📚زیارتنامه📜♥️
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها به نیابت از #شهید_تورجی_زاده🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅...
🌻======✨=======🌻
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
🌻======✨=======🌻
🌼التماس دعای فرج🌼
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
°•~🤍
#سلام_اربابم_حسین
نہ من آنم ڪہ تورا
زود فرامـوش ڪـند✋🏻
نه تو آنی ڪہ مرا خستہ وخاموش ڪند🌱
من همانم ڪہ براے تو
غزل خلق ڪنم🧡
تو همانی ڪہ مرا عاشق ومدهوش ڪند...😍
#صباحڪم_حسینے
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامامامزمانم
حلال تمام مشکلاتی ای عشق
تنها تو بهانۀ حياتی ای عشق
برگرد که روزمرّگی ما را کشت
الحق که سفينةالنجاتی ای عشق
🍃سلام بر قطب عالم امکان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چه خون دلها خورد علی...
پیام من به شما از زبان مختار...
آخرین پیام آخرین روز هفته در گروه مثل همیشه تقدیم به حضرت عشق... و البته اهل معرفت و تفکر...
#جهاد تبیین
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
بسوی انتخابات
گفت:
سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن؛ چکار داری به سیاست و انتخابات و راهپیمایی و اینها...!؟
به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بیطرفیم، کار به کسی نداریم...
نمازها و دعاها و زیارت عاشورا رو هم تو خونه میخونیم؛ چون دین یک باور خصوصیه بین خودت و خدا ...
اهل هیچ حزب وجناح هم نیستیم جز حزب خدا ...!
گفتم:
در عالم دو تا خیمه هست
خدا و شیطان
هابیل و قابیل
موسی و فرعون
علی(ع) و معاویه
امام حسین (ع) و یزید
گفتم زیارت عاشورا را خواندهای!؟
گفت:
بله هر روز صبح...
گفتم:
میدانی کل این زیارت بر دو پایه و اساس است؛ سلام و لعن!
سلام به اهل بیت علیهم السلام
و لعن به یزیدیان
پاداشش هم یا بهشت است و یا جهنم.
گفت:
بی طرفها چه؟
گفتم:
در زیارت عاشورا مشخص شده ...
( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله)
امام صادق علیه السلام، آن بی طرفها را هم لعن کرده...
هر که در لشکر حسین علیه السلام نباشد، در خیمه هرکسی باشد و یا بی طرف باشد یزیدی است.
گفت:
اینکه برای آن دوران بود، الان چی؟
گفتم:
باز هم زیارت عاشورا جوابت را داده:
( و آخر تابع له علی ذلک )
یزیدیها تا آخرالزمان لعن شدهاند.
گفت:
کل یوم عاشورا یعنی چه؟
گفتم:
یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی.
گفت:
حسین زمان، امام زمان هست که در غیبته.
گفتم:
در غیبت حسین، مسلم علیهماالسلام نیابت عام داشت؛ اما کوفیان تنهایش گذاَشتند!
پس اگر میخواهی کوفی نباشی، باید بدانی تا حسین نیامده، مسلم بن عقیل، ولی امر و نایب حسین است.
و تا امام زمان نیامده ولی فقیه نایب عامش هست.
وقتت را هدر نده
ببین در کدام خیمه هستی!؟
خیمهی امام حسین علیهالسلام
یا خیمهی یزید علیه العنه!؟
اگر حسینی هستی الان باید از ولی امر اطاعت و از نایب عام امامت تبعیت و در لشکر حسینی با یزیدیان زمان مبارزه کنی.
و انتخابات برای سرنوشت کشور و یاری انقلاب است و تبعیت از نایب عام امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، یعنی آمادگی برای ظهور منجی عالم و نجات تمام مظلومان و مستضعفین عالم.
