شهید شو 🌷
💔 🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین #دختر_شینا #قسمت٨۹ پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم
💔
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین
#دختر_شینا
#قسمت٩۰
صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: «قدم جان! بعد از من این ها را برای پدرم بگو. می دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند.»
گفتم: «پس ستار این طور شهید شد؟!»
گفت: «نه... داشتم با او خداحافظی می کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه ها می گویند خیرالله درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند.»
بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: «بیا صبحانه ات را بخور.»
گفت: «میل ندارم. بعد از شهادتم، این ها را موبه مو برای پدر و مادرم تعریف کن. از آن ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم.»
چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه اش شده.
در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «دسته کلیدم را جا گذاشتم.»
رفتم برایش آوردم. توی راه پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد وپیشانی ام را بوسید و گفت: «قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم.»
تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله ها و رفتم توی فکر.
دلم گرفته بود. به بهانه آوردن نفت رفتم توی حیاط. پیت نفت را از گوشه حیاط برداشتم. سنگین بود. هنّ وهن می کردم و به سختی می آوردمش طرف بالکن. هوا سرد بود. برف های توی حیاط یخ زده بود. دمپایی پایم بود. می لرزیدم. بچه ها پشت پنجره ایستاده بودند. پتو را کنار زده بودند و داشتند نگاهم می کردند. از پشت پتویی که کنار رفته بود، چشمم به عکس صمد افتاد که روی طاقچه بود. کنار همان قرآنی که وصیت نامه اش را لایش گذاشته بود.
می گفت: «هر وقت بچه ها بهانه ام را گرفتند، این عکس را نشانشان بده.»
نمی دانم چرا هر وقت به عکس نگاه می کردم، یک طوری می شدم. دلم می ریخت، نفسم بالا نمی آمد و هر چه غم دنیا بود می نشست توی دلم. بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.»
همین که صمد بچه ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: «اگر می خواهی بروی، تا بچه ها خواب اند برو. الان بچه ها بلند می شوند و بهانه می گیرند.»
صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق. اسباب بازی هایش را ریخت جلویش. همین که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. پدرشوهرم توی کوچه بود.
صمد گفت: «برو بابا را صدا کن، بیاید تو.»
پدرشوهرم آمد و روی پله ها نشست. حوصله اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می زد و صمد را صدا می کرد.
صمد چهارپایه ای آورد. گفت: «کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره ها، دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است.»
سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی رود. صمد، طوری که بچه ها نفهمند، به بهانه بردن چهارپایه به زیر راه پله، خداحافظی کرد و رفت.
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
بیچاره ها از ملتی میڪُشند
که دعای قنوتشان #شهادت است🥀
#پروفایل #استوری😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
4_5927078654008887436.mp3
11.19M
💔
دل می زنم به دریا
پا میذارم تو جاده...
بهیاداونروزاکهپابرهنهوباذکر
قدمبرمیداشتیمروخاک
چونمیدونستیم،
زیرشکلیشهیدگُمْنٰامخوابیده..
یادشبخیر راهیان نور
#راهیاننور🌷
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
زخم و خون، آرزوی ماست
بگو با صهیون‼️
زخم، ارثیه زهراست
بگو با صهیون‼️
وای بر آنڪه در صحرای محشر سر از خاک بردارد
و نشانی از جهاد
بر تَن نداشته باشد!!!
نقل به مضمون از #شهید_سیدمرتضی_آوینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۳۰) وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ ن
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_بقره
(۱۳۱) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ
(۱۳۲) وَ وَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ
(بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار ابراهيم به او گفت: تسليم شو. گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
و ابراهيم و يعقوب، فرزندان خود را به همان آئين سفارش نمودند (وگفتند:) فرزندان من! خداوند براى شما اين دين (توحيدى) را برگزيده است. پس (تا پايان عمر بر آن باشيد و) جز در حال تسليم (و فرمانبردارى) نميريد.
🔊پیام ها:
- مقامات و الطاف الهى، بدون دليل به كسى واگذار نمى شود. اگر خداوند ابراهيم را برمى گزيند، به خاطر روحيّه ى تسليم پذيرى او در برابر خداست. «اسلم،قال اسلمتُ»
- در فكر سلامت عقيده و ايمان نسل و فرزندان خود باشيم و در وصاياى خود تنها به جنبه هاى مادّى اكتفا نكنيم. «وصىّ... فلاتموتن الاّ وانتم مسلمون»
- راه حقّ، همان راه اسلام و تسليم بودن در برابر خداوند است. انبيا همين راه را سفارش مى نمودند. «وصىّ بها ابراهيم بنيه ويعقوب»
- خداوند در ميان همه راهها، راه دين را براى ما برگزيده است. «ان اللّه اصطفى لكم الدين»
- حسن عاقبت ومسلمان مردن مهم است.«فلاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون»
- گرچه زمان و مكان مردن به دست ما نيست، ولى مى توانيم زمينه ى حسنِ عاقبت خود را از طريق عقيده و عمل درست و دعا و دورى از گناه و افراد فاسد، فراهم كنيم. «فلاتموتنّ الاّ و انتم مسلمون»
📚 تفسیر نور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
عقـل اگر داند ڪه دل
در بنـد زلفش چون خوشســت
عاقـلان، دیوانه گردند از پی زنجیـر ما
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۳۱) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ ال
💔 سلام همسنگرےها✋ به یُمن ماه مبارڪ رمضان، خدا توفیق داده و بارها قرآن رو ختم کردیم #الحمدلله یه سوال🤔تا حالا شده یه بار تفسیر قرآن رو بخونید؟ شخصا با اینکه رشته تحصیلیم خیلی با قرآن در ارتباط بود، ولی سعادت نداشتم #تفسیر_کل_قرآن رو بخونم الآن توفیق شده و ادمین بزرگوارمون زحمت میکشند و روزی یکی دو آیه را در کانال قرار میدن بخونیم... ان شالله قرآن نوری بشه در تاریکی قبر✨ و شفیعی باشه برای روز حساب #التماس_دعا #یاعلے علیهالسلام#آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی من ابرِ آسمانم و صد حرف در دلم باران شَوم خدا کند آقا در این حرم ... #اللهم_ص
💔
#قرار_عاشقی
﷽ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ...
-فاطر۳۸-
و فقط تو میدونی که من چقدر دل تنگم
و تو تنها از حال دل من خبر داری...
حال و هوای برفی حرم🌨
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
طوری زندگی کنیم که بدهکار دلمون نباشیم راستی از خانه دلتون چه خبر؟ گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟
🍭🍊
شهید شو 🌷
💔 سیـد رضــا مےگفت بار آخرے ڪه دیدمش اینقدر خندوندمون ڪه گفتم جواد..! مُردم تو رو خدا زود تر برو.
💔
شهدا آرزوهای بزرگی در سر داشتند و برای تحقق آنها
شب و روز آرام و قرار نداشتند
یکی مثل #شهید_جواد_محمدی آرزویش،
نماز خواندن در مسجدالاقصی بود
و با شهادتش، جاده این آرزو را هموار کرد...
بی شک روزی فراخواهد رسید که با فرماندهے حاج قاسم زیر پرچم حضرت یار بر ویرانه هاے ظلم اسرائیل پا مےگذاریم و ان شا الله نماز موعود را اقامه مےڪنیم...
آن روز دور نیست...
الیس الصبح بقریب...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
پر از شور و انرژی
و پر از ذوق و شوق در آغوشِ الله روزتون رو شروع کنید😍❤
و از دیدن این تصاویر و این بهشت لذت ببرید🤩✌
سبحان الله😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