eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 می‌خواستند تسبیحش را بگیرند. نداد؛ گفت: آدم در میدان نبرد تفنگش را به کسی نمی‌دهد. بعد از خداحافظی، یک نفر از طرفش برای همه انگشتر آورد... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_39 -الو منزل آقای مشتاقی فرد! از بیمارستان تماس می
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 دو هفته گذشت و مادر تمام این مدت مثل پروانه به دور پسر میگشت😍😍 دل مادر روشن بود😍😌، همه چیز دست کسی بود که جوانش را بعد چند ساعت خونریزی شهید از شاهرگی پاره شده به او برگردانده😔😍 اگر زنده ماندن علی معجزه بود پس دیدن معجزه ای دیگر بعید نبود😃😄 -حاج خانوم ! برنامتون چیه😃 این علی اقا با وجود شما یک لحظه هم حوصلش سر نمی ره😊 -می خوام براش قران بخونم، نذر کردم برای حرف زدنش.😍☺ و آرام توی دلش گفت: برای اینکه یه بار دیگه بگه مامان😔 پرستار چشم هایش را با شیطنت به چشم های مادر دوخت😉 از نگاه مادر جوابش را گرفت، -التماس دعا ، ان شاءالله حاجت روا بشی.😍☺ شروع کرد به خواندن ۱بار؛ ۲بار؛ اشک اشک اشک تصمیم خودش را گرفته بود ، می خواست هر طور شده معجزه ی دوباره خدا رو ببیند و بالاخره چهلمین بار😭😭 ادامه دارد... صدای زنگ تلفن ، او را از جا پراند،😰😨 در این دو هفته صدای زنگ تلفن، شنیدن نام خودش و یا حتی هر دستی که به شانه اش می خورد ، تنش را می لرزاند. -نکنه علی...؟! -شاید ...😥 -پسرم..😥. -الو😰 -کجایی مادر؟ خدا خیرت بده بیا پایین ، علی اقا باهات کار داره☺ گوشی بی اختیار از دستش افتاد. چادرش را روی سرش انداخت با عجله و با پای برهنه به طرفlCV دوید😰🏃 علی کنار تخت نشسته بود، تا چشمش به مادر افتاد لبخند زد😊 زمزمه ی خفیفی از اعماق حنجره علی شنیده می شد -‌حلّم، حلّم... مادر معنایش را نمی دانست ، اما اشک می ریخت😭😭 متوجه نشد اما سجده کرد😭😭 حالش را نمی فهمید اما از ته دل لبخند میزد😭😊😭 علی را محکم در آغوش گرفته بود و صورت نحیفش را تند و تند می بوسید😭😭😘😘 نذر مادر و معجزه ی خدا، یکی از مویرگ های صدا وصل شده بود دوباره پیشانی اش را روی زمین گذاشت☺😍😍 -‌خدایا راضی ام به رضای تو.... ادامه دارد.... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چرا از تجربه کنترل برای استفاده نکنیم؟ تصور کنید روزانه سخنگویی چنین گزارش دهد: بیکاران/ شاغلان امروز کارخانجات جدید و تعطیل میزان رشد تولید صادرات / واردات و... در پایان از مردم خواهش کند مصرف و از خرید کالای خارجی پرهیز کنند.👌 به یاری خدا ... 💞 @aah3noghte💞
4_5868208134283067714.mp3
4.53M
💔 ویژه رحلت حضرت خدیجه (س) (سلام الله علیها) اشکتون جاری شد التماس دعا🙏 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نماز ما و نماز بعثی‌ها دی 1365 – قلاویزان مهران ما نماز می‌خواندیم‌، آنها هم‌ مثلاً نماز می‌خواندند. مثلاً اسم‌شان‌ مسلمان‌ بود، حالا رسم‌شان‌ به‌ کنار! ولی‌ انگار توی‌ همه‌ جبهه‌ها‌شان، ‌بخشنامه‌ کرده‌ بودند‌ موقع‌ اذان‌ این ‌کار را بکنند! خب‌ حتماً حزب ‌بعث‌ گفته‌ بود که‌ سربازان‌ قادسیۀ صدام‌ باید این‌گونه‌ باشند. سال‌ 60 توی‌ جبهۀ گیلان‌غرب‌ هم که‌ بودیم‌، این‌‌‌‌ طوری‌ بود، ولی‌ در منطقۀ قلاویزان‌ مهران‌، بهتر صدای‌شان‌ می‌آمد، چون ‌فاصله‌مان‌ کم‌تر بود و تحرک‌ و نبرد بیش‌تر. موقع‌ اذان‌ که‌ می‌شد، ظهر، مغرب‌ و حتی‌ صبح‌، هرکدام‌ از بچه‌ها که‌ داخل‌ سنگر نگهبانی‌ بود، با صدای‌ خوش‌ و بلند اذان‌ می‌داد و همه‌ را برای ‌نماز خبر می‌کرد. بی‌وجدان‌ها بعثی‌ها! عادت‌شان‌ شده‌ بود. چند دقیقه‌ قبل‌ از اذان،‌ شروع‌ می‌کردند پشت‌ بلندگوهایی که‌ در خط‌ نصب‌ کرده‌ بودند، صدای‌ کریه‌ و نخراشیدۀ خواننده‌های‌ ایرانی‌ زمان‌ طاغوت‌ را پخش‌ می‌کردند. شاید می‌خواستند صدای‌ اذان‌ ما به‌ گوش‌شان‌ نرسد. بدبخت‌ها می‌دانستند وقت‌ نماز است‌، ولی‌ برای‌ این‌که‌ به‌ هر وسیله‌ای‌ شده‌ با نماز مقابله‌ کنند، به ‌ترانه‌ و آهنگ‌ و هرچه‌ دم‌ دست‌شان‌ بود، متوسل‌ می‌شدند. شاید آنها این‌‌جوری‌ بهتر نماز می‌خواندند! حمید داودآبادی اردیبهشت 1399 ... 💞 @aah3noghte💞 @hdavodabadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ شب قـ✨ـدر؛ فقط شب مناجات نیست! شب بــرنامه نوشــ📖ـتنه! این روزها وقت فکره، تا یه برنامه عالی برای یکسال آینده مون بچینیم یه برنامه آمـاده امضـ✍ــا! ... 💕 @aah3noghte💕