eitaa logo
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
8.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
•| السلام علیک یا فاطمه الزهرا |• • • #اللهم_عجل_لولیک_الفرج • • •|اسفند هزار سیصد نود نه|• • • #سلامتی_تعجیل_در_فرج_امام_زمان_عج_صلوات • • مجنون عمه سادات زینب (س) • • • • #ادمین_گنبدآبی_دعا_کنید🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
تایم استراحت بعد کلاس پیش شهدا گمنام میچسبه (: 💚
خیلی وقت بود نیومده بودم کنارشون امروز دعوت کردن (:🚶‍♀❤️‍🩹
ب یادتون ان شاءالله حاجت روا...
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم.. @shahidshalamche_8
با پنج چروکی که به رویم پیداست .. بیش از پدرت علی شکستم ، نه حسن ؟
ترسم شود افشا خبر کوچۀ تنگ ؛ با تنگی ِچشم تار و خستم ، نه حسن ؟
امروز چه ساکتی حسن جان ، چه شده ؟ - مادر بخدا حسین هستم ، نه حسن :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏زندگى داره هر روز "كى فكرشو ميكرد"تر ميشه!
محبت میکنید پیام های کانال رو فور کنید واسه گروه ها و دوستاتون ک جمع مون بیشتر شه. تشکر فراوان💐
- جان ایران کجاستی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد از پر سجاده‌ اش روح‌ القدس ایجاد شد
سلام پایه ی روایتگری هستید؟! 🥲
بسم رب الشهداء
رفقا... سال ۶۱ و ۶۲ بود بچه ها توی خط زیر آتش توپخانه دشمن . زخمی و تشنه باید مقاومت میکردن تا جزیره مجنون سقوط نکنه . چون امام امت دستور داده بود باید سقوط نکنه بچه ها با گوشت و پوست واستخوان مقاومت کردن . خیلی هاشون هنوزم پیکرهاشون برنگشته ... از آقا مهدی باکری و نیروهاش بگم تا خسرو ؛ ومحمد ؛ هایی که از رفاقت تا شهادت توی بغل هم جون دادن خون دادن واسه رفاقت من وشما با امام مهدی(عج) .. دیگه وقتشه با پدرمون آشتی کنیم
توی خوابگاه نمیشد به بحث وفعالیت ها ادامه داد. مهدی رفت و یک خانه پیداکرد خانه ای انتهای کوچه ونمور باسقفی خیس. دوتاپتو انداختیم به جای فرش یک پوستین هم روی آنها. همانجا دیدم‌ که مهدی چطوری روی اش کارمیکرد ومی اندیشید.
اول یک سیرمطالعاتی مشخص راشروع کرد. درکنارش به خود واقعی خودش میپرداخت. البته به من هم یادمیداد. مثلاوقت غذا دوتا ژتون نمیگرفتیم وباهم غذامیخوردیم. یااگرژتون میگرفتیم نصفه غذامیخوردیم یامیگفت فرداهرجا که باشیم‌فقط نان بخوریم!وهمین کار رامیکردیم وسیرهم میشدیم.یا میگفت روزه بگیریم و برویم کوه!میرفتیم، هم ورزش بود هم عبادت میدانستم‌ مهدی ‌دارد روی‌ کارمیکند .
همین کارهابود که او را ازدنیا جداکرده بود.باوجود نبوغ مهندسی که داشت هرگز دنبال مطرح کردن خودش نبود...
آقامهدی همینطور روی خودش کارمیکرد. میرفت ارومیه ودرباغچه ای که داشتند صبح تاشب کارمیکرد ونهار هم فقط یک کم نان و ماست میخورد . زمستان آن سال هیچ وقت توی خانه ما نفت نیامد. مهدی میگفت: «میسازیم یعنی باید بسازیم» «این راه را، رفتن کارسختی است، برای رفتن باید توشه برداریم. این توشه جز دین ودیانت و آدم سازی چیز،دیگری نیست»
. هیچ وقت نشد کسی ببینید‌ مهدی بعداز عملیات باتمام خستگی و تشنگی ازکسی درخواست آب خنک کند! مهدی همیشه میگفت «ما بایدجواب این سوال هارا باخودمان حل کنیم که چرامیخوریم؟ چرامیخوابیم؟چرا میخوانیم چرا ورزش میکنیم و...» هروقت که مجروح میشد نمیگفت گلوله خورده میگفت: خوردم به جایی! هیچ وقت خودش برای خودش مهم نبود.
. آنقدر روزها نمیخوابید که از فرط‌ ِخستگی می افتاد . میگفت: « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سمتِ چپ آقا مهدی باکری :) یه جوان ۲۷ساله!
عاشق لباس بسیجی ها بود. اینکه شبیه آنها باشد .بی ادعا وبسیارساکت درعین حال شوخ طبع اما درکارجدی! جزءافتخارات هرکسی بود که آقا مهدی اوراصدامیزد یا کاری از ،او میخواست:) هروقت جایی گیرمیکردیم و شرایط بد درعملیات بود میگفت «پیشانی روی خاک بگذارید وقلبا ازخدا کمک بخواین. اونوقت خداوند کمک تون خواهد کرد»
. عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت ،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم . _________________________________ بخشی از وصیت نامه شهید باکری
اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است .
کار اداری را دوست نداشت . شهردار تبریز بود میز شهرت و مقام را بوسید و کنار گذاشت و با عشق به جبهه ی جنوب پیوست . دستور حفظ جزیره مجنون را حضرت امام(ره) صادر کرده بودند . فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا به هر قیمتی که بود باید جزایر را حفظ میکردند تا سقوط نکنند . اسفند سال ۶۳ بود . قبل از آغاز اجرای عملیات بدر به هم رزمانش گفته بود، هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند، اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است . کار بسیارسخت شده بود آتش دشمن سنگین بود . دربحبوهه ی معرکه جنگ بود که براثر اصابت تیر به شهادت رسید . پیکر مطهرش را درون قایقی گذاشتند اما با شلیک آرپی جی پیکر گمنامش به آب های جنوب پیوست .. در پایان وصیت نامه اش بود : خدایا مرا پاکیزه بپذیر
سخنان در شب عملیات : فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان (عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ، وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.