💔
🔴 روحانی: آمریکا به تعهدات خود برگردد، آماده هستیم...آنها باید عذرخواهی کنند و صدمهای که به ایران زدهاند را جبران کنند!!!!
آقای رئیس جمهور به کدام تعهد برگردد؟!
آقای رئیس جمهور آماده چه چیزی هستید؟!
آقای رئیس جمهور چطور دست قطع شده حاج قاسم را جبران کنند؟!
#خجالت_نمیکشی؟!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
قبرِ من اینجاست...!
یک بار با محمدحسین به گلزار شهدا بودیم. یک به یک قبرهای دوستان شهیدش را نشان می داد و خاطراتی از آنها نقل می کرد.
همین طور که میان قبرها می گشتیم یک مرتبه محمدحسین ایستاد رو به من کرد و گفت:
هادی میخواهم چیزی بهت بگویم...
گفتم: خوب بگو
گفت: من شهید میشوم و مرا توی این ردیف دوم خاک میکنند
و اشاره کرد به همانجا....
حدود دو سال بعد از شهادتش زمانی که به زیارتش رفته بودم یک مرتبه یاد حرف آن روز او افتادم.
دیدم قبرش دقیقاًهمان جایی است که اشاره کرده بود.
✍راوی: محمد هادی یوسف الهی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
مراقب باشید در فضای مجازی غرق نشوید...
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دهه_کرامت
🥀🌿روزگاریست که سودای تو در سر دارم
مگرم سر برود تا برود سودایت...🍃🥀
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
ششم تیر ماه سال 1360 سالروز سوء قصد به رهبر معظم انقلاب توسط گروه فرقان در مسجد ابوذر تهران ،
اما تقدیر الهی چنین بود كه ایشان برای آینده نظام حفظ شوند.
سر خُم می سلامت، شکند اگر سبویی🥀
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
گمراه نمیشوم
تو همراه منی
تاریکی محضم
و شما ماه منی
تنهایی من
با تو
که احساس نشد
تا همدم این
سوز دل و
#آھ منی
#رفیقم_جواد
✍ #ادمین_یار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte 💕
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
🌿🥀رب من ❤️
آیا بنده فرارى جز به درگاه مولایش به کجا بازگردد😔
یا آیا کسى جز او هست که وى را از خشم او پناه دهد😭
معبودا اگر پشیمانى بر گناه توبه محسوب شود پس به عزتت سوگند که براستى من از پشیمانانم🙏
و اگر آمرزش خواهى از خطا آنرا پاک کند پس براستى من از آمرزش خواهانم🥀🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از کانال رسمی شهید امید اکبری
💔
💟چالش سین دلنوشته ی امام رضا..💟
شرکت کننده شماره: 1
#رفیقجواد
💕💕
باب الرضا ڪه رفتم
گفتم به خادمانت :
من در همین حوالے
گم کردهام دلم را ...
💕💕
برای شرکت در چالش به آیدی زیر پیام بدین..👇👇
@khadem_shahidomidakbari
ڪانال #شهید_امید_اکبری⚘
@shahidomidakbari
💔
وسط جاذبه این همه رنگ
نوکرت تا به ابد رنگ شماست
بیخیال همهے مردم شهر
دلم آقا به خدا تنگ شماست💔
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
قال تعالی .
"سبحان الذي أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذي باركنا حوله "
.
صهیونیستا بدونید که خونتون بسته به اذن #آقامونه ...
🏷 #قدس_خونبهایت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
"فادرءو عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين"
عده ای گفتند اگه برادران ما
اینجا می ماندند و به جنگ نمیرفتند
نمیمردند..
خدا گفت: اونها نمردند
شهیدند و زنده..
شما اگه راست میگی
مرگ رو از خودت دور کن..!
(آل عمران ۱۶۸ و ۱۶۹)
پ.ن: "قرآن" بر "ما" نازل شده..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_16 در فکر بودم و بی خبر از دنیای اطراف. چند قدم بیشتر به محل تجمع
#فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_17
باز هم باران… و شیشه های خیس..
زل زده به زن، بیحرکت ایستادم ( این زن کیه؟؟ ) و عثمان فهمید حالِ نزارم را، و میان دستانش گرفت مشتِ یخ زده ام را.. نمیدانم چرا، اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه، میلرزد..
عثمان تا کنار میز، تقریبا مرا با خود میکشید، آخر سنگ شده بودند این پاهای لعنتی..
زن ایستاد.. دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا.. موهایی بلند، و چشم و ابرویی مشکی، درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم..
من رو به روی دختر..
و عثمان سربه زیر، مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛ کنارمان نشسته بود.. چقدر زمان ،کِش می آمد..
دختر خوب براندازم کرد.. سیره سیر.. لبخند نشست کنار لبش، اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد. (خیلی شبیه برادرتی.. موهای بور.. چشمای آبی.. انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون، حسابی نم کشیده..) چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش.. درست مثله چای مسلمانان..
صدای عثمان بلند شد (صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم..
صوفی نفسی عمیق کشید (عذر میخوام. اسمم صوفیه..اصالتا عرب هستم، قاهره.. اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم.. درس میخووندم، سال آخر پزشکی.. دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم.. پسر خوبی به نظر میرسید. زیبا بود و مسلمون، واما عجیب.. هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه.. جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن..
اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن، گفتن این به دردت نمیخوره.. انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم.. شایدم گفتنو من نشنیدم.. خلاصه چند ماهی گذشت، با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام. تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن. و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل..)
حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود، یا در خشکی.. او از دانیال من حرف میزد؟؟؟ یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی، راه خانه گم میکرد، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟؟ اما ایرادی ندارد.. شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست.. حق داشت..
دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید و عثمان انگشتان دستم را در مشتش فشرد..
( ازدواج کردیم.. تموم.. نمیتونم بگم چه حسی داشتم.. فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده.. صوفی و دانیال.. یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر، اونم ترکیه.. دیگه روز زمین راه نمیرفتم.. سفر با دانیال.. رفتیم استانبول.. اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد.. وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره.. بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن.. رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم..
یک ماهی استانبول موندیم.. خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه، عصرا میرفتیم بیرون و خوشگذرونی.. تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند.. پرسیدم کجا؟؟ گفت یه سوپرایزه.. و من خامتر از همیشه..موم شدم تو دست این حیوون صفت..)
دانیال مرا حیوان صفت خواند..؟؟
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