eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 6⃣3⃣ نور خورشید☀️ 🍃💠🍃💠🍃 سه ر
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 7⃣3⃣ پیشنهاد مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ... - آقای کوتزینگه ... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید ... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ... - تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ ... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ... هر حرفی دارید جلوی من بزنید... خنده اش گرفت ... - شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ... و به مبل تکیه داد ...  - من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید ... کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم ... - ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ... خنده ام گرفت ...  - یه پیشنهاد دو طرفه است؟ ... یا باید باشم یا کلا ...؟... دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ ... - شما حقیقتا زیرک هستید ... از این زندگی خسته نشدید؟... - اگر منظورتون شستن توالت هاست ... نه ... من کشورم و مردمش رو دوست دارم ... اما پیش از اون که یه لهستانی باشم یه مسلمانم ... و توی قلبم گفتم ... " قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه ... رهبر من جای دیگه است ... " در اون لحظات ... تازه علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم ... یک لهستانی در سرزمین خودش ... اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود .... ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 7⃣3⃣ پیشنهاد مادرم با ترس داشت به این
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 8⃣3⃣ نجات یوسف سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم .. - آیا این دو با هم منافات داره؟ ... - دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با یهودی ها داشته ... و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها... جایی برای یه مسلمان توی سیستم اون هست؟ ... - پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود ... محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... - یعنی من اشتباه می کنم؟ ... لبخند کوتاهی زد ...  - برعکس خانم کوتزینگه ... اشتباه نمی کنید ... اما من یه وطن پرست کاتولیکم ... و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن ... و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم ... از جاش بلند شد ... رفت سمت پدرم و باهاش دست داد ...  - از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان ... شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید ... مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد ... از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط ... - من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم ... اما مثل یه آدم عادی ... نه جایی که هر لحظه، در معرض تهمت و سوء ظن باشم ... و نتونم شب با آرامش بخوابم ... و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه ... 🍃💠🍃💠🍃 چند روز بعد، داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم... بعضی هاش واقعا جالب بود ... ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم ... زنگ زدم قم ... ازشون خواستم برام استخاره کنن ... بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم... آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود ...  " گفت: از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار می‌باشی ... " ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 8⃣3⃣ نجات یوسف سکوت عمیقی بین ما حاکم
