شهیده زهره بنیانیان که بود؟!
متولد دی ماه سال ۱۳۳۶ در اصفهان
در یک خانواده متوسط،
دوران ابتدایی را گذراند
در دبیرستان برای حفظ حجاب به مدت دو هفته از رفتن به کلاس محروم ماند
و با تعهد والدین اجازه ورود به کلاس میگیرد.
کتب شهید مطهری و شریعتی را مطالعه میکرد.
در جلسات مذهبی شرکت میکرد
زهره بسیار قرآن میخواند و از هر فرصتی برای دعا استفاده میکرد.
مادرش میگوید:
یک روز در آشپز خانه کمک میکرد النگو در دست داشت،
بخار، النگو ها را داغ میکرد دیدم که زهره عمداً دستهایش را روی بخار داغ میگیرد تا النگوها داغ شوند و بعد کمی آنها را به دستش می چسباند به من نگاه کرد و گفت:
"مادر نمیدانم آیا طاقت آتش سوزان جهنم را دارم یا نه؟ تنی که تحمل این دما را ندارد چگونه آن آتش را تحمل کند..!"
خانم غازی از شاگردان بانو امین درباره شخصیت زهره میگوید:
زهره بنیانیان از ده دوازده سالگی به کلاسهایما میآمد.
در نیمه شب ها که با خدا راز و نیاز میکرد مشاهداتی عرفانی داشت که آن را برای ما بازگو میکرد و به سفارش ما همه آنها را در یک دفترچه یادداشت می نمود.
وقتی خصوصیات اخلاقی او را به خانم بانو مجتهده امین، گفتم سفارش کردند که حتماً با او به طور خصوصی کار شود چون روحی بزرگ داشت.
زهره حقیقتاً یک روحیه ملکوتی داشت.
تغییرات عمیق رفتاری او خانواده را نگران میسازد.
فامیل به او مهر جنون و دیوانگی میزنند. شکاف عمیقی را بین خود و خانواده احساس میکند.
با یک ازدواج ناخواسته به اوج خود میرسد.
در اواخر سال تحصیلی ۵۴-۵۵ با اینکه سال تحصیلی را به پایان نبرده و درسش نیمه کاره مانده عازم کشور آلمان میشود. این تصمیمی بود که خانواده برای او گرفته بودند و عازم سرزمینی میشود که با او و هویت مذهبی اش بیگانه است.
نامه های او به مادر همه حاکی از فشارهای روحی زیاد اوست.
پس از شکست در ازدواج از طریق تماس با دوستان به لبنان رفته و به مبارزین فلسطینی می پیوندد.
در لبنان یک دوره نظامی میبیند و سال ۵۶ به ایران بازمیگردد.
فعالیت های انقلابی و مذهبی خود را در قالب شرکت در جلسات مذهبی، سخنرانی، توزیع نوارها و کتب و اطلاعیه های امام در شهر اصفهان، قم، تهران و همچنین تشکیل کلاسهای رزمی (تکواندو ) به اوج خود میرساند
تا آنجا که از طرف ساواک نیز دستگیر میشود
ولی با زیرکی خاص، مدارک را از بین میبرد و آزاد میشود.
در این دوره مبارزات، او با یکی از همرزمانش ازدواج میکند
سرانجام در اردیبهشت ۱۳۵۸ با حضور در یک عملیات نظامی بر علیه گروهک های ضد انقلاب در درگیری به شهادت میرسد...
نام و یادش گرامی باد🌱❤️🩹
#شهیده_زهره_بنیانیان
@shahidshalamche_8
دقیقا نمیدونم چند وقت بود مزار دایی شهیدم و رفقاش نرفتم اما امروز دعوت شدم💔
0blo_کتاب_پسرک_فلافل_فروش_230202_151447.pdf
3.83M
زندگی نامه شهید مدافع حرم🌱♥️
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
#کتاب_بخونیم📚
#نشرحداکثری🦋
@shahidshalamche_8
دلتنگ که باشی ؛
انگار همهی روزهای هفته
پنج شنبه میشوند
و جای خالیاش
مدام خالیتر ....
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات
#خادمی💔
@shahidshalamche_8
از زبان مادر غوّاص شهید:
نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود
این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود
داغ من را مادر عباس میفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود
#صبحتون_شهدایی
#دلتنگی
#خادمی💔
@shahidshalamche_8
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
از زبان مادر غوّاص شهید: نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود
خدا میدونه چقدر دلم تنگ اروند💔
https://harfeto.timefriend.net/16754170010059
هرچه میخواهد دل تنگت بگو...🌿
بفرمایید...🎋
اینجا نمیدونن من اونجا چقدر عشق بازی میکنم(:
اینجا درک نمیکنن من وجودم مال اونجاست/:
اینجا نمیفهمن معنی دلتنگی رو...
اینا طعنه میزنن ب افکارم(:
تو ک میدونی حالمو انقلابی کن تو حالم
دلتنگم مثل رفیقی ک همه هم رزم هاش شهید شدن اما خودش تنها مونده💔
#دلتنگی
#شلمچه
#خادمین_شهدا
#با_بغض_نوشته_شد
#یاد_شهدا_باصلوات
#دعام_کنید
#ادمین_نوشت📝
@shahidshalamche_8