eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹ادامه وصیت نامه شهید نواب صفوی 🌹 #قسمت_دوم آه از ای
💔 به نام خدای شهیدان 🌹فدائيان اسلام و اخوان المسلمین مصر 🌹 رابطه فداییان اسلام با اخوان المسلمین مصر از این جا شروع می شود که در سال 1332 از شهید نواب صفوی (رهبر جمعیت فداییان اسلام) برای شرکت در موتمر کشورهای اسلامی (به مناسبت رهایی قدس شریف)دعوت به عمل می آید در این موتمر شهید نواب صفوی چهره ای انقلابی و مبارز خود را نشان میدهد و با سخنرانی های آتشین خود، مسلمانان وکشورهای عربی را به دفاع از ملت فلسطین و مقابله با اسراییل دعوت میکند. عملکرد وسخنرانی های شهید نواب صفوی در این موتمر،باعث تاثیر شگرف بر اعضای شرکت کننده در این مراسم می شود به طوری که شهید سید قطب از اعضای اصلی تشکل اخوان المسلمین از شهید نواب صفوی برای دیدار از مصر دعوت به عمل می آورد. حضرت نواب صفوی از این دعوت استقبال می کند ولی به علت مشکلاتی از جمله کمبود هزینه های مالی ناچارا این سفر را به زمان دیگری موکول می کند در راه بازگشت از موتمر، نواب به دیدار استاد خود علامه امینی (مولف کتاب الغدیر) می رود و استاد را از ماجرای دعوت جریان اخوان المسلمین از خود آگاه می کند. استاد با شنیدن این خبر، نواب را برای تقریب بین مذاهب شیعه و سنی به این سفر راغب می کند و این رغبت را با پرداخت هزینه های سفر شهید نواب عملی می کند.با ورود شهید نواب صفوی به کشور مصر، اخوان المسلمین از حضرت نواب صفوی درخواست میکند در همایشی که در بزرگداشت دو تن از شهدای این جمعیت که در دانشگاه قاهره بر گزار می شود شرکت کند.در این همایش جمعیتی حدود هفتاد هزار نفر به دعوت اخوان المسلمین که اکثر آنها جوان ونوجوان بودنددر دانشگاه قاهره مصر جمع می شوند. حضرت نواب صفوی در این همایش یک سخنرانی انقلابی وحماسی ایراد می کند به طوری که باعث می شود تا مقامات دولت مصر وارد عمل شوند و این همایش رابه هم بریزند و بعد از آن حکم انحلال جماعت اخوان المسلمین را صادر کنند. حضرت نواب صفوی این ماجرا را این گونه نقل میکند : "جمعیت نسبت به من و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده کردند فریاد:"حی الله ابطال ایران"،"حی الله زعیم ایران"، "حی الله زعیم اسلام" به آسمان رفت. وقتی نوبت سخن به من رسید من در سخنرانی خود خواستار ملی شدن کانال سوئز و بیرون راندن انگلیسی ها شدم و ناگهان شعار "کانال سوئز باید ملی گردد، انگلیسی ها باید بیرون بروند" همه جا را پر کرد. شور و هیجان جمعیت به قدری بود که اگر فرمان حمله به کانال را می دادند همه با هم می رفتیم."سخنرانی نواب مثل همیشه تاثیر خود را گذاشت و شاید یکی از برکات آن تولید مبارزی همچون یاسر عرفات بود که تحت تاثیر سخنان نواب صفوی در این همایش عطای تحصیل در دانشگاه مصر را به لقای آن ترجیح داد و به جرگه مبارزان فلسطینی پیوست. بعد از این سخنرانی، شهید نواب توسط مقامات دولتی مصر دستگیر و حکم اخراجش صادر می شود. اما با این شرط که مهمان اختصاصی مقامات دولتی مصر باشد این حکم لغو می گردد. نواب که از دستگیری رهبران اخوان المسلمین بسیار ناراحت بود برای پیگیری آزادی آنها، این شرط را قبول می کند. بعد این قضیه شهید نواب با اصرار به دیدار سردار نجیب رئیس جمهور مصر و جمال عبدالناصر می رود و ناراحتی عمیق خود را از انحلال تشکل اخوان المسلمین اعلام می کند و خدمات بسیار این تشکل را در راه مبارزه با استعمار و کمک به ارتش مصر را به آنها یادآور می شود و با اصرار از سردار نجیب قول آزادی آنها را می گیرد. پس از این دیدار، سران اخوان المسلمین از زندان آزاد می شوند و حکم انحلال این جمعیت نیز ملغی می شود .