای ریشه‌دار و متدین دیده به جهان گشود. جدش آقا محمدرضا از عالمان و فقیهان بزرگ اصفهان بود که در نهم ربیع الاول ۱۲۰۲ ق وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد نزدیک بقعه آقا محمد بیدآبادی دفن شد. جد دیگرش، شیخ زین‌الدین، از عالمان بزرگ بود و مدتی امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت که در سال ۱۱۶۷ ق در قبرستان آب بخشان به خاک سپرده شد و بقعه کوچکی داشت. شیخ زین الدین، که اهل عرفان بود و در خوانسار زندگی می‌کرد، مورد طمع ورزی صوفیان قرار می‌گیرد و مقام «قطب» به او پیشنهاد می‌شود، ولی او نمی‌پذیرد. مراتب فضل و کمال شیخ زین‌الدین چنان بود که علامه مجلسی دامادش، میر محمدصالح خاتون آبادی‌ را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت کند که شیخ می‌پذیرد و علامه مجلسی سمت «شیخ الاسلامی» اصفهان را به وی واگذار می‌نماید. 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم🔰 پدر میرزا علی هسته‌ای، در همان دوران کودکی، آثار هوش، ذکاوت و حافظه فوق العاده‌ای را در فرزندش مشاهده می‌کند و به تربیت و تعلیم او همت می‌گمارد. او مقدمات ادبیات عرب، زبان فارسی و کتاب‌های متداول دینی آن عصر را به خوبی فرامی‌گیرد و در جوانی، در ادبیات عرب سرآمد طلاب می‌شود. میرزا علی دروس فقه، اصول و منطق را از استادان مشهور زمان خویش، در نهایت دقت و جدیت می‌آموزد؛ به طوری که در فاصله کوتاهی، به تدریس دروس سطح در حوزه علمیه اصفهان می‌پردازد. وی سپس در درس خارج فقه و اصول عالم مشروعه خواه آیت الله حاج سید محمدباقر درچه‌ای اصفهانی، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان و از همفکران علامه شیخ فضل الله نوری حضور می‌یابد و مورد توجه استادش قرار می‌گیرد. هر چند او دوست داشت برای تکمیل تحصیل خود به نجف اشرف برود، اما از یک سو آوازه علمی‌ و معنوی میرزا حبیب الله رشتی (م ۱۳۱۲ ق) که محضر درس وی مجمع عالمان و فقیهان بود، و از سوی دیگر مشکلات مادی موجب شد تا پس از مشورت با استادش آیت الله درچه‌ای و بنابر توصیه دیگر استادان اصفهان، خصوصاً عالم مشروعه خواه جهانگیرخان قشقایی، به تهران رهسپار شود و در درس استاد معروف و برجسته خویش آیت الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه حاضر گردد. 🔸جذب درس و معنویت شیخ شد وی می‌گوید: به درس شیخ فضل الله نوری،(از شاگردان ممتاز وارثان علم و سیاستِ شیخ الاعظم انصاری، یعنی میرزای رشتی و میرزای شیرازی) رفتم. هنگامی‌که ایشان «بحث ترتب» اصول را تدریس می‌فرمود، بنده از انتهای مجلس نظراتی مطرح کردم. شیخ جوابی فرمود. بنده بر جواب ایشان پرسشی نمودم و این امر تا چند مرتبه تکرار شد. شیخ پرسید: تو میرزا علی اصفهانی نیستی! عرض کردم: بله. فرمود: بعد از درس نروید! پس از درس، به محضرش شرفیاب شدم. فرمود: چه وقت است آمده‌ای. عرض کردم: چند روزی بیش نیست. فرمود: کجا منزل کردی. گفتم: در یک کاروان سرا. هنگامی‌که محل اقامتم را دانست، خادمی را فرستاد تا از کاروان سرا اثاث مختصر مرا بیاورد و اتاقی هم در بیت شریفش در اختیارم گذارد. 🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم🔰 میرزا علی هسته‌ای وقتی به جلسات درس مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) می‌رفت، استاد و جلسه درسی او را، سرآمد همه می‌دانست و از این که استاد می‌توانست حق مطالب را به شایستگی ادا نماید، بسیار لذت می‌برد. استاد نیز از نظرات اساسی و پرمحتوای شاگرد، مسرور می‌گردید؛ اما جریان مشروطه پیش آمد و جلسات درس تداوم نیافت. شیخ، در اوایل نهضت، با مشروطیت موافق بود و از بنیانگذاران آن؛ اما بعد از آن که فهمید دسایسی در کار است، آن را مقید به مشروعه کرد که با مخالفت و جنجال عوامل نفوذی استعمار مواجه شد و آنان به دشمنی با شیخ و پیروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند. میرزا علی خط زیبایی داشت و در آن گیرودار غالب مکاتبات با خط خوش ایشان صورت می‌پذیرفت. از آن جا که او دارای فهم و هوش سرشاری بود و وقایع سیاسی را به خوبی درک می‌کرد، مشاوری امین و یاوری دلسوز برای علامه شیخ فضل الله نوری بشمار می‌آمد و تا آخرین لحظات حیات شیخ، او را یاری کرد. فرزند مرحوم، حجة الاسلام مهدی شیخ زین الدین (هسته‌ای اصفهانی) در این باره می‌نویسد: «مرحوم آیت الله والد، محرم اسرار حاج شیخ فضل الله بود و رتق و فتق امور داخلی و تقریر مکاتبات و ترتیب دادن ملاقات رجال با شیخ شهید را به عهده داشت.