#بصیرت
#انتخابات
#جهاد_تبیین
@shahidtoraji213
⁉️ آیا رای ندادن نشانه اعتراض به حاکمیت است؟
🔴 #شبهات_انتخابات
🔸 #انتخابات_و_شورای_نگهبان
آیا در طول تاریخ، در یک انتخابات، صدای آراء خاموش و آراء نداده شده، شنیده شده است؟! مثلا در انتخابات آمریکا، سال ۱۹۹۶ مشارکت بسیار پایین بود. تقریبا ۴۹ درصد مردم آمریکا رأی دادند و از بین ۴۹ درصد حدود ۲۵ درصد به کلینتون رأی دادند؛ یعنی در واقع ۷۴ درصد مردم آمریکا به کلینتون رأی نداده بودند. یعنی عملا کلینتون رئیسجمهور اقلیت بود. در مقابل، انتخابات مربوط به انتخاب اوباما و انتخابات مربوط به انتخاب بایدن، جزء بالاترین مشارکتها بود. حال سوال اینجاست که آیا کلینتون کمتر از بایدن رئیسجمهور آمریکا بود؟! در عمل افرادی که رأی ندادند، تاثیری در رئیسجمهور نداشتند.
مردم برای تغییر، میتوانند پای صندوق بیایند و شرایط را آن طور که میخواهند تغییر دهند. پس اینکه کسی بگوید من رأی نمیدهم که صدایم شنیده شود، درست نیست!
________________________
📚 برگرفته از کتاب یک صندوق شبهه اثر حجت الاسلام راجی
@shahidtoraji213
سلام دوستان عزیز✋
ختم امروز را مثل همیشه ابتدا به نیت
✨ فرج و سلامتی سرورمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🤲
✨ پیروزی هرچه سریعتر مسلمین و مؤمنین جهان بخصوص مردم غزه و فلسطین و نابودی صهیونیست🤲
✨ شفای عاجل و کامل بیماران🤲
✨حاجت روایی خواسته ی هریک از شما عزیزان🤲
⭐️ 8000 صلوات بر محمد و آل محمد اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها
لطفا تعداد انتخاب شده رو به آی دی زیر اطلاع دهید ممنون 🙏
@A_R_R_1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلبانگ تکبیر الله اکبر
به شکرانه ۴۵سال عزت و افتخار جمهوری اسلامی ایران
۲۱بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۱
همزمان در سراسر کشور
#انقلاب_مردم
#بهمن_جاویدان
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
امـشــب ســـاعــتـــ ۹
هــمـــه بــاهــم
بـــه کـوری چــشـــم بــدخــواهــان نـظـام و انـقــلابــــ
نـــدای
✊ الله اکبر ✊
سر خواهیم داد
🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊✊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳 انقلاب اسلامی، همچون هوای بهاری، روز به روز در جهان گسترده تر میشود.
#عید_انقلاب_اسلامی
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت19 کسی از بیرون جادوگر را نمی دید و به هوس لذت، خودش را می کشاند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷
قسمت20
اولین بار تو یه کافه قرار گذاشتم....
حالم چند روز خوب نبود....
اونقدری که ترجیح میدادم تو سرمای پارک قدم بزنم ولی تنها نباشم. می رفتم توی پارک بانوان! با چند تا از بچه ها قرار میذاشتیم، قبل از رفتن فقط سه ساعت طول میکشید تا از آرایشگاه بیرون بیام؟
تلخندی گوشه لبش را بالا برد:
- پونصد میدادم بابت یه مهمونی پارک، خیلی از عکسای اوایل کانالم برای همین مهمونیایی بود که می رفتیم!
اما وقتی با اون رفت وآمد کردم دیگه کارم خیلی متفاوت شد و درآمدم بیشتر!
این جمله را که گفت، بی اختیار آه سردی از گلویش خارج شد. دلش نوجوانیش را هم می خواست و هم نمی خواست...
زور گفتن های پدرش...
آه اصلا دلش نمی خواست دیگر کنار پدرش قرار بگیرد، تمام داد و قالش سر او و مادرش بود اما بعد از طلاق دادن مادر و زن گرفتنش، تازه خودش شد یکی از همین مردهایی که هرکاری دلشان می خواهد می کنند.
مادر وزن بابایش هم هر کاری دلشان خواست کردند. او میان تضادها بزرگ شد؛ تضاد پدر و مادر و جامعه و مدرسه ....
دلش حتی برای مدرسه هم تنگ شده بود، همان مدرسه ای که معلمهاری یک کله نصيحت بودند و اعتراض به رفتارهای نوجوانانه !
