eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_سی_و_پنج اشرار جنوب تعدادی از نیروهای ما را گ
💔 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) : ✨((به دو چیز باید تمسک کنیم؛ اگر امام را دوست داریم و به راه شهیدان🌷 اعتقاد داریم؛☝️ یکی جمهوری اسلامی که امروز تنها منادی دفاع از اسلام است. دوم فقیه که اصلح ترین، احکم ترین فرد در بین علما و بزرگان، امام خامنه ای است. اگر فقیه نبود، کار و تمام بود. ببینید پاکستان را با داشتن بمب هسته ای چطور تحقیر کردند! امروز راه موفقیت ما پیروی مطلق از رهبرمان، این حکیم وارسته والا مقام می باشد. من متاسفم که نام پیروی از خط امام یا پیروی از امام را بر خود می گذارند اما به جای نامه سرگشاده نوشتن به استکبار و صهیونیزم و دشمن، نامه سرگشاده به ولیّ ایستاده در خط مقدم دشمن می نویسند. خط امام این است که آبرو را بر دست بگیرید و به خدمت او بروید. این بر آبروی شما می افزاید نه این که در گوشه ای کز بکنید و بر علیه نظامی که امام تاسیس کرده است و بیش از دویست هزار نفر پای آن شده اند پز اپوزیسیون را بدهید. البته خیلی ها مثل کف روی آب بودند. تحمل نکردند. فرار کردند. رفتند. من دیدم روزی کسی در همین سپاه تهران با تز انقلابی به صورت سیلی زد. امروز همان آدم، مزدور آمریکا در آمریکا است و برعلیه ملت ایران جاسوسی می کند. ضعف بنیان اعتقادی است... مراقب خودمان باشیم. ... 📚حاج قاسم .. ... 💞 @aah3noghte💕
💔 اوایل که شدیم به سوریه، هر فردی را کاری کرده بودند. یکی از های آقا "آب" رسوندن به خط بود.. پیش خودم گفتم این همه راه اومدیم سوریه، بعد این بنده خدا، راضی شده که با اون که در داشت فقط برسونه؟؟🙁 بعد که ،بعد اون همه شجاعت و دلاوری هایی که اونجا خلق کرد به رسید🕊 پیش خودم گفتم، چقدر من ظاهربین بودم... (ع) هم ‌ , بود...💔 راوی: همرزم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دیݩ آدم سسټ ووارفته و شلختہ و نامرتب درست نمۍکند.دین انسان دین‌دار را به یڪ مۅجود «منظم و حساب‌گر و قاعده‌مند در رفتار و گفتار» تبدیل مۍڪند(: -استادپناهیان‌بزرگوار-🌱 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اَعوذُ بہ آغوشَت از شرِ هر چہ دلتَنگیست ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#خطبه_غدیر مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ الله وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِی
👈بخش ششم خطبه غدیر: اشاره به کارشکنی های منافقین مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَنی بِهذِهِ الْآیَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابی أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلی مایَجِدُ لِعَلِی فی قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ). مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِی ثُمَّ فی عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ إِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِی الَّذی یَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِکُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَی الْمُقَصِّرینَ وَالْمعُانِدینَ وَالُْمخالِفینَ وَالْخائِنینَ وَالْآثِمینَ وَالّظَالِمینَ وَالْغاصِبینَ مِنْ جَمیعِ الْعالَمینَ. هان مردمان! «به خدا و رسول و نور همراهش ایمان آورید پیش از آن که چهره ها را تباه و باژگونه کنیم یا چونان اصحاب روز شنبه [یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند] رانده شوید.«به خدا سوگند که مقصود خداوند از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد [و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است.] . مردمان! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند - جی گرفته. چرا که خداوند عزّوجل ما را بر کوتاهی کنندگان، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان دلیل و راهنما و حجت آورده است. مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُکُمْ أَنّی رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِی الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ؟ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْهان یَضُرَّالله شَیْئاً وَسَیَجْزِی الله الشّاکِرینَ (الصّابِرینَ). أَلاوَإِنَّ عَلِیّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ. مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَی بِإِسْلامِکُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَی الله فَیُحْبِطَ عَمَلَکُمْ وَیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ وَ یَبْتَلِیَکُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّکُم ْ لَبِا الْمِرْصادِ. هان مردمان! هشدارتان می دهم: همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری گشته اند. آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم، به جاهلیت عقب گرد می کنید؟ آن که به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زیانی نخواهد رسانید و خداوند سپاسگزاران شکیباگر را پاداش خواهد داد. بدانید که علی و پس از او فرزندان من از نسل او، داری کمال شکیبایی و سپاسگزاری اند. هان مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذارید؛ که اعمال شما را بیهوده و تباه خواهد کرد و خداوند بر شما خشم خواهد گرفت و سپس شما را به شعله ی از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نمود. همانا پروردگار شما در کمین گاه است. ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#خطبه_غدیر 👈بخش ششم خطبه غدیر: اشاره به کارشکنی های منافقین مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ ر
بچه شیعه! چند بار تا حالا خطبه غدیر رو خوندی؟ میتونی حقانیت مولاالموحدین رو با خطابه پیامبر اکرم ثابت کنی؟ این فرصت رو از دست نده و حداقل ترجمه خطبه غدیر رو بخون😉☝️
💔 در روایات داریم هر وقت خدا گفت : 《يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا 》 😍 بگو لبیک . 🗣 من دوست دارم بگم ( جانم خدا جان) یعنی میدونم داری با من حرف میزنی. امرت رو بگو خدا جونم...😍😘 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 که خرج مزارش را دادند😳 ●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند: از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید! ●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند. در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده. ●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند. 📚ﺳﺮﻭﻗﺎﻣﺘﺎﻥ ﺗﻮﻟﺪ:ﻣﻴﻼﺩﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع ﺷﻬﺎﺩﺕ:ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_114 به مکان مورد نظر رسیدیم. با پیاده شدنم از ماشین، صدایِ گریه هایِ خفه ی د
در مسیر مدام اشک ریختم و ناله کردم که قرار بود با سوغات و تبرک کربلا به ایران برگردم. حالا داشتم حسامِ بی جان را چشم روشنی سرزمین عراق میبردم.. بیچاره فاطمه خانم.. وقتی به خاک ایران رسیدیم، دیگر دم و بازدمی برایِ قطع شدن نداشتم.. هوایِ ایران پر بود از عطرِ نفسهایِ امیرمهدی.. فاطمه خانم با دیدن من و تابوتِ پیچیده شده در پرچمِ فرزندش، دیگر پایی برایِ ایستادن نداشت. پدر که مُرد، حتی نشانیِ قبرش را نپرسیدم.. اما حسام همه ی احساسم را زیرکانه تصاحب کرده بود. و منو دانیالِ بی تفاوت به مرگ پدر، حالا بی تابی مان، سر به عرش میکشید محضِ نداشتنِ امیرمهدی.. فاطمه خانم به آغوشم کشید و مادرانه صورتم را بوسید (زیارتت قبول باشه مااادر..) دست به تابوت پسرش کشید و نالید (شهادت توام قبول باشه ماااادرم.. یکی یه دونه ی من..) راستی فاطمه خانم دیگر چیزی برایِ از دست دادن داشت؟؟؟ مردهای نظامی پوش با صورتهایی حزن زده تبریک میگفتند و دوستان حسام سینه زنان اشک میرختند.. ضعف و تماشا، دیدم را تار کرد و خاموش شدم.. نمیدانم چند ساعت را از بودن کنارِ جسمِ بی جانِ حسام محروم ماندم، اما وقتی چشم باز کردم. شب بود و تاریکی و سکوت..  رویِ همان تختی که حسام لقمه های نان و پنیر درست میکرد و چای هایش را به طعم خدا شیرین میکرد..   چشم چرخاندم، انگار گوشه ی اتاق به نماز ایستاده بود و الله اکبر میگفت.. این اتاق پر بود از بودنهایش.. از خنده هایش.. از عاشقانه هایِ مذهبی اش.. ته دلم خالی شد.. دیگر نداشتمش.. لبخند روی لبهایم نشست، خوب بود که چیزی به انتهایم نمانده بود و باز دیدم همان اخمهایش را وقتی که از کاسه ی کوچک عمرم میگفتم.. روی تخت نشستم که چشمم در آن تاریکی محض، به برادر همیشه نگران و خوابیده رویِ زمینِ اتاقم افتاد.. آرام به سمتِ میزِ گوشه ی اتاقم رفتم. باید عکسهایش را میدیدم. قلبم تپش نداشت.. گوشی را از رویش برداشتم و یک به یک یادگاری هایمان را چک کردم. از اولین روز عقدمان تا آن شبِ اربعین..  چمدانِ چسبیده به دیوار را باز کردمو موبایل خونی و پیچیده در نایلونِ حسام را درآوردم.  