💔
امروز مزار این شهید مدافع سلامت رو دیدم
به تاریخ ولادت و شهادتش توجه کنید...
#شهید_سعید_حقیقی
#نائب_الزیاره
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
1_1977780734.mp3
6.06M
💔
#سفر_پرماجرا ۴۷
✨اگه قلبت ایمان آورد و با خدا عجین شد؛
عزیزکرده خدایی.
✨و درست وقتیکه همه تنهات میذارن،
همون رفیق قدیمی
یه عالَمه فرشته رو میفرسته استقبالت
تا آب توی دلت تکون نخوره
#صوت 🎼
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت نود و نه سوزان: دقیقا
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
قسمت صد
صدرا: عطرش خیلی آشناست. عطر شبنم همین جوری بود. کسی که نشسته بود رو ویلچر، مشکوک میزد.
سعید به مانیتور نزدیک تر شد و گفت: صدرا برو دنبالش. ولی مراقب باش. چون دو سه نفر از انتظامات دارن از همون راهرو به طرف راهرویی میان که تو هستی!
صدرا دید چند نفر در اطراف یه تخت جمع شدند و اونو دارن به طرف راهروی غربی میبرن. صدرا هم کنار اون تخت راه رفت و دودستی چسبید به تخت که انگار یکی از همراهان بیمار است.
اون دو تا مردی که با اون پرستار با هم بودند و داشتند بابای مریضشون رو میبردند متعجبانه به صدرا نگاه میکردند. صدرا همین که دو سه نفر انتظامات از کنارش رد شدند، تخت را رها کرد و با راه رفتن تند، جوری که تابلو نشه به طرف منتهی الیه راهرو پیش رفت.
از سعید پرسید: کجاست؟
سعید گفت: اولین راهرو بپیچ سمت چپ. الان میاد از روبروت رد میشه. چون تا آخر سالن رفت و دید بسته است و داره برمیگرده.
دید همونطور که سعید گفته بود پرستار با ویلچرش اومد و از مسیر روبروی صدرا رد شدند. صدرا هم با احتیاط، دو سه متری اونا دنبالشون میرفت. پرستار داشت شبنم رو به طرف درِ خروجی میبرد. ینی جایی که حداکثر فاصله اش با درِ اصلی بیمارستان و شلوغی جمعیت، نهایتا بیست متر بود.
صدرا به سعید گفت: این داره دختره رو میبره به طرف شلوغیا. جمعیت زیاده. چیکار کنم؟
هنوز سوالش تموم نشده بود که پرستار در را باز کرد. در باز کردن همانا و شروع پرتاب کوکتل مولوتف و سنگ از طرف جمعیت به طرف اون در و حیاط و ساختمون بیمارستان همانا!
پرستاره که معلوم بود یه ریگی تو کفشش داشت، به محض دیدن اون صحنه، ویلچر رو محکم به طرف جلو هُل داد و خودش از یه سمت دیگه فرار کرد. ویلچر شبنم مثل توپی که رو زمین داره قِل میخوره، داشت با شتاب به طرف سنگ بارون میرفت.
در همون لحظه، صدرا که دید یه کوکتل آتیش گرفته، بین زمین و هوا داره به سمت سرِ شبنم نزدیک میشه، با سرعت دوید و یک متری شبنم، خودشو رو سر شبنم پرتاب کرد و در یه حرکت، کوکتل رو با آرنجش به یه طرف دیگه زد. جوری عکس العمل از خودش نشان داد که نه رو سر شبنم افتاد و نه حتی شبنم متوجه شد که بلا از سرش رفع شده.
شبنم تا دید به در نزدیک شده، از رو ویلچر بلند شد و شروع به دویدن کرد. با سرعت به طرف در خروجی رفت. جمعیت که در رو شکسته بود و داشت وارد میشد، نفهمید چی شد و چنان با فشار وارد شدند که شبنم محکم به زمین خورد و جمعیت میخواست از رو شبنم رد بشه و زیر دست و پا له بشه که نفهمید چطوری و از کجا اما یه نفر پشت یقشو گرفت و محکم از زیر دست و پا کشید و خودشو و دوربینشو نجات داد.
شبنم حتی فرصت نکرد وسط شلوغی نگاه کنه که کی نجاتش داد؟ چطوری از خفه شدن و لگد مال شدن قطعی نجات پیدا کرد؟ فقط دید از بیمارستان رفته تو کوچه. بعدش با تمام شتاب، شروع به دویدن و فرار کنه.
سعید که همه صحنه ها رو از دوربین داشت میدید، رفت رو خط صدرا و گفت: دم شما گرم. حله. نجات پیدا کرد. شما خوبی؟ مشکلی برات پیش نیومده؟
صدرا که دستش به خاطر اصابت به آتیش و کشیده شدن رو زمین بیمارستان خونی شده بود به سعید گفت: نه آقا. خوبم. این دختره رفت دیگه؟ حله؟ خیالم راحت باشه؟
سربازان گمنام #امام_زمان
ادامه دارد...
