eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 #یاایھاالرئوف مثل تُ هیچکسی حرف مرا گوش نکرد مطمئنم دلِ این پنجـره فولادی نیست.... #صلے_الله_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا #دهه_ڪرامت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_دوازدهم... چشمانم را بستم و منتظر پن
💔 🌷 🌷 ... ناگهان پایم را عقب کشیدم . که عقرب داخل شیار افتاد 😱و سریع انگار که درد میکشید از شیار خارج شد ...😳🙄 احمد گفت : "یادت باشد تا آمدن نباید پاهایمان را از شیار بیرون بگذاریم".☝️ خندیدم و گفتم : "سرور؟! 🤔 نام برازنده اےست" .❤️ دیگر مثل دیروز تابش های خورشید گرم و عطشناک نبود ولی کم کم به غروب نزدیک میشدیم و من نمیتوانستم مثل احمد به افق نگاه کنم .😔 نگران این بودم که نکند سرور نیاید . اگر فراموشمان کند . نکند دوباره باید استغاثه کنیم؟...😔🤔 احمد گفت : "نگران نباش تا وقتی در این شیاریم جایمان امن است ولی ".... در همین فکر بودم که غبار آمدنشان را دیدم .😍 آنقدر نرم و سبک تاخت میکردن که فکر میکردم هرگز به ما نمی رسند قلبم در سینه می کوبید 💓و هیجان زده بودم . رسیدند . احمد دوید سلام کرد . مرد جوان دستار را کنار زد و تبسمی کرد و جواب داد . ناگهان بویش را استشمام کردم و گفتم : "دلمان خیلی هوایتان کرده بود".😍😇 گفت: "می دانم... دلتان هوای خدا را کرده بود که چنان در نماز ذکر می گفتید. بگذارید من هم نمازم را بخوانم تا بعد"😊 ... مرد دیگر جانماز را پهن کرد . پارچه ای از جنس مخمل و سبز که تا به حال ندیده بودم و عجیب تر اینکه برای بیش از دونفر جا داشت.🤔 مرد دیگر اذان می گفت و با چنان تحکمی "حی علی خیر العمل" را می خواند که احمد گفت: " میخواهم با آن ها نماز بخوانم".🙃 به احمد گفتم : "آنها شیعه هستند به دستانشان نگاه کن که به بغل آویخته اند".😟 شانه ای بالا انداخت و پشت سر آنها قامت بست ... ... ✨ 💕 @aah3noghte💕
💔 فرقی نمی کند وسط روضہ یا حرَم روزی برای جان می دهم 💔 💕 @aah3noghte💕
💔 ... جان دادن برِ دوست زیباست و زیباتر آنڪہ برای دوست، همچو محبوبش جان سپاری و چه کسی محبوبـــتر از ع است در نزد پروردگار؟ و تو ای برادر آسمانےام خوشا به سعادتت که چون ارباً ارباً پاره پاره تن و.... به دیدار معبود شتافتی... شڪ ندارم قــ❤️ـــلب تو مملو بود به حبّ حسینِ فاطمه که عاقبت در راه معبود اینچنین از شوق دیدارش، سر از پا نشناخته و همه هستےات را فدا کردی من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرَم میل بُریدن دارد... 🕊 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا نیروی زمینی سپاه: عصر دیروز (سه شنبه ۱۸ تیر) خودروی حامل رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) که در حال انجام مأموریت بود، در محل ورودی شهرستان #پیرانشهر مورد حمله تروریست‌های کوردل وابسته به استکبار جهانی قرار گرفت. در این حادثه تروریستی سه تن از رزمندگان قرارگاه حمزه به نام‌های #حاصل_احمدی، #ستار_پیروتی و #امید_ملازاده به فیض #شهادت نائل آمده و یک نفر دیگر نیز مجروح شد. 🔹اقدامات اطلاعاتی و عملیات تعقیب تروریست‌های متواری ادامه دارد. 📸تویویا هایلوکس نیروهای سپاه #شھادت_قسمت_ما_مےشد_اےڪاش #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و دوم: #بےتوهرگز ❤️ 🌀شعله های جنگ آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق
💔 قسمت پنجاه و چهارم ❤️ 🌀پله اول پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر … یکی فشار وارد می کرد … یکی چراغ سبز نشون می داد … همه شون با هم بهم حمله کرده بودن🙁 … و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل … پلیس خوب و بد شده بودن … و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😒 من ساکت بودم … اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …😑 به پشتی صندلی تکیه دادم … – زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ … چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا … – خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت … با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد … خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم … – این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید 😏… حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم … امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید … فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم 😏… چشم هام رو باز کردم … – همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … قسمت پنجاه و پنجم ❤️ 🌀 من یک دختر مسلمانم😌 سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … – یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من … و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …     و از جا بلند شدم … همه خشک شون زده بود😳 … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود … به ساعتم نگاه کردم … – این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران … نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد – دکتر حسینی … واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟😳🤔 – این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید … جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه … این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم … ... 💕 @aah3noghte💕
همسنگرےها چله دعا توسل روز هفتم فراموش نشه🍃
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۰ـ #شھیدحسین_اکبری: در سال 1323 در
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۱ـ #شھیدمهدی_امین‌زاده:  در سال 1328 متولد شد👶 و خیلی زود به  مدارج عالی تحصیل دست یافت. 🎓 او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته #اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای #برنامه‌ریزی_اقتصاد در #تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.❤️ با ورود به ایران ابتدا در کمیته‌های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به #معاونت_بازرگانی_داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف #رفع_تنگناهای_اقتصادی کشور کرد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.❣ #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔 باورڪنید میشـه ازدل دریا هــم بہ پرواز در اوج آسمـان رســید:) با رفاقـت ڪنید باهررنـگ ولباسـی ڪه هستین باهرخط وربـط اعتقـادی وسیـاسـی،ڪه هستیـن.. بگذارید عقل هآی شما عآشق شود:)) عآشق شویدڪه اساس دنیـابہ عشـق است.. ڪہ درد عشـق رانمیفهمـندعاقل‌هآ... سه سه 💕 @aah3noghte💕
💔 منطقه تجمع گردانهای لشگر امام حسین ع قبل از عملیات خیلی از این عزیزان به خیل عظیم پیوستن تصاویر خاص شهدا رو برای ما ارسال کنید❤️👌 💕 @aah3noghte💕
💔 ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻗﻔﺲ ﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،..... ﺩﺭ ﺑﮕﺸﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﺪﻩ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... 💕 @aah3noghte💕