شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت چهاردهم یک بار محمود رضا تعریف می کرد که
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت پانزدهم
تاسوعای 92 بود.
بهمان خبر دادند بچه های مقاومت ، عملیاتی وسیع در منطقه زینبیه انجام دادند و موفق شدند تروریست ها را تا 3 کیلومتری از اطراف حرم دور کنند .
صبح زود رفتیم آنجا محمود رضا را دیدیم، خیلی خوشحال بود.😊
پرچم سیاه جبهه النصره در دستش بود و می گفت:
"خودم از بالای آن ساختمان پایین آوردمش."😌
به ساختمانی که اشاره می کرد نگاه کردم و دیدم پرچم سرخ #یا_اباالفضل را به جایش به اهتزاز در آورده است .
رسیدیم خیابان جلوی حرم که دو سال ، احدی جرات نداشت از آنجا عبور کند ، چون تک تیر انداز ها به راحتی می توانستند آنجا را هدف بگیرند و حالا با تلاش محمود رضا و همرزمانش امن شده بود.💪
رفتیم وسط خیابان و رو به حرم ایستادیم و دیدیم محمود رضا داره آرام گریه می کند و سلام می دهد:
السلام علیک یا زینب بنت علی ابن ابیطالب علیه السلام
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 46 فردا دم دمای ظهر بود که گوشیمو روشن کردم. یکی دو ساعتی گذشته بود که برام sms اومد
🔹 #او_را ... 47
گوشی از دستم افتاد...
احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...❌
تا چند دقیقه ماتم برده بود...
بلند شدم و رفتم سمت تراس
گند بزنه به این زندگی...
آسمونو نگاه کردم...
من اینجا خدایی نمیبینم!!
اگر هم هست، هممونو گذاشته سرکار...
زمینو نگاه کردم...
چرا اینقدر با من لجی😣
میخوای دقم بدی؟؟
بسه دیگه😖
اینهمه بدبختی دارم...
این چی بود این وسط اخه😭
حتی اگر بمیرم
نمیذارم یه بی شرف دستش به بدنم برسه....
دستمو از دیوار گرفتم و رفتم بالای نرده ها.....
چشمامو بستم😖
بسه دیگه...
این زندگی لجن باید تموم شه...
تو دلم از مامان و بابا و مرجان معذرت خواهی میکردم....😭
دیگه وقت خلاص شدنه....
دیگه تحمل بدبختیا رو ندارم...
چشمامو باز کردم
و پایینو نگاه کردم....
همیشه از ارتفاع میترسیدم😣
سرم داشت گیج میرفت😥
قلبم تند تند میزد
کافی بود دستمو از دیوار بردارم تا همه چی تموم شه...
اما هرکاری میکردم
دستم کنده نمیشد😖
کم کم داشتم میترسیدم...
من جرات این کارو نداشتم😫
تو دلم به خودم فحش دادم و اومدم پایین...😞
دلم میخواست خودمو خفه کنم...
-اخه تو که عرضشو نداری غلط میکنی میری سمتش😡
به جهنم...
زنده بمون و بازم عذاب بکش...
اصلا تو باید زجرکش بشی...
حقته هر بلایی سرت بیاد😭
دیوونه شده بودم
داد میزدم
گریه میکردم
خودمو میزدم
چرا این زندگی تموم نمیشه....😫
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@Romanearamesh
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#دلشڪستھ_ادمین
شده تا حالا به حال و روز رفیقت غبطه بخوری؟
رفیق شھیدی که رفته و تو الآن موندی با خاطراتش...
نمےدونی دقیقا کدوم کارش باعث شد پرواز کنه و کدوم کار تو باعث جاموندنت شده...
آیا به راز گوشه چشم سیاھ دوست پی مےبریم؟...
جامانده ایم و حوصله شرح غصه نیست...
#شھیدجوادمحمدی
#رفاقت
#شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#آھ_اےشھادت
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ_ادمین شده تا حالا به حال و روز رفیقت غبطه بخوری؟ رفیق شھیدی که رفته و تو الآن موندی ب
💔
#دلشڪستھ_ادمین
+چراآروم نمیشی؟
چرااینقد گریه میکنی؟
-میخام منم به چشمش بیام😭
+اون حالا سر سفره اربابه،
پیش خودِ امام حسینِ
یعنی میگی یادت میکنه؟
-شنیدم خیلی مَـشتی بوده
+مثلا میخای چیکار کنه؟
-خودش قول رفاقت داد،
میگن برا رفیقاش، جونشم میداده...
