eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 حتی فکرش را هم نمی کنند که آمدنت اینقدر نزدیڪ است ما ولی صدای قدم هایت را به وضوح میشنویم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شهادٺـــــــــــ بهترین مرگ اسٺــــــ اما وقتے مرگ برایٺـــــــــ هنوز حل نشده باشد؛ به انتخابـــــــــــ ِ بهترین نوعش نخواهے رسید!! و درسٺـــــــ همینجاسٺـــــــ ڪه بدترین نوع ِ مرگ تو را انتخابــــــــــــــ خواهد ڪرد.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آنچه که مهم است، حفظ راه شهداست؛ یعنی پاسداری از خون شهدا. این وظیفه اول ماست. در قـبال شهـدا همہ هم موظّفیم نه این که بعضی وظیفه دارند و بعضی نه.... ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یک گوشه چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی ألسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس♥️ سلاام آقا✋🏻 پناهم میدهی؟!😭 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ✨🌿یه (رمز) برای نماز خوب خوندن...🤔 هر وقت دیدی کسل و بی حالی و از نماز لذت نمیبری،😴 به خودت تلقین کن که این آخرین نمازِ.😇🌿✨ ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ إِلَى مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ وَ إِلَى عَفْوِکَ قَصَدْتُ وَ إِلَى تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ‏ اى خداوند، بر آستان مغفرت تو فرود آمده ‏ام و به امید عفو تو آهنگ کرده ‏ام و به بخشایش تو دل بسته ‏ام‏ وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ‏ و به فضل و احسان تو اعتماد کرده ‏ام و مرا آنچه سبب آمرزش تو شود، در دست نیست و کارى نکرده‏ ام که به پاداش آن شایسته عفو تو باشم‏ وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَى نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَ‏ّ و چون بدین سان خویشتن را محکوم کرده ‏ام دیگر جز فضل و احسان تو پناهى ندارم. پس درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرا به فضل خویش بنواز. نشر دهید👌
💔 دردهایم را برایت گفتم و گفتی : رفیق! تا که هستم غصه ی امروز و فردا را نخور!😊 ... 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 💞 مهربان خدایم وقتی دلم ناآرام است ، می‌دانم جایی از زندگی فراموشت کرده‌ام... نیازمندم به تــــــــو به نگاهت به توجهت به مهربانیت من جز تـــــو کسی را ندارم... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلسله‌‌ی‌موی‌دوست‌‌حلقه‌دام‌بلاستــــ هرکه‌دراین‌حلقه‌نیست‌فارغ‌از‌این‌ماجراستـــ 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نماز شبش هیچ وقت ترک نمی‌شد ✨ هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود. من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم. 🎙راوی سردار معروفی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_2 آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها
☕️ روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند. زندگی همه ما را. من... دانیال...مادر و پدرِ سازمان زده ام! آن روزها، دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!!😒 به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد. به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد.🧐 رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود.🤔 اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند.😒 من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!! پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست، بدم میامد.😒 ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثل من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است که چنین و چنان میکند. که….😔 و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود. هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت، که خوب و مهربان و عاقل است، که درهای جدیدی به رویش باز کرده...که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم...که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم...و من فقط نگاهش میکردم بی هیچ حس و حالی. حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود.😒 ↩️ ... ✍نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 علی جان! حرف زیاد است و زبان قلم قاصر از نوشتن... خلاصه همه حرف هایم: به گونه ای زندگی کن که جز با شهادت از دنیا نروی.. تو لایق بهترین ها هستی..! "از طرف پدرت محسن!" ... 💞 @aah3noghte 💞