خاموش بود. به شارژ زدمو روشن اش کردم. دوست داشتم گالریش را چک کنم. حتما پر بود از عکسهایِ دو نفره مان.. باز کردم.. خالی از عکسهایِ دو نفره و مملو از عکسهای مذهبی و شهدا.. دلم گرفت.. او از اول هم برایِ من بود... فایل فیلم هایش را باز کردم و یک نگاه کلی انداختم حدسش سخت نبود، مداحی...روضه... تصویر از حرم الی آخر... قصد خروج از فایل کلیپ ها را داشتم که ناگهان فیلمی توجه ام را جلب کرد.. حس خوبی نداشتم.. هنذفری را داخل گوشهایم گذاشتم تا با صدایش دانیال را بیدار نکنم. فیلم پخش شد و نفسم قطع.. حسام بود.. لحظاتِ آخر، قبل از شهادت.. تکانهایِ شدید و نامرتب گوشی نشان میداد که به سختی آن را در دستش گرفته. گاهی صورتش در کادر بود، گاهی نه.. اما خس خس صدا و کلماتِ تکه تکه اش در میانِ همهمه ی ناجوانمردانه ی گلوله ها، به خوبی شنیده میشد (سلام سارایِ من.. ببخش که  دیشب ناراحتت کردم.. به خدا، از دهنم پرید.. و اِلا هیچی نمیگفتم.. الان محاصرمون کردن.. بقیه بچه ها پریدن.. اما من هنوز دارم دست و پا میزنم.. خشابامون خالی و دیگه هیچ گلوله ایی نمونده..ولی الاناست که بچه ها برسن.. بانو! میدونم گوشیمو به امید دیدن عکسامون زیرو رو میکنی.. نگرد، هیچی توش نیست.. آخه ما مذهبی ها عکس ناموسمونو تو گوشیمون نگه نمیداریم. موبایله دیگه، یه وقت دیدی گم شد.. اما یه سی دی تو کشویِ اتاقمه که پر از عکسای خودمونه، کلید کِشو دست مامانه..) با سرفه ایی شدید خندید و کلماتش باز تن به تن، تکه تکه شدند (یه سی دی هم هست، پر از عکسایِ حجله ایی.. واسه بعد از شهادت.. راستی دیشب برات، یه فایل صوتی قرآن خووندم و ضبط کردم.. تو همین گوشیه.. هر وقت دلت گرفت، گوش کن. البته اگه این موبایل سالم به دستت برسه.. انگشتری که دستمه، مالِ تو.. حتما پشت نگینشو بخوون.. سارا جان، هوای مامانو خیلی داشته باش.. اون بعد از من، فقط تو رو داره.. راستی چادر خیلی بهت میاد نازنینم..) در صدا و چشمانش دیگر نایی نبود (منتظرت، می...مو...نم..) گوشی از دستش افتاد. نیمی از صورتش که نقش زمین شده بود در کادر مشخص بود.. لبهایش میخندید و میان هیاهویِ تیر اندازی و فریادهایِ مختلفِ، صدایِ اشهد خوانی حسام، به طور ناواضح به گوش میرسید. نمیدانم چقدر از هجوم صداها و چشمانِ آرام گرفته ی سید امیرمهدی من گذشت که شارژِ گوشی اش تموم و خاموش شد. بی صدا گریستم و تیغه ی کف دستم را به دندان گرفتم.. کاش دنیا برایِ یک دقیقه هم که شده میایستاد.. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_115 در مسیر مدام اشک ریختم و ناله کردم که قرار بود با سوغات و تبرک کربلا به
به سراغ ساک رفتمو انگشترش رابیرون کشیدم. خوابیده در خونِ مردِ زندگیم بود. به آشپزخانه بردمو شستم اش.  انگشتر را برگرداندم.. اسم من را پشتش کنده بود. مانند همان انگشترِ نگین سبزی که اسم خودش را بر آن کنده و به دستانم هدیه داده بود.. آن شب تا خودِ صبح تلاوتِ ضبط شده ی قرآنش را گوش دادم به عرش تماشایش کردم. آن شب گذشت.. روز بعد مراسم تشییع پیکرش بود و با ساق و چادری که به من هدیه کرده بود، سیاه پوشِ نبودنش شدم.. دوستانش اتومبیلی که پیکرش را حمل میکرد مانند ماشینِ عروس گل کاری کردند و کاغذی بزرگ با این جمله  که "دامادیت مبارک سید"  روی آن چسباندند. چند ماهی از آن روزها میگذر و من هنوز زنده ام.. انگار دیگر سرطان هم سراغم را نمیگیرد.. روزهایم میگذرد بدونِ حسام.. با پروینی که غذا میپزد و اشک میریزد.. دانیالی که میان خنده هایش، بغض میکند.. مادری که حتی مرگ دامادش، روزه ی سکوتش را افطار نکرد.. و فاطمه خانومی که دل خوش به دیدارِ هر روزه ی عروسش، تارهای سفید موهایش را میشمارد.. حسام، سارایِ کافر را از آلمان به ایران کشاند و امیرمهدی شد و به کربلا برد.. حالا من ماندمو گوش دادنهایِ شبانه به قرآنش.. تماشایِ عکسهایِ پر شورش.. عطرِ گلاب و  مزار پر فروغش.. اینجا من ماندم و دو انگشتر ..  عروسی، پوشیده در چادر عربی..  و دامادی که چای هایش طعم خدا میداد..  (تنها نشسته ام و به یاد گذشته هااا دارم برایِ بی کسی ام گریه میکنم..) تقدیم به شهدایِ مدافع.. پاسداران مرزهای اسلام.. شیردلان خاکهای ایران.. زنانِ سرسپرده ی زینبی.. صلواتی هدیه میکنیم به روحِ سبزشان.. (اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم)  پایان.. اما تا ظهور ادامه دارد... آن شب به خنکی بهشت و سوزانی جهنم، گذشت... پایان داستان... این کتاب را با عنوان "چایت را من شیرین میکنم" تهیه کرده و از متن ویراستاری شده اش، لذت ببرید👌 : زهرا اسعد بلند دوست ... 💞 @aah3noghte💕
💔 🔺دیدگاه علما و مراجع تقلید درباره برگزاری آیین‌های محرم در شرایط کرونا ... 💞 @aah3noghte💞