💔
بگـــذار تا ڪمــے از خـــودم بگــــویم :
اِنّی عَبْدُکَ المِسکیٖنَ المُسْتَکیٖن
الضَّعیفُ الضَّریر
الحَقیٖر
المَهینِ الفَقیٖر
الخائِفُ المُستَجیٖر
همـــانا مـــن ،
بنده بینـــوا ، ذلیل ،
ناتوان ، دردمند ،
کوچڪـ ، بی مقدار ، تهے دست ،
هستـــم ،،،
📚دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_سی_و_سوم من سی سالم بود و این اولین بار بود که کسی بصور
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_سی_و_چهارم
💚تسبیح💚 رو در دستم فشار دادم و سلام کردم.☺️✋
خانوم مهدوی گفت:
_ببخشید عزیزم دوباره مزاحمتون شدم. امیدوارم در این مدت فکرها و مشورتهاتون رو کرده باشید!😊
سعی کردم صدام رو کنترل کنم! با خجالت گفتم:_بله..☺️🙈😍
_خب اگر موافقید یک روز که شرایطش رو دارید خدمت برسیم.
من واقعا نمیدونستم باید چی بگم!چون نه بزرگتری داشتم😢 که با اونها روبه رو بشه و نه حتی با کیفیت مراسم خواستگاری آشنایی داشتم!
با حجب و حیا گفتم:
_من حقیقتش والدینم به رحمت خدا رفتند و بزرگتری ندارم…
او جمله م رو قطع کرد.
_بله در جریان هستم.خدا رحمتشون کنه. مهم خودتون هستید.ان شالله رضایت اونها هم هرچی باشه همون بشه.
پس او از زندگی من کم وبیش اطلاع داشت.دعا کردم که از گذشته ی سیاهم خبر نداشته باشه.گفت:
_نفرمودید کی خدمت برسیم؟
زبانم گفت :هر زمان خودتون صلاح میدونید.☺️🙈دلم تاکید کرد: محض رضای خدا زودتر..او هم مثل پسرش دل و ذهن آدمها رو میخوند.گفت:
_خب پس ما فردا شب خدمت میرسیم.
🍃🌹🍃
تا فردا شب من هزار بار مردم و زنده شدم!هزاربار گریه کردم وخندیدم..
هزار بار ترسیدم ویک دل شدم!!!
وتا فردا شب هزار بار از تنهایی و بی کسیم دلم گرفت. دوست داشتم آقام و مادرم بودند😢 و با صدای اونها از اتاق با چادر گلدار بیرون میومدم و مادرشوهر آینده م یک نگاه خریدارانه به من و یک نگاه رضایتمندانه به پدرو مادرم می انداخت ومن از نگاهش میخوندم که خشنوده از این وصلت!!!اما من تنها بودم!!! تنها باید از اونها پذیرایی میکردم… تنهایی از مهریه حرف میزدم و تنهایی میگفتم بله!!!
فقط یک یتیم میفهمه😢 که این شرایط چقدر سخت و دردناکه..فقط یک یتیم میفهمه چقدر دلگیره اون مجلس شاد.
اما من یادم رفته بود که آغوش خدا محکم تر و مهربان تر از همیشه وجودم رو میفشرد.
چون صبح روز شنبه فاطمه زنگ زد و گفت با پدرومادرش به اینجا میاد تا من تنها نباشم!☺️حلقه ی دست خدا اونقدر تنگ تر و کریم تر شد که
حاج احمدی هم هم همان روز تماس گرفت و اجازه خواست به نیابت از خونواده ام با همسرش در مجلس حضور داشته باشه!☺️👌
👈بله!!! باید در آغوش خدا باشی تا معنی این اتفاقها رو درک کنی!
حالا به نیابت از پدرومادرم چهار بزرگتر و یک خواهر داشتم!!!😇😍
🍃🌹🍃
فاطمه از ظهر اومد
و به من که ازشدت استرس وشوک ناشی از این حادثه ی خوب مثل مرغ پرکنده این سمت واون سمت میرفتم کمک کرد ..
من هنوز میترسیدم و او خواهرانه آرومم میکرد☺️ وبرام تصنیف های عاشقونه وشاد میخوند تا بخندم!!!😇🙈
خانه بوی شادی وعید به خودش گرفته بود!حتی روشن تر از همیشه به نظر میرسید.
نماز مغرب رو در کنار فاطمه خوندم.. موقع فرستادن تسبیحات بود که فاطمه بی اختیار دستش رو دراز کرد و
🌹دستمال گلدوزی🌹شده رو از روی سجاده برداشت.من به او که با حیرت و پرسش به دستمال نگاه میکرد چشم دوختم و ذکر میگفتم.
او یک ابروش رو بالا انداخت و نگاهم کرد.ذکرم که تموم شد پرسیدم:
_چیزی شده؟😟
او گفت:😳
_این دستمال رو از کجا آوردی؟
خیلی عادی گفتم:☺️
_قصه ش مفصله برات تعریف نکردم. مربوط میشه به همون شبی که حاج مهدوی رو دنبال کردم و راز دلم رو بهش گفتم.🙊
توضیحاتم برای او که هیچ چیزی از اون شب نمیدونست کافی نبود. باز همچنان چشم به دهانم دوخته بود تا جزییات بیشتری از اون شب بشنوه.پرسید:
_این دستمال دست تو چیکار میکنه؟
گفتم:
_اون شب یک درگیری بین من ویک لاتی پیش اومد و فک وبینیم آسیب دید.حاج مهدوی اینو بهم داد که باهاش صورتم رو پاک کنم.