[مسئول دفتر شیخ بود]. مقدمات محاکمه شیخ که فراهم آمد. شیخ کلیه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر یک را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگیر و شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند؛ چرا که میل نداشت کسی به خاطر حمایت از او کشته شود؛ هر چند شیخ، خود هراسی از شهادت نداشت. یکی از خادمان بیت شیخ می‌گفت: شبی که فردای آن شیخ را دار زدند، شیخ مرا طلبید و دستور داد تا نامه‌هایی را که مردم برایش نوشته‌اند جمع کنیم. ما همه را جمع کردیم و در صندوق ریختم و به کمک حاج میرزا علی صندوق را در آب انبار انداختیم؛ شیخ می‌فرمود، بعد از من این نامه‌ها باعث گرفتاری مردم می‌شود. در همان شب، شیخ به پدرم فرمود که حتماً باید به اصفهان برود؛ زیرا پدرت تلگراف کرده و نگران است. در آن موقع یکی از آقایان برای شیخ پیام داده بود که به آقا بگویید اگر مخالفت کنید، شما را خواهند کشت. پدرم چون اصرار شیخ را در رفتن می‌بینند با قلبی پردرد و چشمی‌اشکبار با شیخ خداحافظی می‌کند و شبانه عازم اصفهان می‌شود. صبح زود که مهدی فرزند ناخلف و طرد شده شیخ با چند مسلح برای بردن شیخ به پای چوبه دار آمده بود، از روی غضب، از شیخ می‌پرسد: میرزا علی را کجا فرستادی! برخیز و برویم برای دار! آیت الله هسته‌ای اصفهانی، با اصرار شیخ و با لباس مبدل، تهران را به قصد اصفهان ترک کرد و به منزل پدری رفت. دو روز در آن جا مخفی بود تا این که خبر شهادت شیخ به اصفهان رسید. ایشان با اندوه فراوان و با لباس مبدل عازم نجف گردید. چون به کاظمین رسید و در یک کاروان سرا ساکن شد؛ دو افسر انگلیسی وارد شدند و یکسره به اتاق ایشان مراجعه کردند و عکسی را که با خود داشتند با او تطبیق کردند. سپس او را به سفارت ایران در بغداد[که در اختیار مشروطه چیان غربگرا بود] تحویل دادند! ایشان را بدون بازپرسی و محاکمه به سردابی تاریک که ۴۰ پله داشت، منتقل و وی را به زنجیر کشیدند. خبر دستگیری و زندانی شدن آیت الله هسته‌ای به اصفهان و به خانواده‌اش می‌رسد. سرانجام با اعتراضات مردمی، سفارت مجبور به آزادی میرزا علی می‌شوند. میرزا علی بعد از آزادی از زندان، بغداد را به مقصد نجف ترک کرد. وی در جوار حرم مطهر حضرت امام علی علیه السلام رحل اقامت افکند و در محضر آیت الله سید محمدکاظم یزدی صاحب عروةالوثقی به فراگیری دروس خارج فقه و اصول به مدت ده سال پرداخت. میرزا علی از نزدیکان و یاران خاص آیت الله یزدی که از دوستان و همفکران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری بود، بشمار می‌رفت. لطف و عنایت صاحب عروة به میرزا علی، به قدری بود که در یکی از سال ها وی را همراه فرزندانش، به مکه فرستاد. هسته‌ای می‌گفت: مشروطه چیان غربگرا به آیت الله یزدی خیلی اعتراض و حمله می‌کردند. یک بار که در محضر ایشان بودم، بعضی از اینها پرسیدند: چرا شما با مشروطه مخالفید؛ ایشان فرمود: «هر ادعایی را که می‌خواهید بفهمید تا چه حد حقیقت دارد، دقت کنید در هواداران و کسانی که سنگ آن را به سینه می‌زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهویه و بیکار و درس نخوان و هوچی گر، کس دیگری نمی‌بینم». هسته‌ای در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «تعادل و تراجیح» آیات عظام را با شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه و از شاگردان شیخ شهید) و دروس دیگر را با مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری مباحثه می‌کرد. وی پس از حمله انگلیسی‌ها به عراق و آغاز آشوب در این کشور، از نجف به اصفهان بازگشت. 🔰ادامه در بخش چهارم🔰
🔰بخش چهارم🔰 آیت الله هسته‌ای در حدود سال ۱۳۰۰ ش وارد اصفهان شد. در همان سال که سن شریفش متجاوز از ۵۰ سال بود و هنوز ازدواج نکرده بود، با علویه‌ای ازدواج نمود و در منزل خویش مجلس درسی قرار داد، که فضلا و طلاب محترم حاضر می‌شدند و ایشان نیز بر اساس کتاب عروة الوثقی مباحث را عنوان می‌کرد. وی مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از این رو، به توصیه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از این زمان، اشتغالات منبری ایشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پایان عمر آن بزرگوار ادامه یافت. میرزا علی به علت طلاقت زبان و شیرینی گفتار در اندک زمانی، آوازه نطق‌های آتشین و مؤثر وی به شهرهای اطراف آن رسید. مردم تهران نیز آن بزرگوار را دعوت کردند و این منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می‌فرمود: آن گاه که به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری) دعوت به منبر شدم، جمعیت موج می‌زد و سپس در مسجد امام خمینی بازار و سایر مجالس منبر می‌رفتم و کلیه وعاظ محترم و علمای اعلام، نهایت احترام را نسبت به من روا می‌داشتند. هسته‌ای، آثار خطی فراوانی داشت که بخشی از آن ها به همراه اجازات اجتهاد ایشان، در اثر حوادث زندگی مفقود شد و بخشی را که به امانت بردند، برگشت داده نشد! وی شرحی جامع بر کتاب «عقاید» علامه مجلسی نوشته است که در آن زمان به وسیله مرحوم امین التجار چاپ سنگی شد. او با داشتن مقام والای اجتهاد، منبر و ارشاد و هدایت جامعه را کسر شأن نمی‌دانست. او بیش از ۵۰ سال منبر رفت و بارها می‌فرمود: «منبر وظیفه است، نه شغل». از ایشان سؤال کردند که شما با این سن و سال و موقعیت ممتاز علمی، تا کی باید منبر بروید! فرمود: تا زمانی که حمد و سوره می‌خوانم! او هیچ گاه به فکر مسائل مادی نبود و در تمام مدت تبلیغ و روضه، مطلقاً از پول سخن به میان نمی‌آورد. با این که حافظه قوی داشت؛ مقید بود تمام ریزه‌کاری های منبر را بنویسد. او به غیر از اصفهان و تهران گاهی اوقات در سایر شهرها؛ نیز منبر می‌رفت. همواره به دعوت آیت الله حائری به قم مشرف و در مدرسه فیضیه برای عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می‌گفت. آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی فرزند ایشان می‌گوید: «وقتی که حضرت امام در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعی از عالمان از جمله آیت الله استرآبادی، به محضر حضرت امام رسیدیم. ایشان تا مرا دید، فرمود: تو آقا مهدی نیستی! بعد فرمودند: در اوایل ورودمان به قم، مرحوم حاج میرزا علی آقا، به دعوت حاج شیخ (عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه و از دیگر شاگردان مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ) به مدرسه حاج ملا صادق می‌آمد و برای طلبه‌ها درس اخلاق می‌گفت و من هم در آن شرکت می‌کردم. بیان شیرینی داشت». وی امر به معروف و نهی از منکر را همانند نماز واجب می‌دانست و معتقد بود که ما تا زنده‌ایم باید آن را بجا بیاوریم و این کار برای حفظ جامعه از فساد و حفظ محیط اسلامی ‌ضروری است. حاج آقا مجتهدی تهرانی می‌نویسد: بعضی‌ها بر این باورند که با امر به معروف کار پیش نمی‌رود؛ باید سکوت کرد، ولی حضرت آیت الله میرزا علی هسته‌ای در جواب این گروه و با این تفکر و بی تفاوتی و بی خیالی آنان با همان لهجه اصفهانی خود می‌فرمود: «می‌گویید پیش نِمیرِه. یک غُرّ و غُرّی، یک لُند و لُندی، یک نُچّ و نُچّی بکنید تا بفهمند که شما ناراحت هستید و شاید در آن ها اثر بکند. گاهی اوقات اگر نیاز باشد خودت را بزن تا دیگران بفهمند که اشتباه کرده‌اند. اگر در مجلس، گناهی شد، بلند شو و برو. اخم کن و ناراحت شو. خلاصه کاری بکن که بفهمند تو ناراحت شدی». هسته‌ای معتقد بود اهل علم نباید وقت خویش را تلف کنند؛ بلکه باید برای رسیدن به مقاصد عالی و نیل به قله‌های رفیع کمال، از هر فرصتی استفاده نمایند و خود بدین سخنان پای بند بود و در این زمینه خاطراتی را از برخی بزرگان نقل می‌کرد. فرزند ایشان میرزا مهدی هسته‌ای، می‌گوید: «مرحوم پدرم با آیت الله حاج عبدالکریم حائری هردو از شاگردان شیخ شهید بودند و هم بحث، پدرم می‌فرمود؛ در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در منزل آن مرحوم(حاج شیخ عبدالکریم) مباحثه می‌کردیم. مقداری از شب گذشته بود که عرض کردم حرم و زیارت مشرف نمی‌شوید؛ مردم همه شب در حرم مطهر مشغول ضجه و ناله و گریه و زاری‌اند. فرمود: حاج میرزا علی! بهترین عبادت در شب‌های قدر، مذاکره علم است که ما مشغولیم. 🔰ادامه در بخش پنجم🔰