eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 در باغ های پر نعمت بسیاری از پیشینیان و اندکی از آخرین بر تخت‌هایی پیوسته روبه روی هم بر آنها تکیه زده اند اطراف آنان پسرانی جاودانه میگردند با کوزه ها و آبریزها و جامهایی از شراب از آن نه سردرد میگیرند و نه بی خرد میشوند عزیزم😍 ... 💕 @aah3noghte💕
+ انرژی مثبت🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 💞 اَعوذُبِاللهِ مِنْ شَرِّ نَفْسے ڪہ‌فاصلہ‌ای‌ شد‌، بین من‌ و‌خدا... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 میگم... ما که شهادت داریم حیف نیست تو بستر بیماری بمیریم؟ یه دیگه هم دارم... یه روزایی جنگ که شروع شد، به یه عده گفتن جبهه نمی رید؟ گفتن حالا حالا جنگ هست.... بعد میریم... زد و با قطعنامه و جام زهر و ... دروازه شهادت بسته شد معبر تنگی بود و هر چند صباحی مدافعان امنیت و مرزبان ها از این معبر تنگ، خود را به قافله شهدا مےرساندند... سفره دفاع از حرم که پهن شد عده ای زرنگی کردند دویدند و رسیدند و نوش جانشان... این ... حسرت هم سهمِ ما... اما همان زمان هم عده ای بودند که فکر نمےکردند وعده ۳ماهه برای نابودی داعش به واقعیت برسد... داعش نابود شد و باز هم دروازه بسته شد... آی رفیق! آی بچه حزب اللهی! آی مَشتی... حیفه بمیری... الان باید بدوئیم دنبال شهادت... یه حرف دیگه دارم با بزرگترامون! ما کوچیک شما هستیم دست تک تکتونم می بوسیم اما الانم جنگه، اجازه بدین ما بریم یه گوشه کار رو بگیریم... ننوشته که هر کسی میره برای خدمت رسانی، میگیره و میمیره... مرگ دست خداست همونجور که هیچ تضمینی نیست کسی از ترس کرونا بمونه خونه و حتما حتما نمیره🙄 بذارین ما هم سهمی در داشته باشیم 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 فوری ....فوری ... معاون بهداشت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از مردم خواست با مراجعه به سامانه salamat.gov.ir در طرح غربالگری الکترونیکی کرونا شرکت کنند. لطفا همه تکمیل کنید فقط ۲ تا پرسش داره🙏🙏🙏🙏🙏 لطفا برای همه اعضا خانواده و فامیل توصیه و انجام بدید فعلا بهترین کمک در کشور هست. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 فوری ....فوری ... معاون بهداشت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از مردم خواست با مراجعه به
بزرگواران این تست رو انجام بدین کدملی تونو که وارد کنین مشخصاتتون میاد 📸اینم از شات جواب غربالگری من🙃
💔 هر کسی عشق را به نوعی تعریف میکند اما عشق از نظر شهید، تعریف متفاوتی دارد و فاصله بین شهادت تا مرگ در همین متفاوت دیدن هاست... تعریف از عشق: از من بپرس که چه معنی باشد واژه عشق را؟ یعنی قبول ولایت و دادن شهادت بر این... یعنی آرزو کردن و طلب مرگ سرخ، در جهاد فی سبیل الله بودن... یعنی نیمه شعبان چون مادرِ طفل از دست داده زار زار گریستن... یعنی بلند شدن صداهای گریه در ظلمت شبانگاهان و در نورانیت قنوت نماز... یعنی... خواندن درس خودسازی و رفتن به میدان جانبازی و شهادت و سرافرازی... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بخند یک بار دیگر جانِ من تنها فقط یک بار که از حالِ خوشَت، شود تلخیِ این اشعار رفتی خوش به حالت آرزویت شد برآورده ولی من من از پیکار، من ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ✍حرف دل❣ با رهبرم☺️ 🔴عكس تو بر ديوار هاي بلند قلوب مسلمانان نقش بسته است و اين عزتي خداوندي است كه به شما رهبر فرزانه عطا شده و ليكن اهل نفاق آن را نمي فهمند: وَ لِلّهِ  الْعِزّهُ  وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون  (قرآن كريم ) ✅رهبرم ! سربازان و جان بر كفان تو يكي دو تا نيستند، ما دهها و صدها نفر نيستيم، ما دهها هزار و صدها هزار نفر نيستيم، ما ميليونها نفريم. ما دهها و صدها ميليون نفريم كه در ايران و در سرتاسر جهان گوش به فرمان تو هستيم، ما همة آزادگان جهانيم! ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 1⃣7⃣ ارباب من من مات و مبهوت به حرف هاي اونها گوش مي کر
