eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 سرود ویژۀ مَبعثِ حَضرتِ خَتمی مرتَبت محمدِ مُصطَفی صلوات الله علیه 🎤کربلایی سید رضا نریمانی #آ
💔 مانده‌ ام، احمد پیمبر بود یا عطار عشق بس که سلمان‌ها مسلمان کرد.... با بوی #علی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 از عصبانیت بمیرید‼️ سمت راست چهره واقعی کمک جهادگران سمت چپ کاریکاتور مصی برای تخریب جهادگران😏 #وطن_فروش_واقعی #مزدور #خودفروخته #آھ_ز_بےبصیرتی 💕 @aah3noghte💕
💔 فرق سرهنگ ها و حقوق دانها☝️ این مرد را بخاطر بسپارید #حاج_ولی_الله_آقایی فرمانده تیپ مهندسی 45 جوادالائمه گلستان! او از 28 اسفند تا امروز به خانواده اش سر نزده چون خانواده اش شدند مردم سیل زده آق قلا و گمیشان. به بچه هایش با خنده گفت من را از تلویزیون ببینید کافی است. اون طرف هم مدیران کت و شلواری داریم با قیافه روشنفکرانه که وسط سیل و بحران مردم با خانوادش میره خارج و توجیه میکنه که نیاز به استراحت کنار خانوادش داره...‌ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 😂 شب مبعث بود. بچه ها توي حسينيه جمع شده بودند. عمو حسن ميكروفن را برداشت و شروع كرد به خواندن «يا محمد، يا محمد.»😇 هر چه گوش كرديم، همين را مي خواند.😑 محمد كوثري از در آمد، خواند: «محمد كوثري آمد، يا محمد، يا محمد!» 😉 جواد علي گلي آمد. ـ جواد علي گلي آمد، يا محمد، يا محمد!😅 📚يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) 💕 @aah3noghte💕
💔 یا رسول الله🌹 تو میرِ عشقی ... عاشقان ، بسیار داری پیغمبری .... با جان عاشق ، کار داری #آھ_اےشھادت🌸🍃 💕 @aah3noghte💕
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دهم خیلی به امام حسین علیه السلام ارادت داشت❤️ هر سال روز عاشورا در مقتل شهدای فکه حاضر می شد اربعین 92 می خواست برود کربلا . بهش گفتم برای من هم جور کن بیام . مدتی گذشت ولی نشد برویم. از هر طریقی اقدام کردیم، بسته بود. محمود رضا 27 روز بعد از اربعین در روز میلاد رسول الله (صلی الله علیه و آله) در سوریه به شهادت رسید🌷و به زیارت اباعبدالله( علیه السلام ) رفت . ومن همچنان جا ماندم که ماندم .😔 مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد در گوشم گفت : مداح می پرسد شهید کربلا رفته ؟ جا خوردم. با کلی حسرت گفتم : نه نرفته بود . بلافاصله یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که می گفت : "بسیجی عاشق کربلاست ... و کربلا را تو مپندار که شهرےست در میان شهرها و نامےست میان نام ها... نه ! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام را راهی به سوی حقیقت نیست" #ادامه_دارد... اختصاصی کانال #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 مـــادر نوزاد بنـد قنداقه... مادر جـوان بنـد ڪـفن.... به بـُنیَّ گفـتنِ مادران #شھدا، خـو گرفته ایم...😔 #وداع_آخـر #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 همه دمغ بودیم. خبر شهادت حمید بد جوری حالمان را گرفته بود.😔 آقا مهدی وقتی قیافه هامان را دید، مسئول تدارکات را صدا کرد و گفت: «چی به خورد اینا دادی این ریختی شدن؟»🙄 بعدش گفت: «امروز روز مبعثه. باید خوش حال باشین. قیامت چی می خواین جواب حضرت زهرا رو بدین؟» 🤔 بعد به همه مان کمپوت داد و سر حالمان آورد. 📚یادگاران، جلد سه، کتاب ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 41 شب مرجانو راضی کردم و با زور بدمش خونمون دوست نداشتم تنها باشم در و دیوار اتاق مث
🔹 ... 42 چشماشو خون گرفته بود😰 داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡 با ترس درو باز کردم، از توی حیاط داد و هوارش بلند شد... -ترنم... چه خبره تو این خراب شده😡 چه غلطی داری میکنی تو؟؟ رفتم طرفش قبل اینکه بخوام چیزی بگم هلم داد تو خونه و اومد تو! -چرا لال شدی؟؟ این عوضی کی بود اومد تو؟؟😡 -عرشیا... -زهر مار... مرض کوفت میگم این کی بود؟؟😤 -داداش مرجانه -باشه، من خرم😡 مرجان و میلاد بدو بدو اومدن سمت ما. چشم عرشیا که به میلاد افتاد، خیز برداشت طرفش و یقشو گرفت میلاد هلش داد و باهم درگیر شدن دست و پام یخ زده بود. مرجان داشت سکته میکرد و سعی داشت جلوی عرشیا رو بگیره. سر و صورت هردوشون خونی شده بود😰 تمام توانمو جمع کردم و داد زدم -عرشیاااااا گمشوووو بیرووووون😡 یه دفعه هردوشون وایسادن، عرشیا همینطور که نفس نفس میزد اومد سمتم.... -من پدر تو رو در میارم... حالا به من خیانت میکنی دختره ی... دستمو بردم بالا، میخواستم بزنم تو گوشش که دستمو تو هوا گرفت و پیچوند... دادم رفت هوا😖 -نکن😭 شکست😫 میلاد اومد طرفمون و دستمو از دست عرشیا کشید بیرون. -نشنیدی چی گفت؟؟😡 گفت گمشو بیرون! هررررری!! عرشیا مثل یه گرگ زخمی نگام کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید، یه نگاهم به میلاد انداخت -حساب تو هم بمونه سرفرصت شازده! اینو گفت و رفت...! قلبم داشت از دهنم میزد بیرون همونجا نشستم و زدم زیر گریه😭 روم نمیشد تو چشمای مرجان و میلاد نگاه کنم. نیم ساعتی سه تامون ساکت نشستیم. با شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم و هرچی از دهنم درمیومد به عرشیا گفتم. میلاد و مرجان سعی کردن ارومم کنن، اصرار کردن باهاشون برم بیرون،اما قبول نکردم و ازشون خداحافظی کردم. با رفتنشون دوباره نشستم و تا میتونستم گریه کردم. دلم میخواست عرشیا رو بکشم دیگه حالم ازش بهم میخورد... "محدثه افشاری" @aah3noghte @romanearamesh
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدماشالله_شمسه 💕 @aah3noghte💕