نوجوانی که باغ بود و عقده های ناگشوده زیاد داشت.
شاید هم لجبازی هایی که با خانواده و زندگی داشت او را وادار می کرد تا به حال هیچ کس رحم نکند؛ نه خودش و نه معلم و مادر....
وقتی هرکس سرش داغ زندگی خودش است و لذت بردن، او هم حق خودش میدید که برود دنبال لذت هایش و به همه بخندد.
خیابان ها را با دوستانش متر می کرد، سربه سرخیلی ها می گذاشت، تا ساعت ها در کافه و پارک می ماند، صدای خنده اش چشم ها را می چرخاند... وای که چه کارها کرده بود.
از تمام روزها و آدم های نوجوانیش متنفر بود. چشم بست تا خاطره ها را نبیند.
برگشت به همان روزی که او برای اولین بار دعوتش کرده بود؛ تمام تصویر آن روز در مقابل چشمش رژه رفت؛ وسواس گرفته بود که برای اولین دیدارش با چه تیپی ظاهر شود.
سخت انتخاب کرد و ساعت ها وقت گذاشت. از شانس بدش بعد از چند ماه قهر، پدر و مادرش آمده بودند خانه اش !
جديدا بیشتر معترضش می شدند....
او هم مقابل چشمان همیشه نگرانشان به حالت قهر از خانه زد بیرون:
- تولد گرفته بود.
کافه قرق بود. وارد که شدم اولین چیزی که تو نگاهم نشست،استایل و مارک پوشیدنش بود!
سنگ تموم گذاشته بود. خیلی نبودن شاید ده پونزده نفر. همه هم خیلی با هم صمیمی و راحت!
من بینشون غريبه بودم. اما طوری تحویلم گرفتن که انگار دوستای قدیمی هستیم.
همون جا دم در شال و مانتو رو ازم گرفت و گذاشت روی میز و منو با ادا و اطوار خودش معرفی کرد.
کلا خیلی سرزنده بود. همه هم کنارش خوش بودن. من رو هم کنار فربد نشوند...
یعنی اولش که صندلی رو عقب کشید گفت: فربد هواشو داشته باش که خیلی تکه. این حرفاش برای من از هزارتا تشویق بیشتر اثر داشت،گفت: فربد عکاسه، باهاش راه بیای میتونی پیجتو بترکونی. اونور آب مدرک گرفته.
این جا بین ماها اومده زنده بمونه: هان فربد زنده ای دیگه. نمیری که منم می میرم.
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕸🕷
قسمت21
جشن تولدی که تا الآن هم در خاطرش مانده بود. قبلا تولد و مهمانی مختلط رفته بود اما خب این جا با بقیه مهمانی ها که دیده بود متفاوت بود!
رابطه شان فراتر از یک مهمانی بود. انگار همه برای هم بودند و هیچ حد و مرزی نداشتند. بعد هم دور هم بودنشان یک سبک خاص داشت.
- برای من جالب بود تکه هایی که به هم می انداختند هم تشکیلاتی بود. تیپ ویژه بود!
زندگی در دنیای جدید را اینجا استارت زده بود و حالا داشت مرور میکرد. از همان زمان، همه لحظات برایش رنگ دیگری گرفت.
لحظاتی که در جمع بود، حس بودن داشت. همانها را هم همه جا تعریف می کرد. هرچند روز که تمام می شد و نوبت به آخرهای شب که می رسید، سیاهی طوری روی روانش فشار وارد می کرد که خیلی وقت ها ترجیح می داد در خانه تنها نباشد!
تلخیها را سرشکن می کرد در زیادی رفت و آمدها!
شب و روز و آدم ها را تحمل می کرد؛ این تحملها گاهی میشد یک سردرد شدید، یک تنش کلامی، یک فشار عجیب و تلخ روی قلبش، که کم کم سعی کرد با وجود او کمبودهایش را جبران کند...
جبران می شد، جبران میکرد.
جبران داشت یا نه؟ الآن جبرانی او برایش چه بود؟ زندگی آرام، یعنی بی عذاب وجدان.