✨ بسم الله النور قسمت 2⃣7⃣ کلمات مقدس توي بخش تاسيسات دبيرستان ... بين اون موتورها و دستگاه ها نشسته بودم ... گيج، مات، مبهم ... خودم به يه علامت سوال تبديل شده بودم ... حس مي کردم بدنم يخ زده ... زيارت ... فاطمه ... اربعين ... من مفهوم هيچ کدوم از اين کلمات عربی رو نمي دونستم ... و نمي فهمیدم خطاب بئاتريس ساندرز براي ارباب* چه کسي بود؟ ... اون مرد کي بود که به خاطرش گريه کرد و ازش درخواست کرد؟ ... قطعا عيسي مسيح نبود ... لب تاپ رو از روي صندلي مقابلم برداشتم و اون کلمات رو با نزديک ترين املايي که به ذهنم رسيد سرچ کردم ... حالا مفهوم رفتارهاي اون روز ساندرز رو مي فهميدم ... اون روز، اون فقط يک چيز مي خواست ... اينکه با خيال راحت بتونه همسرش رو براي انجام برنامه هاي ديني ببره ... فقط همين ... و من ندونسته مي خواستم اون رو مثل يه معادله حل کنم ... هر چند هنوز هم در نظرم اون يک فرمول چند بعدي و ناشناخته بود ... اما در اعماق وجودم چيزي شکست ... فهميده بودم اين حس ناشناخته و اين اشتياق عمیق که در وجود اونها شکل گرفته ... در وجود کريس هم بوده ... اون هم مي خواسته با اونها همسفر بشه ... کریس براي من يه قهرمان بود ... قهرماني که براش احترام قائل بودم ... و اين سفر اشتياق اون بچه هم بود ... شايد من درکي از اين اشتياق نداشتم ... اما مي تونستم برای این خواسته احترام قائل باشم ... تمام زمان باقي مونده تا بعد از ظهر و تعطيل شدن دبيرستان ... توي زير زمين تاسيسات موندم ... بدون اینکه حتي بتونم ناهاري رو که آورده بودم بخورم ... نشسته بودم و به تمام حرف ها و اتفاقات اون مدت فکر مي کردم ... به ساندرز ... همسرش ... کريس ... و تمام افکار اشتباهي که من رو به اون زيرزمين کشونده بود ... تمام اندوه اون روز اونها تقصير من بود و من مسببش بودم ... با بلند شدن صداي زنگ ... منم وسائلم رو جمع کردم و گذاشتم توي کيف ... صندلي هاي تاشو رو جمع کردم و با دست ديگه برداشتم ... و از اون زير زمين زدم بيرون ... گذاشتم شون کنار انبار و رفتم سمت دفتر مديريت ... جان پروياس هنوز توي دفترش بود ... با ديدن من از جاش بلند شد ... - کارآگاه منديپ ... چهره تون گرفته است ... پريدم وسط حرفش ... - اومدم بگم جاي نگراني نيست ... هيچ تهديدي دبيرستان شما رو هدف نگرفته ... اينطور که مشخصه همه چيز بر مبناي يه سوءتفاهم بوده ... خيلي سعي کرد اسم اون سوءتفاهم رو از دهن من بيرون بکشه ... اما حتي اگر مي تونستم حرف بزنم ... شرمندگي و عذاب وجدان من در برابر ساندرز بيشتر از اين حرف ها بود ... * ارباب (Lord) اصطلاحی است که در ادبیات دینی برای خطاب قرار دادن خدا یا حضرت عیسی به کار می رود. ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 2⃣7⃣ کلمات مقدس توي بخش تاسيسات دبيرستان ... بين اون موت
