💔
#قرار_عاشقی
یا ایها الرئوف
به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست
بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 تو ۱۳ ثانیه چندین رکورد زده شد
برای ثبت در تاریخ و عبرت گرفتن از انتخابهای ناشیانه
⚠️⚠️علی برکت الله...😳😳
💔
اول دلم فراق تو را
سرسری گرفت
وان زخم کوچک دلم ،
آخر جذام شد...
#رفیق_شهیدم
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte 💕
17.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
🎥نماهنگ
سپاه افتخار آفرین
به مناسبت سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#سپاه_پاسدار_انقلاب_است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
شهيد عباس ميرزايي:
«الهي دل من از بهر تو در کار است و گرنه مرا با دل چه کار است. آخر چراغ مرده چه مقدار است. الهي اگر طاعت بر ندارم، جز تو کسي را ندارم. الهي، دل تمناي تو دارد...... .»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
هر که با هر چه که مست است
خودش مےداند
ما که مست رُخ خوشبوی حسینیم، فقط...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
من مطمئن هستم
چشمــی که به نگاه حـــرام عادت کنه،
خیلـی چیزها رو از دست میده
چشـم گنهــکار لایــق شهادت نمیشه...
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#میرزاجواد_ملکی_تبریزی:
هر گرفتاری و ناراحتی که
به ســـراغ انسـان می آید،
حتّی #درد سـر و یا پـــای
انسان به سنگ می خورد ،
اثر گناهانش هست...:))
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte 💕
💔
🔴عذرخواهی به شیوه حاج قاسم
✍سامی مسعودی از فرماندهان حشدالشعبی:
...سپس حاجقاسم گفت:
ابومحمد! من فردا ناهار را در منزل شما میهمان هستم سلام مرا به اممحمد برسان و به او بگو از غذای خودتان برای ما هم غذایی آماده کند...
تا اینکه وقت آمدن حاج قاسم فرا رسید، اما حاجی نیامد. روز بعد یک جلسه داشتیم نگاهم به حاج قاسم افتاد که با دست به سرش زد طوری که نشان دهنده تاسف و غذرخواهی بود سپس به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید، مرا بغل کرد و گفت: بگذارید دست شما را ببوسم و گفت از شما و خانواده عذرخواهی میکنم، دیروز یادم رفت میهمان شما هستم و تا شب هم یادم نیامد.
فردا خودم میآیم و از خانواده شما عذرخواهی میکنم و از خانه شما نمی روم تا اینکه عذر مرا بپذیرید.
روز بعد حاج قاسم به ما افتخار داد و به خانه ما آمد و بچه هایم را بغل کرد و به خانواده ما سلام کرد و به فرزندم هدیهای شبیه مدال داد که معمولا به فرزندان مجاهدان هدیه میداد و حدود ده دقیقه از همه عذرخواهی میکرد.
حاج قاسم بسیار با ملاحظه و بسیار باهوش بود به اثاث منزل ما نگاه کرد و در گوش من گفت:
شیخنا برخی وسائل منزل شما قدیمی است و نیاز به تعمیر و تعویض دارد و من گفتم خدا بزرگ است.چند روز بعد قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرشها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند.
خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا.
این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد! حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟
حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!!! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد با مزایای فراوان!!
حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنتالهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
#سردار_دلها
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_18 آری! شاید مثل همیشه خوابیده بود و با صدای لرزان م
بسم الله الرحمان الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
فصل دوم : نقاهت دوم
#قسمت_19
-به به! عجب چای خوش رنگی ، عروست باید ازت یاد بگیره هاا.😄😉
مادر زیر چشمی نگاه تندی به علی کرد 😒
و با نیش خنده که چاشنی نگاهش کرد انگار همه حرف هایش را زد😏
گاهی که از کنار دانشکده پزشکی رد می شدند مادر را نگاه می کرد و چشمکی میزد😉
و با اشاره ای می گفت:
-حاج خانوم! دختر خوب نمیخوای !؟😄
-بیا بریم خجالت بکش😒
و به خنده ی علی و نگاه موزیانه ی او که از روی شیطنت بود ، چشم غره ای هم رفت😌😒😒
از ماجرای شب نیمه شعبان۱۳۹۰ دوسال و نیم گذشت بود😞 و علی خیلی ضعیف شده بود😔
خدا وکیلی به این راحتی ها نبود یک لوله شاید به سختی بتوان باور کرد نیم متر ، بله نیم متر توی شکم علی بود😭💔
امان از وقتی که اسید معده لوله را میخورد و مادر باید لوله را بیرون می کشید😭 و تمیز میکرد خیلی سخت بود😔😞
-اِ ! مادر بذار کارم رو بکنم ، حواسمو پرت نکن😕 فدای سرت بشم، زخم و زیلی می شی ها، بذار حواسم به کارم باشه.
ادامه دارد....
#شهید_علی_خلیلی
📚 #نای_سوخته
نویسند:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