به نام او که هدایتگر است قسمت 9⃣3⃣ من واقعا پشیمانم با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم ... با تمام وجود زحمت می کشیدم ... حال پدرم هم بهتر می شد ... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ... همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره🤦‍♀ ... دوباره ازدواج کرده بود ... تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ...  تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ... هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ... صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار... سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده ... 🍃💠🍃💠🍃 اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ... علت درخواستم رو پرسید ...  منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم... نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ... ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ...  عمیق، توی فکر فرو رفتم ... تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ... ازدواجم ... فرارم ... وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم ... - چرا پشیمونم ... اما نه به خاطر اسلام ... نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد ... من انتخاب اشتباه و عجولانه ای کردم ... فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن ... من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود ... انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود ... اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید ... کسی که حتی به مردم خودش با دید تحقیر نگاه می کرد ... به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم ... به پسرم که فکر می کنم شاکر خدا هستم ... ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ✨ بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمی‌توانیم مسیر موفقیت را طی کنیم سرلشکر سلامی در کنگره شهدای استان یزد: ✨بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمی‌توانیم مسیر موفقیت را طی کنیم ، ‌جهاد و شهادت جامعه را تطهیر می‌کند. ✨امروز در نقطه‌ای از زمین به نام یزد رویداد بزرگی در حال رخ دادن است، این رویداد بزرگ تجلیل از چهار هزار ستاره درخشانی است که بر آسمان افتخارات جهان اسلام و سرزمین ایران و سپهر افتخارات استان یزد تا ابد می درخشند . ✨یزد سرزمین عالمان و فقیهان بزرگی است که همچون استوانه هایی مستحکم، ستون های فقاهت، اجتهاد و معرفت دینی اسلام و ایران را شکل می دهند. ✨یزد سرزمین جهاد و استقامت است که از ۱۰ فروردین ۵۷ شروع شد و بیرقی از انقلاب بزرگ بر دوش مردم این دیار قرار گرفت، که تا به امروز برافراشته و در اهتزاز باقی مانده است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هیچ تیری بر پیکر شهید اصابت نمےکند مگر آنکه اول... از قلب مادرش گذشته باشد همیشه "قلب مادر شهید" ، زودتر شهید می شود عکس های بالا تصویر تعداد مادرانےست که بهشت، زیر پایشان است... و مگر نفرمودند: "فرزند صالح، گلے است از گـُل های بهشت".🌺🌸🌼 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چلّه‌ی زیارت عاشورا یکی از بچه‌هایِ باصفایِ گردانِ ما هر روز بعد از نمازِ صبح زیارت عاشورا می‌خواند. نیت‌اش هم این بود که خدا دعاش رو مستجاب کنه و شهید بشه. می گفت: نذرکردم چهل روز زیارت عاشورا بخونم تا شهید بشم، اگه توی چهل روزِ اول شهید نشدم ، دوباره می‌خونم ؛ اونقدر چلّه می‌گیرم تا شهید بشم ... روز چهلم دعاش مستجاب شد و کار فیصله پیدا کرد. شهید شد و کار به چلّه‌ی دوم هم نرسید... 📚 سرزمین مقدس ، صفحه 120 عکس تزیینی است... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَ لا تَقْطَعْنِی عَنْکَ وَ لا تُبْعِدْنِی مِنْکَ منو از خودت جدا نڪن و از خودت، دورم نڪن....🙏 مناجات المریدین💚 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ‏به تو از دور، سلام... آقاامام_رضاجان #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte
💔 گنبدت‌از‌هرکجای‌شهر‌سوسو‌میکند دست‌هر‌آشفته‌ای‌را‌پیش‌تو‌رو‌میکند در‌لباس‌خادمان‌مهربانت‌آفتابــ صبح‌ها‌صحن‌حرم‌را‌آب‌‌و‌جارو‌میکند..✨ " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ اوڪسے است ڪه آرامش را
💔 ‌ | وهو الذي ينزل الغيث من بعد ما قنطوا.. | درست همان جایی که تنها می‌مانم با تو، باران می‌شـوم :)♥️ سوره شوری، ۲۸ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حتی پرندگان هم در کنار شـ🌹ــــهدا آرام مےگیرند پس چه انتظاری‌ست از دل بےقرار من که تمام قرارش، در کنار شهدا بودن است... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ویدیوی دیده نشده از شهید سردار سلیمانی که در عید سالِ۹۰ در روستای قنات ملک در حال خوردن چای آتیشی
💔 رهـبـرمان او را نامیـدند❤️ و او خودش را فـرزند رهبــر دانستـــ 🌸 و مطیـع ولےّ امرش شـد😍 تا اینکه ریشـہ ی داعشـ را از بیـخ ڪند✌️ و عاقبت ارباً اربا به دیدار ربّش رفت گلگون🥀 آری... انـ تنـصرالله ینصـرڪم💚🕊 ‌ 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 | یا من إذا تضایقت الأمور فتح لها باباً لم تذهب الیه الأوهام💙 | ای کسی که هنگامی که کارها به بن‌بست می‌رسد راهی را میگشایی که هیچ وهمی به آن نمی‌رسد :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۴۶) الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُو
✨﷽✨ (۱۴۸) وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ (۱۴۹) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌ و براى هر كس قبله‌اى است كه به آن سوى رو مى‌كند. (بنابراين درباره‌ى جهتِ قبله گفتگو نكنيد و به جاى آن) در نيكى‌ها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد. (و بدانيد) هر جا كه باشيد، خداوند همه شما را (در محشر) حاضر مى‌كند، همانا خداوند بر هر كارى تواناست. و (اى پيامبر!) از هرجا (كه به قصد سفر) خارج شدى، (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجدالحرام بگردان، اين دستور حقّى است از طرف پروردگارت، و خداوند از آنچه انجام مى‌دهيد غافل نيست. ✅ نکته ها براى كلمه‌ «وِجْهَةٌ» دو معناست: قبله و طريقه. اگر اين كلمه را همانند اكثر مفسّران به معناى قبله بگيريم، معناى آيه همان است كه ترجمه كرده‌ايم. امّا اگر كلمه‌ «وِجْهَةٌ» را به معناى طريقه و شيوه بگيريم، معناى آيه اين است: براى هر انسان يا گروهى، راه و طريقى است كه به سوى همان راه كشيده مى‌شود و هر كس راهى را سپرى مى‌كند. و اين معنا نظير آيه‌ى 84 سوره‌ى اسراء است كه فرمود: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‌ شاكِلَتِهِ» بعضى مفسّران، مراد از «هو» در «هُوَ مُوَلِّيها» را خدا دانسته‌اند كه در اين صورت معناى آيه چنين مى‌شود: هر كس قبله‌اى دارد كه خداوند آنرا تعيين كرده است. سبقت در كار خير، ارزش آن را افزايش مى‌دهد. در قرآن با واژه‌هاى‌ «سارِعُوا»، «سابِقُوا» و «فَاسْتَبِقُوا» در مورد كار خير بكار رفته است. در آيات قبل، توجّه به مسجدالحرام، مربوط به شهر مدينه بود كه مسلمانان در آن سكونت داشتند، ولى اين آيه مى‌فرمايد: در سفر نيز به هنگام نماز رو به سوى مسجدالحرام نماييد. 🔊 پیام ها - هر امتّى قبله‌اى داشته ومسئله قبله، مخصوص مسلمانان نيست. «لِكُلٍّ وِجْهَةٌ» - بحث‌هاى بيهوده را رها كنيد و توجّه و عنايت شما به انجام كارهاى خير باشد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» - به جاى رقابت و سبقت در امور مادّى، بايد در كارهاى خير از ديگران سبقت گرفت. «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» - روز قيامت، خداوند همه را يكجا جمع خواهد كرد و اين نمونه‌اى از مظهر قدرت الهى است. «يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً» ... 💕 @aah3noghte💕