✨ بسم الله النور قسمت 3⃣7⃣ جاندو اول از همه رفتم سراغ مايکل ... در رو که باز کرد، با ديدن من بدجور بهم ريخت ... - اتفاقي افتاده؟ ... طرف تروريست بود؟ ... در رو پشت سرم بستم ... و رفتم سمت آشپزخونه ... بدجور گلوم خشک شده بود ... - از امروز ديگه آزادي ... مي توني برگردي به هر زندگي اي که دوست داري ... اون آدم با هيچ گروه تروريستي ای توي عراق ارتباط نداره ... با حالت خاصي اومد سمتم ... - من نگفتم عراق ... گفتم دارن ميرن ايران ... به نظرم اين هيجان انگيزتره ... فکرش رو بکن طرف جاسوس ايران باشه ... برای چند لحظه شوکه شدم ... ایران چیزی نبود که بشه به سادگی از کنارش عبور کرد ... اما دیگه باور اینکه اونها افراد خطرناکی باشن توی نظرم از بین رفته بود ... خنده تلخ و سنگيني به زور روي لب هام قرار گرفت ... - وقتي داشتي بررسيش مي کردي به چيزي برخوردي؟ ... هيجان جاسوس بازيش آروم شد ... - نه ... بطري آب رو گداشتم سر جاش و در يخچال رو بستم ... - خوب پس همه چيز تمومه ... همه اش يه اشتباه بود ... چه عراق ... چه ایران ... - یعنی اين همه تلاش الکي بود؟ ... زدم به شونه اش و خندیدم ... - اون کي بود که چند روز پيش داشت از شدت ترس شلوارش رو خراب مي کرد؟ ... برو خوشحال باش همه چی به خوبی تموم شده ... دست کردم توي کيفم ... و دو تا صد دلاري ديگه در آوردم ... پول رو گذاشتم روي پيشخوان آشپزخانه اش ... - متشکرم مايک ... مي دونم گفتي نرخت بالاست ... من از پس جبران کارهايي که کردي برنميام ... اما اميدوارم همين رو قبول کني ... با حالت خاصي زل زد توي چشم هام ... - هي مرد ... چه اتفاقي افتاده؟ ... نکنه فهميدي قراره به زودي بميري؟ ... جا خوردم ... - واسه چي؟ ... - آخه يهو اخلاقت خيلي عوض شده ... مهربون شدي ... گفتم شايد توي خيابون فرشته مرگ رو ديدي ... در حالی که هنوز می خندیدم رفتم سمت در خروجي ... - اتفاقا توي راه ديدمش و سفارش کرد بهت بگم ... واي به حالت اگه يه بار ديگه بري سراغ خلاف ... يا اينکه اطلاعات ساندرز جايي درز کنه و بفهمم ازش استفاده کردي ... اون وقت خودش شخصا مياد سراغت و يطوري اين دنيا رو ترک مي کني که به اسم جاندو * دفنت کنن ... خنده اش گرفت ... - حتي نتونستي 10 ثانيه بيشتر چهره اصليت رو مخفي کني ... در رو باز کردم و چند لحظه همون طوري توي طاق در ايستادم ... - مايکل ... يه لطفي در حق خودت بکن ... زندگيت رو عوض کن ... نزار استعدادت اينطوري هدر بشه ... تو واقعا ارزشش رو داري ... و از اونجا خارج شدم ... نمي دونم چه برداشتي از حرف هام کرد ... شايد حتي کوچک ترين اثري روي اون نداشت ... اما با خودم گفتم اگه یکی توی جوانی من پیدا می شد و این رو بهم می گفت ... "تو ارزشش رو داري توماس ... زندگيت رو عوض کن "... شايد اون وقت، جایی که آرزوش رو داشتم ایستاده بودم ... * جاندو اصطلاحی است که برای اجساد یا افراد مجهول الهویة استفاده می شود. ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 3⃣7⃣ جاندو اول از همه رفتم سراغ مايکل ... در رو که باز
✨ بسم الله النور قسمت 4⃣7⃣ سلام آقاي ساندرز با فاصله از آپارتمان ساندرز توقف کردم ... نمي دونستم چطور جلو برم و چي بگم ... مغزم کار نمي کرد ... از زماني که حرف ها و اشک هاي همسرش رو پاي تلفن شنيده بودم حالم جور ديگه اي شده بود ... همون طور، ساعت ها توي ماشين منتظر ... به پشتي صندلي تکيه داده بودم و از شيشه جلوي ماشين به در ورودي آپارتمان نگاه مي کردم ... بالاخره پيداش شد ... فکر مي کردم توي خونه باشه ... از تعطيل شدن مدرسه زمان زيادي مي گذشت ... و براي برگشتن به خونه دير وقت بود ... اون هم آدمی مثل ساندرز که در تمام اين مدت، هميشه رفت و آمدهاش به موقع و برنامه ريزي شده بود ... چراغ ها، زمين اون آسمون بي ستاره رو روشن کرده بود ... خيابون خلوتي بود ... و اون، خيلي آروم توي تاريکي شب به سمت خونه اش برمي گشت ... دست هاش توي جيبش ... و با چهره اي گرفته ... مثل سرداري که از نبرد سنگيني با شکست و سرافکندگی برمي گشت ... حرف ها و اشک هاي اون روز، برگشت رو براي اون هم سخت کرده بود ... توي اون تاريکي، من رو از اون فاصله توي ماشن نمي ديد ... چند لحظه از همون جا فقط به چهره اش نگاه کردم ... به ورودي که رسيد ... روي اولين