📚بنت الهدی صدر، بخشی از مقاله «زن و تمدن»
🔆حضور اجتماعی زن
🔸اسلام هرگز نمیخواهد زن مسلمان را از عرصه دعوت و تبلیغ بیرون براند و او را از همراهی با رسالت آسمانی بازدارد.
🔸 از نگاه اسلام، زن عنصری فعال در جامعه است و اگر این عضو مهم جامعه ناتوان و بی تأثیر گردد، جامعه اسلامی امکان ادامه حیات نخواهد یافت. از این رو شاهد هستیم که رسول خدا به زنان داوطلب حضور در نبرد، توجه ویژه داشتند و سهم آنان از غنایم را با مردان برابر قرار میدادند.
🆔 @shahidsadr
🎁هدیههای بنت الهدی
📍بنت الهدی برای هر کس که ازدواج میکرد یا از مکه میآمد، کتاب هدیه میبرد. کتابهای مختلف و مفید. به کتابهای شهید مطهری علاقه داشتند، میخواندند. داشت ترجمه هم میکرد یکی از کتابهای شهید مطهری را، مسئله حجاب. ولی به کجا رسید نمیدانم. دیگر دنیا نگذاشت و رفت.
📚 کتاب به رنگ صبر، خاطرات خانم فاطمه صدر، همسر شهید صدر، صفحه ۱۸۶
🆔 @shahidsadr
📝 از صمیم قلب مینوشت...
📍بنت الهدی که قصه مینوشت خیلی از صمیم قلب مینوشت. یک روز آمد پایین از اتاقش، گفت: «کشتَمش. مُرد.» چشمانش پر از اشک شد. گفت: «کشتَمش. مُرد.» بنا کرد گریه کردن. گفتم: «چرا؟» گفت: «قهرمان داستان را کشتَمش.» گفت یکی از قهرمانهای داستان مُرد. مُرد. خب این قصه که اینجوری نوشته بشود میخواهد اثر نداشته باشد در دل کسی که میخواند؟ با تمام روحش این را نوشته، با تمام احساسش این را نوشته.
📚کتاب به رنگ صبر، خاطرات خانم فاطمه صدر، همسر شهید صدر، صفحه ۱۷۶ با تلخیص
🆔 @shahidsadr
🔆مدیون مادر...
🔸 بیبی، با همۀ سختیهایی که در زندگی دیده بود، همچنان دوست داشت این پسر هم زندگی طلبگی پیشه کند، هرچند انتخاب را به خودش واگذاشته بود...
📚کتاب نا، صفحه ۴۶
🆔 @shahidsadr
شهید سید محمدباقر صدر
🔆مدیون مادر...
🔸امتحانات سال آخر دورۀ ابتدایی نزدیک بودند و محمدباقر باید راهش را انتخاب میکرد. سید محمد، عموزادهشان که آن زمان نخست وزیر عراق بود، مدام به گوش محمدباقر میخواند که در مدارس دولتی درس بخواند تا بتواند کار دولتی پیشه کند. این عموزاده، با در نظرگرفتن اصلونسب محمدباقر و با استعدادی که در او سراغ داشت، جایگاه خوبی برایش میدید؛ جایگاهی اثرگذار در سرنوشت عراق.
🔸اما بیبی، با همۀ سختیهایی که در زندگی دیده بود، همچنان دوست داشت این پسر هم زندگی طلبگی پیشه کند، هرچند انتخاب را به خودش واگذاشته بود. محمدباقر این حرفها را میشنید و سکوت میکرد. گاهی سید محمد او را بر ترک اسب مینشاند و با هم به مزرعهاش در بیرون بغداد میرفتند. آن روزها که باهم به مزرعه میرفتند، باز در گوشش میخواند: «اگر در دولت جایگاه به دست بیاوری، میتوانی این زندگی سخت را کنار بزنی. برای خانوادهات هم خوب است.»
🔸بهخاطر شرایط زندگی، شاید بهتر بود بهجای تحصیل کار کند. بزرگتر که شد، میتوانست انتخاب درستتری داشته باشد. اما محمدباقر چند روز به غذا لب نزد و در سکوت به نان خشک و آب بسنده کرد. بیبی پسرش را میشناخت. او میدانست اگر این پسر بخواهد کاری را انجام دهد، پافشاری میکند. روز اول که متوجه رفتار محمدباقر شد، سکوت کرد. روز دوم و سوم هم گذشت. ولی ادامۀ رفتار او تا روز چهارم باعث شد اسماعیل با نگرانی دلیل آن را بپرسد تا در پاسخ بشنود: «میتوانم از خوردنی و نوشیدنی بگذرم، اما امکان ندارد بتوانم از علم چشم بپوشم. مرا به حال خودم بگذارید.» جواب آخر را همان روز داد: «حوزه تنهاانتخاب من است.»
🔸بعد از آن هم مدرسه را رها کرد و در امتحانات پایان سال حاضر نشد. با حمایت بیبی، خانواده را تسلیم کرد و در خانه ماند؛ دروس حوزوی را میخواند و گاهی از برادرش کمک میگرفت.
📚کتاب نا، صفحه ۴۶
🆔 @shahidsadr
🔆این فاطمه زهراسلاماللهعلیها است که توانست در تاریخ اسلام ثابت کند که علم با دین جمع میشود و فرهنگ حقیقی با ایمان به خدا و تمسک به اسلام و التزام به حجاب و عمل به شعائر دین همراه است.
📚 کتاب بارقهها، صفحه ۵۴
🆔 @shahidsadr
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 صدای صدر
🌻 آرامش رسول
🔰بخشی از سخنان شهید صدر در جمع بانوان عراقی، ماه رجب ۱۳۹۹ هجری
📚 ترجمه متن این سخنرانی در کتاب بارقهها، صفحه ۵۷ منتشر شدهاست.
📃 https://t.me/shahidsadr/2188
🆔 @shahidsadr