eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 مادر🖤 بچه سید نشدم دست خودم نیست ولی... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 پلمپ شد✅✅ __مشهد ، مجتمع آرمیتاژ گلشن،طبقه سوم پلاک ۳۱۷. شعبه ۱ ❌نشر حداکثری ⛔️شمایی که در فروشگاه و مرکز خرید کشف حجاب کردی بدان مردم اجازه کار بهت نمی دهند😡 اجازه ندهید این افراد توان جولان داشته باشند و همه باهم تحت فشار شدیدشون قرار بدهید👌 فروشنده باید بدونه وقتی به خانم بی حجابی جنس بفروشه باید جریمه اش رو بپردازه 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و چهار» آلادپو
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و پنج» ثریا گفت: درست جوابمو بده ببینم چی شده؟ بابک هول شد و گفت: چیزی نشده. بدبه دلتون راه ندید. بابک اینو گفت و بغض کرد و زد زیر گریه. ثریا که تا حالا بابکو اینجوری به هم ریخته ندیده بود با تعجب پرسید: چی شده که گریه ات دراومده؟! زندیان حرفی زده؟ بابک اولش هیچی نگفت. همون لحظه حلما چاییو آورد. بابک با دیدن حلما اشکشو پاک کرد که مثلا گریشو نبینه. ثریا به حلما اشاره کرد که چاییو بذار و برو. حلما هم رفت. ثریا دوباره از بابک پرسید: چی شده؟ همه چیو برام توضیح بده! بابک صورتشو پاک کرد و گفت: راستشو بخواید ... من ... نمیدونم چطوری بگم ... در دیدارهایی که با آقای زندیان و خانواده شون داشتم، چشمم به دختری خورد که ... حس کردم ... ثریا فورا گفت: حتی حرفشم نزن! بابک که خشکش زده بود، فقط به صورت ثریا زل زد و هیچی نگفت. ثریا ادامه داد و گفت: از اینکه دست به عمل و اقدام احمقانه ای نزدی و مشخصه که من اولین نفری هستم که از این ماجرا خبر داره، آفرین داری. از اینکه بلندپروازی و یه دختری تو خونه زندیان چشمتو گرفته، اینم آفرین داره. اما کلا قیدشو بزن. نمیدونم کیه و کدوم دختره که چشمتو گرفته! اما ... ثریا بلند شد و چرخی در اتاق زد و جلوی پنجره اتاقش ایستاد. چند لحظه سکوت کرد و بعدش گفت: من بهت گفتم که بیایی اینجا چون کارت دارم. کارمم مرتبط با زندیان هست. اما با حس و حال الانت دیگه مطمئن نیستم که بتونی انتخاب درستی برای این کار مهم باشی. بابک که فهمید زیاده روی کرده، هول شد و از جاش بلند شد و گفت: خانم من قصد جسارت نداشتم. چون تا حالا سرِ سوزنی از شما چیزی مخفی نکردم حرف دلمو پیش شما زدم. اینم هر چی شما صلاح بدونید. اگه میگید قیدشو بزنم، خب میزنم. این همه سال قیدِ همه چیو زدم، اینم روش. ثریا رو کرد به طرف بابک و گفت: خودتو برای یه سفر آماده کن. بابک با تعجب پرسید: کجا به سلامتی؟! ثریا گفت: ایران! جلسه اون روز بابک با ثریا تمام شد و خبر ماموریت بابک به ایران به محمد و بچه هاش رسید. درجلسه ای که عصر یک روز دوشنبه در اتاق کار محمد بود، درباره این موضوع گفتگو کردند. محمد گفت: عادی نیست. چرا باید بابکو بفرستند ایران؟ سعید: اصلا مگه وضعیت بابک سفید شده که ازش خواستن برگرده ایران؟ محمد: نه. اگه بخوان هوایی و با هویت جعلی بفرستنش، ینی دارن از اونجا دورِش میکنند و یه خبرایی هست که بابک نباید اونجا باشه. اما اینم منطقی نیست. خب اگه بهش شک داشته باشن، یا امتحانش میکنن یا سرشو میکنن زیرِ آب. با کسی شوخی ندارن که. سعید و مجید دوتاشون ساکت شدند و فقط به محمد نگاه کردند. مجید گفت: آقا شاید بابک یه حرکت اضافه کرده! محمد به مجید دقت کرد و گفت: بیشتر توضیح بده! مجید گفت: میگم شاید ثریا میخواسته تهدیدش کنه اما بابک دوزاریش کج بوده و فکر کرده دارن میفرستنش ماموریت. چون هیچ جوره اومدن بابک به ایران توجیه نداره. محمد تو فکر رفت و حرفی نزد. دو روز بعد، بابک جلوی ماشین ثریا سبز شد. خالد بابکو دید و براش بوق زد. ثریا به خالد گفت: وایسا ببینم چی میگه؟ ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
💔 ایشان که امروز خود را خواهر امام خامنه ای معرفی میکند و به خود اجازه گفتن هر حرفی را میدهد، چرا از خود چیزی نمیگوید؟ چرا نمیگوید همسرش شیخ علی تهرانی کسی است که در بحبوحه جنگ به عراق پناهنده شد و مدتها در خدمت ارتش بعث عراق، علیه کشورش ایران و یار غار صدام بود؟! چرا نمیگوید پس از گذشت تاریخ مصرفش اورا در مرز ایران و عراق رها کردند و با آن همه خیانت جمهوری اسلامی وی را عفو کرد و ازگناهش درگذشت؟ و جانش را مدیون کسی است که امروز از او انتقاد میکند!! البته تقصیری هم ندارد یک روز همسرش در رادیویِ دشمن نفرت پراکنی میکرد امروز او شده است هم صدای سعودی نشنال ها و انجام وظیفه میکند! این جماعت برای نان خوردن هر خفتی را به جان میخرند!! اللهم اعوذبک من العبدالشیاطین!! 💞 @shahiidsho💞
1_1977761961.mp3
7.78M
💔 ۶ 💠سَکَرات موت ✍درست... در لحظه انتقال به دنیای جدید؛ هم از بُهتِ دنیای روبرو و هم از تعلّقِ دنیای جدید گیج و مبهوت خواهی ماند! تا فرصت هست؛ با دنیای روبرو انس بگیر 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 دوباره #فاطمیه و یاد هق هق #جواد تو روضه های #حضرت_مادر #ایام_فاطمیه #شهیدجوادمحمدی #شهید_جواد_
💔 بعدها آقاجواد گفت اینکه گفتم نیایید استقبال برای این بود که خانواده های شهدای مدافع حرم هم قرار بود بیایند استقبال نمی‌خواستم جلوی چشم آنها خوشحالی کنید نمی‌خواستم برای یک لحظه هم فکر کنند کاش آنها هم می توانستند با جوانشان خوشحالی کنند در حالی که او نیست... 📚 با اندکی تغییر راوی همسر 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
شهید شو 🌷
💔 - خدایا ! چه نعمت بزرگى به من عطا كرده ای كه از مرگ نهراسم ... #شهید_مصطفی_چمران #نسئل_الله_من
💔 ای آتش! مرا دریاب! مرا دریاب كه در آتشی دائمى مى سوزم 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"