💔 به حق ماموریتم دست نزنید! ...🕊🌹مجید به راهی رفت که ارزش‌های آن دفاع از حرم و جبهه مقاومت اسلامی و پاسداری از امنیت کشورمان است. حالا برخی هرچه می‌خواهند بگویند که آنها به خاطر اسد می‌روند یا به خاطر پول می‌روند و... مجید در یکی از تماس‌هایش اکیداً به من سفارش کرد اگر شهید شدم و قرار شد حق مأموریتم را به حساب شما واریز کنند، مبادا دست به آن بزنید و همه‌اش را در کارهای خیر خرج کنید. او می‌خواست با این کارش به آنهایی که طعنه می‌زنند نشان دهد مادیات در مسیری که امثال او انتخاب می‌کنند، هیچ معنا و مفهومی ندارد. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 9⃣3⃣ من واقعا پشیمانم با تلاش و سخت کوشی ک
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 0⃣4⃣ درخواست عجیب 🍃💠🍃💠🍃 جرات نمی کردم برگردم ایران ... من بدون اجازه و خلاف قانون، آرتا رو از کشور خارج کرده بودم ... رفتم سفارت و موضوع رو در میان گذاشتم ... خیلی ناراحت شدن و به نیابت من، وکیل گرفتن ... چند جلسه دادگاه برگزار شد ... نمی دونم چطور راضیش کردن اما زودتر از چیزی که فکر می کردم حکم طلاق صادر شد ... به خصوص که پدرش توی دادگاه به نفع من شهادت داده بود ...  وقتی نماینده سفارت بهم خبر داد از خوشحالی گریه ام گرفت ... اصلا توی خواب هم نمی دیدم همه چیز این طوری پیش بره ... به شکرانه این اتفاق، سه روز روزه گرفتم ...  🍃💠🍃💠🍃 چند روز بعد، با انرژی برگشتم سر کار ... مسئول گروه تا چشمش بهم افتاد، اومد طرفم ...  - به نظر حالتون خیلی خوب میاد خانم کوتیزنگه ... همه چیز موفقیت آمیز بود؟ ... منم با خوشحالی گفتم ... - بله، خدا رو شکر ... قانونا آرتا به من تعلق داره ...  و لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ... - خوشحالم که اینقدر شما رو پرانرژی و راضی می بینم ... از زمانی که باهاش صحبت کرده بودم ... هر روز رفتارش عجیب تر می شد ... مدام برای سرکشی به قسمت ما می اومد ... یا به هر بهانه ای سعی می کرد با من صحبت کنه ... تا اینکه اون روز، به بهانه ای دوباره من رو صدا کرد ... حرف هاش که تموم شد، بلند شدم برم که ... - خانم کوتزینگه ... شاید درخواست عجیبی باشه ... اما ... خیلی دلم می خواد پسرتون رو ببینم ... به نظرتون ممکنه؟ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 0⃣4⃣ درخواست عجیب 🍃💠🍃💠🍃 ج
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 1⃣4⃣ مهمانی شام 🍃💠🍃💠🍃 حسابی تعجب کردم ...  - پسر من رو؟ ... - بله. البته اگر عجیب نباشه ... - چرا؟ ... چند لحظه مکث کرد ... - هر چند، جای چندان رومانتیکی نیست ... اما من به شما علاقه مند شدم ... بدجور شوکه شدم ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم ... همون طور توی در خشکم زده بود ... یه دستی به سرش کشید و بلند شد ... - از اون روز که باهاتون صحبت کردم و اون حرف ها رو شنیدم... واقعا شما در نظرم آدم خیلی خاصی شدید ... و از اون روز تمام توجهم به شما جلب شد ... - آقای هیتروش ... علی رغم احترامی که برای شما قائلم اما نمی تونم هیچ جوابی بهتون بدم ... بهتره بگم در حال حاضر اصلا نمی تونم به ازدواج کردن فکر کنم ... زندگی من تازه داره روال عادی خودش رو پیدا می کنه ... و گذشته از همه این مسائل، من مسلمان و شما مسیحی هستید ... ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم ... این رو گفتم و از دفترش خارج شدم ... 🍃💠🍃💠🍃 چند ماه گذشت اما اون اصلا مایوس نشد ... انگار نه انگار که جواب منفی شنیده بود ... به خصوص روز تولدم ... وقتی اومدم سر کار، دیدم روی میزم یه دسته گل با یه جعبه کادویی بود ... و یه برگه ... - اگر اجازه بدید، می خواستم امشب، شما و خانواده تون رو به صرف شام دعوت کنم ... با عصبانیت رفتم توی اتاقش ... در نزده، در رو باز کردم و رفتم تو ... صحنه ای رو دیدم که باورش برام سخت بود ... داشت نماز می خوند ... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام او که هدایتگر است #داستان_تمام_زندگی_من قسمت 1⃣4⃣ مهمانی شام 🍃💠🍃💠🍃
