eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
465 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📌 قسمت پنجاه و هفتم هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود. برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت. اما مسير عرفانی زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم می شود. مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند، مسير من الخلق الی الحق و ... به خوبی طی نمود. هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل می كرد، نيمی از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود. در ابتدا برای انجام كار حقوق می گرفت، اما بعدها كارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد. شهريه نمی گرفت برای كاری كه انجام می داد مزد نمی گرفت. حتی اگر كسی می خواست به او مزد بدهدناراحت می شد. منزل بسياری از طلبه ها و برخی مساجد نجف را لوله كشی كرد اما مزد نگرفت! توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت. يك بار به هادی گفتم: تو كه شهريه نمی گيری برای كار هم پول نمی گيری پس هزينه های خودت را چطور تأمين ميكنی؟ ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 عاشقانه های حضرت خدیجه (س) و پیامبر (ص)😍❣ بسیار شنیدنی و زیبا😊 ۱۰ ربیع 🌸 ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و همین تربتِ پاکِ شهیدان است که تا قیامت، مزارِ عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود✨ -امام خمینی(ره) ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
°أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا ضٰامِنِ آهْو💛° ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
| کجا از مرگ می‌هراسد آن کس که به جاودانگی روح اعتقاد دارد؟! ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
هر کس‌ عادت‌ به‌ تأخیر در کرده‌ است ، خود را برای‌ تأخیر در همه‌ امور زندگی‌ آماده‌ کند! -آیت‌الله‌بهجت ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت پنجاه و هفتم هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دق
📚 📌 قسمت پنجاه و هشتم هادی گفت: بايد براي خدا كاركرد، خدا خودش هوای ما را دارد. 😇 گفتم: اين درست، اما ... يادم هست آن روز منزل يكی از دوستانش بوديم. هادی بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زیادی را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: هر طور صلاح ميدانی مصرف كن❗ به نوعی غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالی ندارد. خانه ای وسيع و قديمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند.🏡 او در يکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.🏠 بيشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. 📿📓 او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهيدستی که پولی ندارند را به آن خانه بياورد و در آنجا به آنها اسکان دهد. برای زائران غذا درست می کرد. دربيشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائری هم نبود، به تهيدستان اطراف خانه سکونت می داد و در هيچ حالی از کمک دادن دريغ نمی کرد. 👌🏼 آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسی جرئت نمی کرد در آن زندگی کند. بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی ديگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بيايد‼ اربعين که نزديک می شد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان مي داد و خودش يک گوشه می خوابيد. گاهی پتوی خودش را هم به آنها می بخشيد. او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشی بخوابد. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت پنجاه و نهم يک بار مريض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد 🤒 🛏اما اتاق را که گرم بود در اختيارزائران راهپیمایی اربعين قرار داد. او در اين مدت با پيرمرد نابينایی آشنا شده بود و کمک های زیادی به او کرده بود. حتی آن پيرمرد نابينا را برای زيارت به کربلا هم برده بود. هادی زمانی كه مشغول كارهای عرفاني و ذكر و خلوت شده بود، كمتر با ديگران حرف می زد. اين هم از توصيه های بزرگان است كه انسان در ابتدای راه سكوت را بر هر كاری مقدم بدارد. هادی می دانست بسياري ازمعاشرت ها تأثير منفی در رشد معنوی انسان دارد. لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سلام و عليك پايين آورده بود. اين اواخر بسيار كتوم شده بود.يعنی خيلی از مسائل معنوی راپنهان می كرد. از طرفی تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت می كشيد. هر زائری كه به نجف می آمد، به خانه ی خودش می برد و ازآنها پذيرایی می كرد. هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبی است. اين سال آخر روزه داری وديگرمراقبت های معنوی را بيشتر كرده بود. تا اينكه ماجرای مبارزه با داعش پيش آمد، هادی آنجا بود كه از خلوت معنوی خود بيرون آمد. او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود شجاعتش را هم قبلا اثبات كرد. حالا هم ميدان مبارزه ايجاد شده بود. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
در هر مرحلـه ای از گنـــــاه هستے سریع توقف کن ⛔️🖐🏻 مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه❗️ مبـادا از رحمتـــــ خدا نا امید بشی❗️ شیـــــطان میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و توبه فایده نداره! 😔 مبـــــادا فریب شیـــــطان رو بخوری.... خدا بسیـــــار توبه پذیر ومهـــ😍ـــربونـــــه ...💌 ◆@shahidzoalfaghari
مـــــدارس ایـــــــران: 😜 آقــا، مــیشــه ســوال هــفــت رو راهـنـمایـی کنیــد؟ مــعــلـم: ببین سوال خیلی آسونه، میگه اکبر 8سال سن داره محمود 12 گردو حالا اگر محمود 12 گردو داشته باشد و اکبر 8 سال سن، جعفر کیست و جلیل کجاست😐 اونوقت ما هم میگیم:آهاااااااا😂😂🤦🏻‍♂ کیا اینطوری ان؟ دستا بالا😁 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت پنجاه و نهم يک بار مريض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد 🤒 🛏ا
📚 📌 قسمت شصتم از بالاترين ویژگی های آقا هادی كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طی كند طهارت درونی او بود. بر خلاف بسياري از انسانها كه ظاهر و باطن يكسانی ندارند هادی بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاکی بود. حرفش را می زد و اگر اشكالی در كار خودش می ديد، سعی در برطرف نمودن آن داشت. يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد ودر حوزه ی كاشف الغطا نجف مشغول تحصيل شد. بعد از مدتی كار پيدا كرد و ديگر ازشهريه استفاده نكرد. آن اوايل به هادی گفتم: نمی خواي زن بگيری❓ می خنديد و مي گفت: نه، فعلابايد به درس و بحث برسم. 😅 سال بعد وقتی درباره ی زن وزندگی با او صحبت می كردم، احساس كردم بدش نمی آيد كه زن بگيرد. 😁 چند نفر از طلبه های هم مباحثه باهادی متأهل شده بودند و ظاهراًدر هادی تأثير گذاشته بودند. يك بار سر شوخی را باز كرد و بعد هم گفت: اگر يه وقت مورد خوبی برای من پيدا كردی، من حرفی برای ازدواج ندارم. از اين صحبت چند روزی گذشت.يك بار به ديدنم آمد و گفت: می خواهم برای پياده روی اربعين به بصره بروم و مسير طولانی بصره تا كربلا را با پای پياده طی كنم. 🗣راوی:سید روح الله میرصانع ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت شصت و یکم با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارمخالفت كردم اما هادی تصميم خودش را گرفته بود. آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده فكر می كنم حالت سوختگی داشت. دست او را ديدم اما چیزی نگفتم.هادی به بصره رفت و ده روز بعددوباره تماس گرفت و گفت: سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستی بيام؟ گفتم:با كمال ميل،بفرماييد. هادی به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم. هادی از سفر به بصره و پياده روی تا نجف تعريف می كرد، اما نگاه من به زخم دست هادی بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود❗ صحبتهای هادی را قطع كردم وگفتم: اين زخم پشت دست برای چيه؟خيلی وقته كه ميبينم. سوخته❓ نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض می كرد. اما من همچنان اصرار می كردم. بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم❗ مدتی قبل در يكي از شب هاخيلی اذيت شده بود. می گفت كه شيطان باشهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره ای كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم‼ من مات و مبهوت به هادی نگاه می كردم. درد دنيایی باعث شد كه هادی از آتش شهوت دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود. 🗣راوی سید روح الله میر صانع ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari