eitaa logo
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
8.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
•| السلام علیک یا فاطمه الزهرا |• • • #اللهم_عجل_لولیک_الفرج • • •|اسفند هزار سیصد نود نه|• • • #سلامتی_تعجیل_در_فرج_امام_زمان_عج_صلوات • • مجنون عمه سادات زینب (س) • • • • #ادمین_گنبدآبی_دعا_کنید🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
برحذر باشید از ستم کردن بر کسی که جز خدا کسی را ندارد . - آقا اباعبدالله (ع)
همین صحبت آقا اباعبدالله...
جز خدا کسی را ندارد
سلام صبحتون بخیر (: 🚶‍♀😁
ما گفتیم میریم دانشگاه ک دیگه شیش صبح بیدار نشیم مثل مدرسه ولی برعکس شد 🚶‍♀😄
راستی فردام ۱۶ آذر 😔😂 روز دانشجو مبارک روزم مبارک تون باشه اگر شمام دانشجو هستین روزتون مبارک🌿
شهدای مرزی ما مظلومند❤️‍🩹
تایم استراحت بعد کلاس پیش شهدا گمنام میچسبه (: 💚
خیلی وقت بود نیومده بودم کنارشون امروز دعوت کردن (:🚶‍♀❤️‍🩹
ب یادتون ان شاءالله حاجت روا...
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم.. @shahidshalamche_8
با پنج چروکی که به رویم پیداست .. بیش از پدرت علی شکستم ، نه حسن ؟
ترسم شود افشا خبر کوچۀ تنگ ؛ با تنگی ِچشم تار و خستم ، نه حسن ؟
امروز چه ساکتی حسن جان ، چه شده ؟ - مادر بخدا حسین هستم ، نه حسن :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏زندگى داره هر روز "كى فكرشو ميكرد"تر ميشه!
محبت میکنید پیام های کانال رو فور کنید واسه گروه ها و دوستاتون ک جمع مون بیشتر شه. تشکر فراوان💐
- جان ایران کجاستی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد از پر سجاده‌ اش روح‌ القدس ایجاد شد
سلام پایه ی روایتگری هستید؟! 🥲
بسم رب الشهداء
رفقا... سال ۶۱ و ۶۲ بود بچه ها توی خط زیر آتش توپخانه دشمن . زخمی و تشنه باید مقاومت میکردن تا جزیره مجنون سقوط نکنه . چون امام امت دستور داده بود باید سقوط نکنه بچه ها با گوشت و پوست واستخوان مقاومت کردن . خیلی هاشون هنوزم پیکرهاشون برنگشته ... از آقا مهدی باکری و نیروهاش بگم تا خسرو ؛ ومحمد ؛ هایی که از رفاقت تا شهادت توی بغل هم جون دادن خون دادن واسه رفاقت من وشما با امام مهدی(عج) .. دیگه وقتشه با پدرمون آشتی کنیم
توی خوابگاه نمیشد به بحث وفعالیت ها ادامه داد. مهدی رفت و یک خانه پیداکرد خانه ای انتهای کوچه ونمور باسقفی خیس. دوتاپتو انداختیم به جای فرش یک پوستین هم روی آنها. همانجا دیدم‌ که مهدی چطوری روی اش کارمیکرد ومی اندیشید.
اول یک سیرمطالعاتی مشخص راشروع کرد. درکنارش به خود واقعی خودش میپرداخت. البته به من هم یادمیداد. مثلاوقت غذا دوتا ژتون نمیگرفتیم وباهم غذامیخوردیم. یااگرژتون میگرفتیم نصفه غذامیخوردیم یامیگفت فرداهرجا که باشیم‌فقط نان بخوریم!وهمین کار رامیکردیم وسیرهم میشدیم.یا میگفت روزه بگیریم و برویم کوه!میرفتیم، هم ورزش بود هم عبادت میدانستم‌ مهدی ‌دارد روی‌ کارمیکند .
همین کارهابود که او را ازدنیا جداکرده بود.باوجود نبوغ مهندسی که داشت هرگز دنبال مطرح کردن خودش نبود...
آقامهدی همینطور روی خودش کارمیکرد. میرفت ارومیه ودرباغچه ای که داشتند صبح تاشب کارمیکرد ونهار هم فقط یک کم نان و ماست میخورد . زمستان آن سال هیچ وقت توی خانه ما نفت نیامد. مهدی میگفت: «میسازیم یعنی باید بسازیم» «این راه را، رفتن کارسختی است، برای رفتن باید توشه برداریم. این توشه جز دین ودیانت و آدم سازی چیز،دیگری نیست»