سرش را گذاشت روی میز، دلش می خواست برنده باشد؛ قهرمان همه قصه ها و این قصه هم. نباید بی انرژیی می شد، برای برنده بودن و برنده شدن حاضر بود همه کاری بکند. همه کاری .. همه هم به او همین را می گفتند.
با او به خاطر همین صمیمی شد؛ از همان اول آشنایی تحت تاثیر شخصیت پرانرژیش خواسته بود که همه گذشته را خفه کند.
انگار که زندگیش قفل بوده و حالا برایش کلید زندگیش را زده بود...
همون جا قرارهای بعدی رو گذاشتیم.
دیگه هر روز هم رو میدیدیم و در ارتباط بودیم. خیلی پر کار و سر شلوغ بود. خیلی تلفن های عجیب و غریب
داشت.
تماس از داخل و خارج. اوائل درگیری هاش برام مفهوم نبود.
فقط خیلی خوشم می آومد که داره یه عالمه آدم رو، با سر انگشتش می چرخونه. قدرت مدیریت خوبی داشت.
یعنی خب همه چیز تموم بود.
هم زیبایی، هم روابط بالا. پول هم که اصلا براش مسئله نبود. همون موبایلی که دیدید، کادویی بود که تو شمال بهم داد.
به مجتمعی بود توشمال اسمش صحرا بود. خیلی وقت ها قرق گروه ما بود. اون جا بهم کادو داد. من رو وابسته خودش کرد.
با همين خرجایی که برام می کرد، منم کم کم هرچی میگفت انجام میدادم!
راستش کم کم دیگه من تنظیم برنامه ها رو انجام میدادم.
یعنی خب من برای این که خودی نشون بدم خیلی از کارا رو براش می کردم.
یه وقتی میشه که آدم دلش میخواد که همه بهش احترام بذارن، همه قبولش داشته باشن، بشینه یه جا و بقیه ازش سوال کنن و اون دستور بده!
این احساس قدرت خیلی لذت بخشه مخصوصا برای من که سرخورده شده بودم از شکستایی که توی زندگیم داشتم و سرزنشایی که شنیده بودم؛ این جبران میکرد همه نداری هامو.
هر کسی هم یه جوری انتقام خودش رو از دنیا میگیره و به خواسته هاش میرسه !
من این جوری به خواستم می رسیدم و از این لذت می بردم. برام هم مهم نبود که کسی این وسط آسیب ببینه یا نه، من خودم آروم میشدم!
لبخند پهنی که نشست روی صورتش زیبا نبود و کم کم شد بغضی که تلخ
بود:
روم
- لذت می بردم؟ خیلی!
فقط بعدش انگار موریانه افتاده توی دل و روده خرد می شدم. خیلی از شب ها حالم بد بود. حالم بد میشد!
از کی حالم این طور شد؟
خودمم نفهمیدم.
حالم که خیلی وقت ها سگی بود اما از وقتی که بعض کارا رو به عهده گرفته بودم و انجام می دادم آن قدر به هم ریخته می شدم که یه روانکاو برای خودم گرفتم.
یعنی من فقط نبودم که پیشش می رفتم، همه اعضا
داشتن.
مدام لحظات خوبی رو که برامون اتفاق می افتاد رو یاد آوریمون میکرد تا از تنش های روحیمون کم کنه !
والا که مثل سگ و گربه هموتکه پاره می کردیم!
مدام برای خودمون برنامه شاد میذاشتیم؛ مثلا یه بار همون شمالی که رفتیم، تولد من رو با کلی سروصدا گرفت و اون موبایل رو کادو داد.
چشم و گوشم تا چند روز منگ بود بس که خوشحال بودم. جشن هم خیلی پر شر و شور بود. چند تا ماشین دختر و پسر از تهران اومده بودند.
تا صبح... دخترا و پسرا غریبه بودن و خودشون هم من رو نمی شناختن. اونا میومدن برای تفریح و ما هم براشون برنامه میریختیم.
بالاخره این همه خرج که نباید هدر می رفت، احمق هم نبودیم که بیخود برای کسی بریز و بپاش کنیم!
با توجه به مدارکی که جمع کرده بودند، قرار شد برای توضیح و چرایی و نحوه ادامه کار در جلسه ای با مسئولین رده بالا حاضر شوند و توضیحاتشان را ارائه بدهند.
در جلسه وقتی سید شروع کرد به توضیح کار و تصاویر را نشان داد، مسئول با دیدن زنها و پوشش های درهم شان عصبی شد و گفت:
- تمومش کنید. این چیه؟
گزارش از خیابونای اروپا آوردید که چی بشه؟
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
سید بدون آنکه جواب بدهد روی یکی از عکس ها زوم کرد و گفت:
- شما مدل ساختمونا و پوششا رو دیدید فکر کردید خارج از ایرانه . اینا همش تصاویریه که از خیابان فرمانیه و کامرانیه و سعادت آباد تهران گرفته شده.
برای اطمینان خاطرتون این تصویر رو بزرگ میکنم که نشون میده به کارگر ایرانی با وسایلی که همه مارک ایران داره کنار ماشین این سوژه داره حرکت میکنه!
سید چند تا از همین تصاویر را نشان داد تا مسئول را قانع کرد. کمی جلسه سنگین پیش رفت اما نتیجه اش این شد؛ که تا ظهر توانستند مسئولین را به ضرورت ورود عملیاتی در این موضوع قانع کنند.
تیم که از جلسه پرفشار با مسئولین آمد بیرون، آن قدر خسته بود که امیر
ترجیح داد به جای آنکه به اتاق عملیات بروند یک راست بروند باغ پدر خانمش برای یک استراحت سه چهار ساعته.
فردا آرش هم رسما به تیم اضافه شد. جلسه در خلوتی مجموعه و ساعت هفت شب آذر ماه تشکیل شد. سينا گزارش ت.م را داد:
- از دو جای دیگه هم گزارش خونه های مشکوک و رفت وآمدها رو داریم که مردمی بوده و براشون دیده بان گذاشتیم، اونجا هم همینه!
در بسته، رفت و آمد زن ها با تیپ خاص، یکی دوتا مرد!
امیر اضافه کرد:
- اما بچه های چند تا شهری که تماس گرفتیم و با کمک بسیج گشت محلی داشتند تا حالا خبر خاصی ندادن. گفتیم خونه های مشکوک که بی تابلو محل رفت و آمد مختلط هست رو هم بررسی کنند.
شهاب کمی قیافه اش در هم بود، سینا برایش ابرو بالا انداخت:
- شهاب آخرعمری کارت به کجا کشیده!
شهاب اخم کرده نالید: - دیر و زود داره ، سوخت و سوز نداره؟
دنبال کردن فروغ خودش یک مسئله بود:
- نذر کردم از دست فروغ راحت شم تا بیست سال پیاده برم تا خونه مادر زنم و برگردم!
چشمان سیاه سینا چنان درشت شد که حال بد شهاب از قیافه اش باز شد؛
- یه دختر تربیت کرده که فکر و ذکرش این چیزا نیست. رحمت و نعمت داده خدا با هم!
معطل شدن بیرون آرایشگاه ها و آتلیه ها و حالا باشگاه ها که این دو روز اضافه شده بود، حس و حال شهاب را گرفته بود!
آرش همان طور که خيرة صفحه لب تابش بود، بلند بلند تحلیل های ذهنش را گفت:
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دختری که بعد از بازدید از پایگاه پهپادی و دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دیدگاهش نسبت به بسیجیها عوض شده...
#دهه_فجر
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🇮🇷
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی از مسئولینمون هم هستند که عروسی بچههاشون اینطور برگزار میشه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🇮🇷
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این مش قربونعلی ها هم داریم😏
#دولت_اختلاص_گر_درست_کن😔
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🇮🇷
@shahidtoraji213
️عطریانفر:
سال ۸۸ تقلب نشد.
پ.ن:کاش این اعترافات زودهنگام بود!!!
#انتخابات_۱۱_اسفند
"حجت الله بابا محمدی"
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🇮🇷
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم ما که نکردند دریغی از جان
صد دریغ است که مانند کنون در غم نان
حاصل سازش و امید به دشمن دیدیم
ده برابر شدن قیمت مسکن دیدیم
ما از این جام چشیدیم و همه خیر و شرش
ضرر اندر ضرر اندر ضررش
🎙مداحی حماسی حاج میثم مطیعی