پله ها جلوي آپارتمان نشست ... سرش رو توي دست هاش گرفت و چهره اش از ديد من مخفي شد ... چقدر برگشتن و مواجه شدن با آدم هاي خونه براش سخت شده بود ... توي اين مدتي که زير نظر داشتمش هيچ وقت اينطوري نبود ... هيچ کدوم شون رو درک نمي کردم و نمي فهميدم ... فقط مي دونستم چيزي رو از افراد محترمي گرفتم که واقعا براشون ارزشمند بود ... از جاش بلند شد که بره تو ... در ماشين رو باز کردم و با شرمندگي رفتم سمتش ... از خودم و کاري که با اونها کرده بودم خجالت مي کشيدم ... هر چند شرمندگي و خجالت کشيدن توي قاموس من نبود ... مي خواستم اون دبير رياضي رو مثل يه مسأله سخت حل کنم اما خودم توي معادلات ساندرز حل شدم ... متوجه من شد که به سمتش ميرم ... برگشت سمتم و بهم خيره شد ... چهره اش اون شادي قبل رو نداشت ... و برعکس دفعات قبل، اين بار فقط من بودم که به سمتش مي رفتم ... و اون آرام جلوي پله هاي ورودي ايستاده بود ... حالا ديگه فاصله کمي بين ما بود ... شايد حدود دو قدم ... ايستادم و دوباره مکث کردم ... از چشم هاش مي شد ديد، ديدن چهره من براش سخت بود ... لبخند تلخ پر از شرمساري وجودم رو پر کرد ... - سلام آقاي ساندرز ... و اين بار، اين من بودم که دستم رو براي فشردن دست اون بلند کردم ... و چشم هاي پر از درد اون بود که متعجب به اين دست نگاه مي کرد ... چند ثانيه مکث کرد و دستم رو به گرمي فشرد ... شايد نه به اندازه اون گرمايي که قبل مي تونست وجود داشته باشه ... نفس عميقي کشيدم ... هوايي که بعد از ورود ... به سختي از ريه هام خارج مي شد ... و چشم هايي که از شرم، قدرت نگاه کردن به اون رو نداشت ... - با من کاري داشتيد؟ ... سرم رو آوردم بالا ... و نگاهم روي چشم هاش خشک شد ... - مي خواستم ازتون عذرخواهي کنم ... و اينکه ... ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
💔 قدرت دعا 🔸امام کاظم(ع): بر شما باد به دعا، چرا که دعا به درگاه خدا، و خواستن از خدا، بلایی را که مقّدر و قطعی شده، و به جز امضای آن نمانده، برمی‌گرداند. پس هنگامی که خدا خوانده شود و از او درخواست شود، خدا به یکباره بلاء را برگرداند. 🔸أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع: عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ- فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صَرَفَ الْبَلَاءَ صَرْفَةً. 🔻کافی، جلد۲، ص۴۷۰ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خدایا! ما که هیچ چیز مثبتی تو این دنیا نداشتیم، تست کرونامونم منفی بگردان...😁 بلند بگو آمین😬 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💖 💖 🌸 حضرت علی علیه السلام در وصف صفات متقین میفرمایند : 🏵 حاجاتهم خفیفه..🏵 خفیف بودن حاجت قدرت تخیل رو بالا میبره..😊 همین ک حاجات تو دل سنگین شد نور معنویت از دل میره!☹ قساوت قلب میاره‌.. حتی اگر هیچ کاری نکنی زیاده طلبی بدبخت میکنه آدمو.. حتی اگه به حاجتت برسی همین ک کیف میکنی ازش کارت ساخته ست😨 چرا حاجاتهم خفیفه؟ برا اینکه جا در دل انسان باز بشه برا درک عالم غیب.. خدا یک چیزی از جنس نخواستنه..😌 خدا میگه انتم الفقراء الی الله شما باید فقر تو از من حس کنی و بگی خدایا خیلی میخوامت☺.. احساس نیاز کنی. اگه میخوای خدارو اینجوری بخوای باید چیزی نخوای. باید نیاز کاذب نداشته باشی.. نیاز کاذب چیه؟ هر نیاز دنیایی ک فکر میکنی.. همش کشکه..😏 دنیا مثل خوابه.. هیییچی نیست. وقتی میمیریم انگار از خواب بیدار میشیم..😉 .. ... 💕@aah3noghte💕
💔 یه غافلگیری، خاصّ شما همسنگرےها *در این مدت به اندازه کافی استرس داشتیم حالا با توکل به خدا بزن روی لینک زیر* تا باز بشه و سورپرایز بشی🎊 https://goo.gl/yMocU9 ... 💞 @aah3noghte💞