او چشمش😳 گرد شد و دستش رو مقابل دهانش برد.من با تعجب نگاهش کردم.پرسیدم:
_جریان چیه؟ نباید بهم این دستمال و میداد؟
او برق اشک☺️ در چشمهاش جمع شد و نجوا کرد: _چقدر احمق بودم که تا حالا نفهمیدم! !
دستم رو روی دستش گذاشتم و با نگرانی نگاهش کردم.
_از چی حرف میزنی؟!😧
فاطمه اشکش رو پاک کرد و گفت:☺️😍
_این دستمال رو الهام تو دوران نامزدی برای حاج مهدوی گلدوزی کرده بود.این طرحی که روی دستماله در حقیقت همون طرح سبد گلیه که حاج مهدوی روز خواستگاری براش آورده بود. خود الهام این طرح وکشید روی دستمال پیاده کرد.دستمال رو دوخته بود تا حاجی روی منبر عرق پیشونیش رو پاک کنه.بعد از فوت الهام این 💕دستمال و اون تسبیح💕 شد همه چیز حاج آقا! همونطوری تا کرده روی جیب مخفی قباش میگذاشت. جایی که دستمال درست در کنار قلبش باشه.حاج مهدوی دوتا از بهترین یادگاریهای الهام رو به تو داده..این بنظرت یعنی چی؟؟😉
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شهید_سعید_کمالی:
ما انقـلاب ڪردیم ڪہ اضطرار امام زمـان (عج) را بہ #استقرار تبدیل ڪنیم،
و رسیدن بہ این هدف، #هزینہ دارد
و هزینہ آن همین در سوریہ وعراق ، #شهید_دادن است.
#شهید_مدافع_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
⛔️سوال میکنند که فرقه شیرازی چه فرقه ای است و چه عقایدی دارد؟ چکیده افکار این فرقه، خلاصه کردن #اسلام در 4 چیز است:👇
1️⃣ ثواب داشتن #قمه زنی! (نتیجه: معرفی مذهب #شیعه بعنوان مذهب #خشونت و خونریزی در شبکه های جهانی و ذهن غیرمسلمانان)
2️⃣ #عزاداری پی در پی و #افراطی و دائمی ایام محسنیه و کاظمیه و.. (نتیجه: معرفی #شیعه بعنوان مذهب #عزا و ایجاد دلزدگی در جامعه)
3️⃣ توهین و #لعن مقدسات #اهل_سنت (برای شعله ور نگهداشتن جنگ شیعه و سنی و فتنه های مذهبی)
4️⃣ مخالفت با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت #ضداسرائیلی (لیدر این فرقه که یک "آیت الله قلابی به اسم شیرازی است"! حتی یک جمله علیه جنایات #اسرائیل ندارد. و جالب است بدانید در #عربستانی که همه شیعیان خود را میکشد، فعالیت این فرقه آزاد است!)
👈 از اینرو، این فرقه #شیعه_انگلیسی یا #شیعه_اسرائیلی خوانده میشود.
🆘 @Roshangari_ir
@Aah3noghte
💔
فرمان صادر شد
نیروهای مسلح با فتنه مقابله کنند!
نیروهای مسلح باید مراقب فتنه باشند و آرایش و آمادگی های لازم را برای مقابله با فتنه داشته باشند،زیرا طبق فرموده خداوند متعال در قرآن،فتنه از کشتار و قتل نیز بدتر است.
#امام_خامنه_ای
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
به گمانم در باغ «به فدای تو شدن» باز شدهست
جان زهرا نکند نام مرا خط بزنی اربابم
#شهادتروزیتون
#شھیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
غروب جمعه را خدا انگار آفریده است تا #آه_کشیدن های شیعه های منتظر
در دلهایشان رسوب نکند
#اشک شوند و ببارند
ما یتیمانی هستیم که هزار و چهارصد سال است از مهربانیِ او شنیده ایم اما هنوز ندیده ایم آن مهربانتر از پدر را...
خودتان بگوئید کجا به دنبالتان باشیم؟
لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَي بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَي أَ بِرَضْوَي أَوْ غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًي
"اي كاش مےدانستم خانه ات در كجا قرار گرفته....بلكه مےدانستم كدام زمين تو را برداشته، يا چه خاكي؟
آيا در كوه رضوايی يا در غير آن، يا در زمين ذی طوا؟"
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#دلشڪستھ_ادمین... 💔
#آه...
#ندبه_کنیم
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
💔
تآ آنجا که یادم میآید ما بودیم جمعھ بود
امآ تو نبودۍ...! حسرتم اما از آن روزیست
که جمعھ باشد،تُـو باشۍ، مآ نبآشیم ..!
#أینصاحبنا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