نواب در مصر به دیدار رهبران اخوان المسلمین می رود و دیدگاه های خود را برای نزدیکی و وحدت مذاهب اسلامی بیان می کند و این ماجرا سرآغاز پیوند این دو جمعیت می شود البته رابطه فداییان اسلام و اخوان المسلمین به همین دیدارها ختم نمی شود و شهید نواب پس از بازگشت از مصر، مقاله ای از شهید حسن البنا (موسس جمعیت اخوان المسلمین) را در روزنامه های ایران منتشر می کند و با این کار، ارادت خود را به این شهید و تلاشش برای وحدت بین جریان های اسلامی را نشان می دهد. شهید نواب در ایران نیز پیگیری از مسائل جهان اسلام را ادامه می دهد به طوری که وقتی حکم انحلال دوباره اخوان المسلمین توسط جمال عبد الناصر را می شنود تلگرافی به این مظمون به جمال عبد الناصر ارسال می کند: ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نمےگردد دل آگاه ، شاد از عشرت دنیا در این ماتم سرا یا طفل یا دیوانه مےخندد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 استاد پناهیان زندگی با امام زمان💓 اگر وقت بذاریم برای ارتباط روحی با امام زمان.... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_اول 1⃣صدایش خیلی دلنشین و آرام‌بخش بود. به قول آن عزیزدل: "حتی اگر ازعملیاتی ناکام وشکست خ
💔 بغل دستی‌ام اما همچنان دودسیگار ازهمۀ سوراخ‌هایش بیرون می‌زد،برنخاست و دربرابر سیدمرتضی آوینی که دستش را درازکرده بود،بابی‌اهمیتی فقط دست داد،ولی رویش را برگرداند.... سید،چند قدمی دورنشده بودکه مثلادوست ما،شروع کرد به هَتّاکی و هرچه فحش ناموسی ازدهان ناپاکش خارج می‌شد، نثار سید کرد. هرچه گفتم:مردمومن،اگه حرف‌ها و نظراتش روقبول نداری،به خودش فحش بده.به ناموسش چی‌کارداری. وقتی دید من ناراحت شده‌ام،لج کرد و بدتر و رکیک‌تر فحش داد.😐 وقتی فروردین1372سیدمرتضی دربیابان‌های فکه رفت روی مین و آسمانی شد، یکی از اولین کسانی که در وصف سیدمرتضی زور زد و مقاله نوشت،همو بود.😏 وقتی دیدم عکسی بزرگ ازسید در اتاقش زده و دربارۀ وَجَنات و حَسَنات سید منبرمی‌رود، یاد آن غروب تلخ افتادم وفقط سوختم.... 3⃣آقا که آمد ... حوزه شلوغ شده بود. حوزۀ علمیه نه،حوزۀ هنری! "زم" که چندی قبل آوینی را از آن‌جا تارانده بود،حالا شده بود صاحب عزا!😏 آهنگران اما،زور می‌زد تا درِ باغ شهادت را باز کند: اگر آه تو از جنس نیاز است درِ باغ شهادت باز باز است می‌خواند و گریه می‌کرد.می‌خواند و اشک درمی‌آورد. گفتم اشک! مگر دیگر اشکی هم برای‌مان گذاشته بود؟ از خرداد 68 که یتیم شدیم،اشک چشم‌مان خشکید. حالا سید آمده بود تا دوباره فریاد "یا حسین" در خیابان‌های دولت سازندگی و دوران بازندگی، طنین‌انداز شود. سید آمد تا باز به دیدگان خشکیده‌مان،اشک ببخشد و طراوت زیارت عاشورا یادمان آرد.🌸 همه ناله می‌زدند.همه می‌گریستند. کسی به دیگری نمی‌نگریست. من اما ... آن‌قدر زمان جنگ عشق آهنگران داشتم که هروقت در جبهه می‌شنیدیم آمده،حتما باید از نزدیک زیارتش می‌کردم. امروز اما ... حال نداشتم بروم جلو.همه عزادار شده بودند.امروز روز عزا بود. همراه "داوود امیریان" کنار اتاقک "دفتر ادبیات و هنر مقاومت" ایستاده بودیم. به‌یاد روزهای آفتابی جنگ،وَنگ می‌زدیم. انگار مصطفی را از "سومار" می‌آوردند. پنداری پیکر "سعید" را از همسایگی "دجله" برمی‌گرداندند. شاید استخوان‌های "سیدمحمد" را از "سه‌راه مرگ" هدیه می‌آوردند. هرچه که بود و هرکه می‌آمد،عطر شهادت در شهر می‌پراکند. از دور دیدمش.نه خیلی دور،ولی کسی متوجه نشد. همه در محوطۀ اصلی بودند و من و داوود،متوجه شدیم تابوتی پیچیده در پرچم افتخارآفرین ایران اسلامی،از درِ پشتی حوزۀ هنری وارد حیاط شد. بر شانۀ داوود که زدم،دویدیم. زیر تابوت را که گرفتیم،ده دوازده نفر نمی‌شدیم.داشتیم می‌رسیدیم به مردم. سرم را بر تابوت گذاشته و می‌گریستم.