به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
💕 @shahiidsho💕
شهید شو 🌷
💔 گفت: شما ته دلت راضی نیست. اگر راضی بودی، ڪـار من حل شدھ بود؛ یڪ هفتہ است دارند من را مےچرخانند؛
💔
موقع حرف زدن، دستمـ را گرفتہ بود
و تلاش مےڪرد توی چشمہایم نگاھ
ڪند؛ از خدا خواستـم کمکم ڪند.
با چشمہایش التماس مےڪرد آزادش
ڪنم برود🕊
طاقت نیاوردم این طور بےتابے ڪند
به سختی لبخند زدم و گفتـم:
بہ خدا راضےام! برو...
خندید و گفت: حالا شد👌
📚 دخترها_بابایی_اند
راوی: مادر #شهیدجوادمحمدی بااندکی تغییر
#شهید_جواد_محمدی
اختصاصی کانال شهیدشو
💞 @shahiidsho💞
💔
فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ
توی بوی باران و خنکی بادها،
«رجب» صدا کرد:
دلهای شکسته و پوسیده را آماده کنید.
من برق میاندازم،
من بند میزنم.
اولین نفر،
یعنی من،
زمزمه کردم:
بالاخره آمدی؟
مفاتیح
امیرحسین معتمد
#ماه_رجب
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
شب را خدا آفریده انگار
تا برای خودش مجنون شویم
هر چند ما کجا و جنون کجا؟
صحبت از عاشقی برای همچو منی،
صحبتی گنده تر از دهان است
آری...
مجنون نبودیم که به قافله عشق، نرسیدیم
که شرط عشق را، #جنون گفته اند...
و ماه رجب، شاید بهانه این جنون است...
عاشقی، دردسری بود.... نمےدانستیم
حاصلش خونجگری بود... نمےدانستیم
بارون بارونِ
حال و هواے دِل من
زنجیر دنیاست
به دست و پاے دِل من
ڪاشڪے بشنوه
آقام صداے دِل من
#ماه_رجب
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شمعى بود که از دنیاى خود جدا شد و به پهنه هستى عالم، قدم گذاشت به دام عشق پروانه افتاد، اسیر شد
💔
وصیت می كنم به كسى كه او
را بیشاز حد دوست مى دارم.
به معشوقم، به امام موسى صدر،
كسى كه او را مظهر على مى دانم،
او را وارث حسین می خوانم،
كسى كه رمز طایفه شیعه و افتخار
آن و نماینده ١٤۰۰ سال درد، غم، حرمان،
مبارزه، سر سختى، حق طلبى و بالاخره
شهادت است. آری به امام موسى وصیت
مى كنم... براى مرگ، آماده شدهام و این
امری است طبیعى و مدتهاست كه با آن
آشنا شدهام، ولى برای اولین بار وصیت مى كنم...
دستنوشته های #شهید_مصطفی_چمران
#چمران
#خدایا_به_سوی_تو_می_آیم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 خورشید با اجازه ی رویت طلوع کرد قلبم سلام گفت و تپیدن شروع کرد آقای مهربان غزل های من سلام باید
💔
مستی نه از پياله نه از خـم شروع شد
از جـــاده سه شنبه شب قم شروع شد
آيينـه خيــره شد به من و من به آينــه
آن قدر خيــره شد كه تبسم شروع شد
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجبِحَقّحضرتزینب
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 صبح دوشنبه خود را به یاد شهیدی شروع مےکنیم که مواظب سقوط ایمان دوستانش بود #شهید_محمد_جهان_آرا
💔
صبح سه شنبه مان را به یاد شهیدی
آغاز مےکنیم که عشق به امام خمینی
و دعای مادرش عاقبتش را چون، #حر
کربلا ختم به شهادت کرد
دسته گلی از صلوات به نیابت از
#شهید_شاهرخ_ضرغام هدیه می دهیم
به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم💐
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
دیشب عوامل گشتی کلانتری شهرستان بمپور
حین اجرای ماموریت گشتزنی مورد حمله
ناجوانمردانه اشرار قرار گرفتند. در این درگیری
سرگرد مختار مومنی و ستوانسوم ابوذر امیدوار
به شهادت رسیدند و استواریکم میلاد عبداللهی
نیز مجروح شد. اشرار متواری شدند.
گفته بودم امنیت اتفاقی نیست؟
گفته بودم بهای امنیت ، جان است؟
#شهید_ابوذر_امیدوار
#شهید_مختار_مومنی
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 ولی چقدر خوشبخت است کسی که از اعماقِ قرون و از بینِ این همه جمعیت به ندایِ اَینَالرَّجبیُّون لبی