همین کارهابود که او را ازدنیا جداکرده
بود.باوجود نبوغ مهندسی که داشت هرگز
دنبال مطرح کردن خودش نبود...
آقامهدی همینطور روی خودش کارمیکرد.
میرفت ارومیه ودرباغچه ای که داشتند
صبح تاشب کارمیکرد ونهار هم فقط یک
کم نان و ماست میخورد . زمستان آن سال
هیچ وقت توی خانه ما نفت نیامد.
مهدی میگفت:
«میسازیم یعنی باید بسازیم»
«این راه را، رفتن کارسختی است، برای
رفتن باید توشه برداریم. این توشه جز
دین ودیانت و آدم سازی چیز،دیگری نیست»
.
هیچ وقت نشد کسی ببینید مهدی بعداز
عملیات باتمام خستگی و تشنگی ازکسی
درخواست آب خنک کند!
مهدی همیشه میگفت «ما بایدجواب
این سوال هارا باخودمان حل کنیم که
چرامیخوریم؟ چرامیخوابیم؟چرا میخوانیم
چرا ورزش میکنیم و...»
هروقت که مجروح میشد نمیگفت گلوله
خورده میگفت: خوردم به جایی!
هیچ وقت خودش برای خودش مهم نبود.
#آقامهدیباکری
.
آنقدر روزها نمیخوابید که از فرط ِخستگی
می افتاد . میگفت:
« پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه،
خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی
خود به خود خوابش ببره...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهید_مهدی_باکری
عاشق لباس بسیجی ها بود. اینکه شبیه
آنها باشد .بی ادعا وبسیارساکت درعین
حال شوخ طبع اما درکارجدی!
جزءافتخارات هرکسی بود که آقا مهدی
اوراصدامیزد یا کاری از ،او میخواست:)
هروقت جایی گیرمیکردیم و شرایط بد
درعملیات بود میگفت «پیشانی روی خاک
بگذارید وقلبا ازخدا کمک بخواین. اونوقت
خداوند کمک تون خواهد کرد»
.
عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت ،گونهها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم . _________________________________
بخشی از وصیت نامه شهید باکری
اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و
شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است .
#شهید_باکری
کار اداری را دوست نداشت . شهردار تبریز بود
میز شهرت و مقام را بوسید و کنار گذاشت و
با عشق به جبهه ی جنوب پیوست .
دستور حفظ جزیره مجنون را حضرت امام(ره)
صادر کرده بودند . فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا
به هر قیمتی که بود باید جزایر را حفظ میکردند تا سقوط نکنند . اسفند سال ۶۳ بود . قبل از آغاز اجرای عملیات بدر به هم رزمانش گفته بود، هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند، اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است .
کار بسیارسخت شده بود آتش دشمن سنگین بود . دربحبوهه ی معرکه جنگ بود که براثر اصابت تیر به شهادت رسید . پیکر مطهرش را درون قایقی گذاشتند
اما با شلیک آرپی جی پیکر گمنامش به آب های جنوب پیوست ..
در پایان وصیت نامه اش بود :
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
سخنان #شهیدباکری در شب عملیات :
فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان (عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ، وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.