خواستهء من که چیزی نیس...😔
#خودت_گفتی_رفیقیم
#شھیدجوادمحمدی ❤️
#التماس_دعاے_شھادت
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#آھ_اےشھادت
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷سوم شعبان، #روز_پاسدار گرامی باد
🔰رهبر انقلاب: سپاه پاسدار انقلاب است
🔸️رهبر انقلاب اسلامی: «یکی از بخشهای مهمّ کارنامهی سپاه، انقلابی زیستن و انقلابی ماندن سپاه است».
@Khamenei_ir
یادگار روضه خون.mp3
8.63M
💔
خودمـونیـم عجب ڪرب و بلایـے
خـودمـونیـم عجب صـحنہ وسـرایـے دارے
#سیـد_رضا_نریـمانـی
#ولادتـ_اربـاب_جانمـون_امـام_حسیـن_مبـارڪ_بـاد ❤️
#اسعدالله_ایاڪم_سعیدا 🎊🎉
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 تروریست های آینده✌️😉 #نوجوانان_فاتح #من_یک_سپاهی_هستم #آبادان #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔
در آستانه سالروز ولادت بزرگ مرد آزادگی،
اشقیا، فرزندان پاک آزاده اش را تحریم کردند،
تو گویی سپاه یک ارم یا یک لباس است!😏
✊غافل از اینکه تمامی ایران سپاهی است و اراده ای است به قدمت ۱۴۰۰ سال✊
#سپاه مولود تفکر کربلاست،
درخت تنومندی است سیراب خونهای ریخته شد هزاران شهید در سرار تاریخ ❣...
مگر می شود در قاموس قوانین اشقیا تعریفش کرد...
تفکر شیعی سپاه، مرز و حصار نمی شناسد،
دین و آیین نمی شناسد،
قلب مظلومان عالم خرسند به ازاد اندیشی اوست....
🔥🔥🔥 چه باک از تحریم⁉️
آزادگی، چشمه جوشانی است که هیچ صخره و سنگ مانع جوشش ان نتواند شد.
🌈 ولادت سرور آزادگان جهان بر سرافرازان آزاده مبارک باد❤️
#من_یک_سپاهی_ام💪
#آھ_اےشھادت
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین
این ها عکس های چند لحظه قبل از شھادت آسـد مرتضاست...
هر بار که مےبینم
حس مےکنم سید دارد به #زمین مےگوید:
"کدامین قطعه ات مرا به معبودم مےرساند؟"💕
نمےدانم چرا
ولی لحظه شماری و بےقرارےاش
برای شہــــ🌷ــادت
در این عکس، خیلی پیداست...
#شھیدسیدمرتضی_آوینی
#سالروزآسمانےشدن
#آھ_اےشھادت
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت پانزدهم تاسوعای 92 بود. بهمان خبر دادند بچ
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت شانزدهم
درون خودش کلنجاری داشت اما برای کسی آشکار نمی کرد... اما گاهی در حرفهایش این ناآرامی درونی نمایان می شد💓
هر بار که بر می گشت و حرف می زد ، حرف هایش بیش تر بوی رفتن می داد و اگر به حرف هایش دقت می کردی می توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند.😇
آن اوایل که از معرکه برگشته بود ، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت :
"جانفشانی اصلا کار آسانی نیست"‼️بعد تعریف کرد که در یک منطقه ای باید چند متری را در مسیری که در تیررس تکفیری ها بود می دوید و در همین چند متر کوثر آمده بود جلوی چشمش💕
بعد توضیح داد که #تعلقات_چه_طور_مانع_شهادت_است☝️
تمرین های زیادی در این یک سال گذشته برای بریدن از تعلقات انجام داده بود و همه را هم برید.
احمد رضا بیضایی میگوید:
یکی از دوستان شهید جمله ای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود:
این سخنی از محمودرضاست.👇
آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی:
👈اگر دعوت کننده #زینب باشد، #سلام_بر_شهادت
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 47 گوشی از دستم افتاد... احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...❌ تا چند دقیق
🔹 #او_را ... 48
تو این حال ،تنها کسی که میتونست حرفمو بفهمه مرجان بود.
گوشی رو که برداشت،زدم زیر گریه...
همه چیو بهش گفتم
-خب؟؟
-چی خب؟؟😳
-بعد اینکه عرشیا اون حرفو زد، تو چی گفتی؟؟
-هیچی،یعنی قبل اینکه بخوام حرفی بزنم قطع کرد...