من عقب بودم و داوود جلوتر. کسی از پشت بر شانه‌ام زد و از حال خوش خارجم ساخت: ـ آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین. ـ آقا؟ برگشتم پشت سرم را ببینم،که چشمم به قیافۀ خندان ـ ببخشید، مثلا گریان ـ حاجی زم افتاد.😏 کفرم درآمد.به یك‌باره همۀ ظلم و ستم‌ها پیش چشمم رژه رفتند: ـ زم ...هم اسم خودش رو می‌ذاره آقا. همه شنیدند. داد زدم.از ته دل. می‌خواستم بلندتر داد بزنم تا همه بهتر بشناسندش. آن مرد اما،ول کن نبود.دوباره بر شانه‌ام زد: ـ گفتم آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین ... ـ برو بینیم بابا ... وای خراب کردم. رویم را که برگرداندم تا حالش را بگیرم،حالم گرفته شد. آقا بود....واقعا.خودش بود.درست پشت سر تابوت داشت گام می‌زد و می‌آمد. زدم بر شانۀ داوود: ـ داوود،سریع تابوت رو بذار زمین ...آقا ... خودم را انداختم روی تابوت و های‌های گریستم.داوود و دیگران هم. آقا ایستاد بالای سر آقاسید.چشمانش بارانی بود،حالاتش طوفانی. من اما،رعد و برق شدم. دلم می‌سوخت. تازه او را شناخته بودم،ولی حالا از همه جلو زده و پریده بود.🕊 رو کردم به آقا: ـ آقا ...اینم سیدمرتضات ... شلوغ شد.من‌هم شلوغ شدم. همه آمدند.آقا که رفت،تازه جمعیت ریخت آن‌جا و ... خوب شد آقا آمد. اگر آقا نمی‌آمد: "سه قطره خون" مسیح ـ مثلا روزی‌نامۀ جمهوری اسلامی ـ همچنان به عناوین‌جعلی "بسیج صدا و سیمای" استان و شهرستان،بخش و ده‌داری و روستا،علیه سیدمرتضی بیانیه صادر می‌کرد.😒 و همچنان داداش کوچیکۀ حاج اکبر،پخش صدای آوینی از جعبۀ جادویش را حرام و ممنوع اعلام می‌کرد.🙄 اگر آقا نمی‌آمد،شاید لازم بود تا پیکر آوینی را همچون پیکر اولین شهدای عملیات تفحص،پزشك‌قانونی وارسی کند و سوراخ‌های ترکش مین والمری را "اثرات فرورفتن شیئی سخت همچون پیچ گوشتی در چندجای بدن" اعلام کند!... ✍حمید داودآبادی ... 💞 @aah3noghte💞 @hdavodabadi کپی ممنوع‼️
همسنگرےها این گوشه ای از مظلومیت سیدشهیدان اهل قلم هست به روایت جانباز حمید داودآبادی
💔 ...🕊🌹 اروند، هرچیزی را که در مسیرش‌ باشد‌ میبرد، حتی دل‌را ..! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پاسخ توییتری تهیه کننده سریال به حسام الدین آشنا😅 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ...🕊🌹نوبت به همرزم بسیجی ما رسید، خبرنگار میکروفن را گرفت جلو دهانش و گفت: «خودتان را معرفی کنید و اگر خاطره ای، پیامی، حرفی دارید بفرمایید او بدون مقدمه و بي معرفي صدایش را بلند کرد و گفت: شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوتها را از قوطی جدا نکنند، اخر ما نباید بدانیم چه می خوریم؟ آلبالو می خواهیم رب گوجه فرنگی در می آید. رب گوجه فرنگی می خواهیم کمپوت گلابی است. آخر ما چه خاکی به سرمان بریزیم. به این امت شهید پرور بگویید شما که می فرستید، درست بفرستید. اینقدر ما را حرص و جوش ندهید.😂 خبرنگار همينطور هاج و واج فقط نگاه مي‌كرد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ...🕊🌹 اروند، هرچیزی را که در مسیرش‌ باشد‌ میبرد، حتی دل‌را ..! #اروند_کنار #دلتنگی #اللهم_الرز
💔 خدایا به اون جنازه هایی ڪه در این اروند رفتند و برنگشتند خدایا به اضطرار قلب ما و اشتیاق قلب اونها قسمت میدهیم عاقبت ما را ختم به شهادت ڪن
💔 ...🌹🕊وقتی از حلیمه خاتون خانیان شهید پرسیدند: ازمردم چه توقعی دارد،پاسخ داد: ما راه خدا را رفته اند، من برای چه باید در مقابلش از مردم بخواهم که احترام بگذارند یا توقعی داشته باشم؟؟ بخواهم فقط از. سید حمزه سجادیان و داوود، ابوالقاسم، کاظم و کریم سجادیان  ... 💞 @aah3noghte💞
💔 .‌..🕊🌹هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: – مامان! سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.   ... 💞 @aah3noghte💞