💔 به نام او که هدایتگر است قسمت 2⃣4⃣ متاسفم 🍃💠🍃💠🍃 بی صدا ایستادم یه گوشه ... نمازش که تموم شد، بلند شد و رو به من گفت ... - برای قبول دعوتم، اینقدر هم عجله لازم نبود ... و خندید ... با شنیدن این جمله، تازه به خودم اومدم ... زبانم درست نمی چرخید ... - شما مسلمان هستید آقای هیتروش؟ ... پس چرا اون روز که گفتم مسیحی هستید، چیزی نگفتید ... همون طور که سجاده اش رو جمع می کرد و توی کاور میذاشت با خنده گفت ... - خوب اون زمان هنوز مسلمان نشده بودم ... هر چند الان هم نمیشه گفت خیلی مسلمانم ... هنوز به خوندن نماز عادت نکردم ... علی الخصوص نماز صبح ... مدام خواب می مونم ... تازه اگر چیزی از قلم نیوفته و غلط نخونم ... اون با خنده از نماز خوندن های غلط و عجیبش می گفت ... و من هنوز توی شوک بودم ... چنان یخ کرده بودم که کف دستم مور مور و سوزن سوزن می شد ... - خدایا! حالا باید چه کار کنم؟ ... - خانم کوتزینگه ... مهمانی تولدی که براتون گرفتم رو قبول می کنید؟ ... من واقعا علاقه مندم با پسر شما و خانواده تون آشنا بشم ... توی افکار خودم غرق شده بودم که صدام کرد ... مبهوت برگشتم سمتش و نگاهش کردم ...  - حال شما خوبه؟ ... به خودم اومدم ...  - بابت این جواب متاسفم اما فکر نمی کنم دیگه بتونم برای کسی همسر خوبی باشم ... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 قصه دست های بسته اسیران اروند را شنیده اید؟ با این عکس، سندی هم از پاهای بسته در عملیات خیبر را برایتان آورده ام 📸منطقه ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 مرحوم والد ما {در ســال 1342} دچار عارضه‌ چشــم شــدند که منجر به نابینایی ایشان شد. چشم ایشان به
💔 : فضای خانواده شهیدپرور باید شناخته بشود☝️ خاطرات پدر و مادر شهدا بخصوص از این جهت مهم است که فضای داخلیِ خانواده‌ی شهیدپرور را برای ما تصویر میکند. این خانواده‌ای که سه جوانش شهید میشوند چه کار میکرد؟ چه جوری اداره میشد؟ پدر و مادر چه کار میکردند که این جور انگیزه و حرکت و هیجان در این جوانها به ‌وجود می‌آید که پا میشوند میروند جبهه؟... این مهم است. ۹۹/۱۲/۲۵ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 کانال تلگرامی هاون مدیا نوشت: صدای سوزش‌هایی که از لندن و مزدوران داخلی و خارجی در گوشه کنار جهان به گوش میرسه نشون میده بُرد و نقطه زنی سریال از موشکهامون هم بیشتره و هیچ محدودیت جغرافیایی و زمانی هم نداره...💪 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی💕 ❌ شرط عجیب در خواستگاری #شهید_چمران به هرکجای زندگی مصطفی که نگاه میکنم یک در
💔 💕 در تلفنم، نام همسرم را با عنوان ذخیره کرده بودم. یک روز، اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد... به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره اش را بگیرم📲 وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان ذخیره کرده بود💞 گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است؛ اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم. شام غریبان امام حسین(ع) بود که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت: دعا کنم تا بی بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت الشهدا قرار دهم. راوی: همسر 💍 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی حال مرا نپرس.. که دلتنگم آقاجان حال مرا گرفته بدون تو روزگار :)💔 #اللهم_صل_علی_
لعنت به کسانی که مضجع پاک شما رو منتشرکننده ویروس می دونن اما نیمه عریان بودن کنار سواحل شمال و جنوب رو .... همونایی که به آیه تطهیر، یقین نداشتن و ...
💔 این عکس نیاز به هیچ توضیحی ندارد فقط☝️ یادمان باشد برای امنیت داشتن من و تو چه خون ها که ریخته نشد چه گل ها که پرپر نشد🥀 ... 💞 @aah3noghte💞