-خاک تو سرت ترنم...
هیچی نگفتی؟؟
-نه
چی باید میگفتم؟؟
مرجان😢
عرشیا بدجوری لج کرده...
میترسم😭
-دیوونه...
اون این شل بازیای تو رو میبینه که همش پررو بازی در میاره دیگه!!
چقدر بهت گفتم به این پسرا نباید رو بدی!!
-حالا چیکار کنم مرجان؟؟
-هیچی!
میذاری اینقدر جلز ولز کنه تا بمیره😏
پسره پررو!!
این بود اونهمه عشقم عشقم گفتناش😒
-یعنی چی هیچی مرجان؟؟
عکسام دستشه😭
بابام😭
آبروم😭
-ببین اولا شهر هرت نیست که هرکس هرغلطی دلش خواست بکنه!
دوما این کارو بکنه پای خودشم گیره!!
فکرکردی الکیه؟😏
مگه ولش میکنن؟؟
یه شکایت کنی بگی عکسامو از تو گوشیم برداشته و دو تا دروغ بگی حله😉
-مرجان چی میگی؟؟
یعنی صبر کنم ببینم اقا عقلش میرسه این کارو نکنه یا نه؟؟
میدونی پخش کنه چی میشه؟؟
-هیچی گلم
بابات شکایت میکنه
میگه اینا قصدشون ازدواج بود،حالا پسره میخواد سوءاستفاده کنه☺️
-به همین راحتی؟؟؟
-اره بابا
اینقدر منو از این تهدیدا کردن😂😂
هیچکدومم نتونستن غلطی بکنن!!
چون میدونن گیر میفتن!
فقط میخوان از سادگی دخترا استفاده کنن😒
-اخه مرجان...😢
-اخه بی اخه!
باور کن راست میگم ترنم!
به حرفم گوش بده!
دیگه اصلا جوابشو نده!
حتی دیدی رو مخته خطتو عوض کن
باشه گلم؟😉
-هرچند میترسم...چون میدونم دیوونه تر از عرشیا وجود نداره...
ولی باشه😞
تا فردا ظهر جواب عرشیا رو نمیدادم...
ولی ظهر که رد شد،
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید😣
از شدت استرس حالت تهوع داشتم.
کلی فکر بد تو سرم بود
حتی هرلحظه منتظر بودم تا بابام زنگ بزنه و هرچی از دهنش در میاد بهم بگه.
با دستای لرزون رفتم سراغ گوشی و اینترنتمو روشن کردم،
اینستاگرام
تلگرام
سایتای مختلف
هرجا که میتونستم رو زیر و رو کردم...
هر عکس دختری میدیدم دلم هُری میریخت😰
سه چهار ساعت گشتم اما هیچ خبری نبود....
عرشیا همچنان چنددقیقه یه بار زنگ میزد یا پیام تهدید میفرستاد.
زنگ زدم به مرجان...
-مرجان هیچ خبری نشد!!😕
-دیدی گفتم😉
-اینا فقط میخوان از حماقت بقیه استفاده کنن...
-مرجان...عرشیا پسر خوبی بود...
چرا اینجوری کرد؟؟
-هه😏خوب؟؟؟؟!!!!
تو این دوره و زمونه مگه ادم خوب هم پیدا میشه...😒
دیدی همین پسر خوب که اونجوری برات بال بال میزد اخرش چیکار کرد؟؟😂
بیخیال بابا ترنم...
برو خداتو شکر کن که راحت شدی😉
-من خدایی نمیشناسم مرجان
این تو بودی که بهم کمک کردی...
مرسی😊❤️
-چی بگم...
منم خیلی از این مسائل سر در نمیارم...
واقعا شاید خدایی نیست و همه عالم سرکارن😂
در کل خواهش میکنم عشقم😚
برو استراحت کن که معلومه شب سختیو پشت سر گذاشتی😉
-مرسی گلم،اوهوم...
اصلا نخوابیدم دیشب😢
ولی خوب شد که تو هستی...
وگرنه معلوم نبود چی میشد...
شاید از ترس بابام...😣😭
-بیخیال بابا...
حالا که به خیر گذشت☺️
دیگه هرچقدر عرشیا زنگ زد ،جواب ندادم.
خوشحال بودم که دیگه از شرش خلاص شدم....
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@Romanearamesh
#انتشارحتماباذکرلینک