فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
مادرهایی هم بودند
که تمام دار و ندارشان از زندگی
یک فرزند بود
همان را
فدای اسلام کردند....
#شهید_علیرضا_اصفهانی_پور
تنها فرزند خانواده💔
#دلشڪستھ_ادمین_کانال_آھ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے میخائیل ایوانف پنج سالہ بود ڪہ همراه پدر ڪ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
- فعلا زود است نسبت بہ همہ چیز یقین ڪنیم. باید آن را ببینیم.
- زنگ زدم ڪہ قرارے بگذاریم براے فردا صــبح. ڪتــاب الان در ڪلیساست.
- چرا در ڪلیسا؟ ...
- داستانش طولانے است ... آیا ساعت ۱۱ مے توانم شما را ببینم؟
- بلہ ساعت ۱۱ صبح خوب است. قرارمان در ڪلیساست؟
- بلہ در ڪلیسا منتظرتان هستم.
بسیار خوب! فعلاً شب بخیر پدر.
ڪشیش گوشے را روے میز گذاشت. ایرینا به فنجان قہوه اشاره ڪرد و گفت: "قہوه ات سرد نشود."
ڪشیش فنجان قہوه را نوشید و آن را روے میز گذاشت. بعد بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد؛ ۱۰:۱۵ دقیقہ ے شب بود و ڪشیش زودتر از ۱۲ شب نمےخوابید.
عادت داشت یڪے دو ساعت قبل از خواب، بہ اتاق ڪارش برود و مطالعہ ڪند؛ حتے روزهایے مثل امــروز ڪہ یڪشنبہ بود ڪشیش صبح ها مراسـم مذهبے و بعدازظہرها جلســہ ے سخنرانے داشت و خستہ تر از شب هاے دیگر بود.
ایرینا براے این ڪہ ڪشیش را از حال و هواے ڪار و ڪتاب خارج ڪند گفت:
"امروز سرگئے زنگ زد."
ڪشیش پاهایش را دراز ڪرد، پشتش را بہ ڪاناپہ تڪیہ داد، چنگ به ریش بلندش ڪشید پرسید:
"حالش خوب بود؟ چہ مے گفت؟"
ایرینا گفت:
"مے گفت زمستان را در مسڪو نمانید و چند ماهے بیایید به بیروت."
ڪشیش گفت:
"بعید است امسال زمستان بتوانیم از مسڪو خارج شویم."
بعد مڪثے ڪرد و پرسید:
"یولا و آنوشا چطور بودند؟"
ایرینا گفت:
"با یولا صحبت نڪردم، اما آنوشا کوچولــو مثل همیشہ شیرین زبانے مےڪرد. ڪاش یولا (زن لبنانے و اسم روسے؟؟؟) راضے مےشد و براے همیشہ در مسڪو زندگے مےڪردند. دلم براے نوهام تنگ مےشود."
ڪشیش ابروهایش را بالا داد و گفت:
"سرگئے از بیروت تڪان نمےخورد، چون زنش لبنانے است. آنها هواے سرد مسڪو را تحمل نمےڪنند."
ایرینا گفت:
"خب من هم لبنانے بودم دیدے ڪہ با تو آمدم مسڪو."
ڪشیش لبخندے زد و گفت:
"تو پدر و مادرت روس بودنــد. هرچہ باشد، خون یڪ روس در رگ هاے توست."
سپس از جا بلند شد و گفت:
"بروم بہ کــارم برســم. نمے دانم امشب چرا اینقدر خوابم مے آید."
ایرینا مقابلش ایستاد و گفت:
"خب یڪ ساعتے زودتر بخواب خستہ شدے پیرمرد."
خندید و "پیرمرد" را یڪ بار دیگر تڪرار ڪرد. ڪشیش در حالے ڪہ به طرف اتاق ڪارش مےرفت گفت:
"پیرمرد خودتے پیرزن!"
بعد وارد اتاق شد.
محل ڪارش یڪ اتاق ڪوچڪ دوازده مترے بود. دیوار هاے دوطرف آن، نسخہ هاے خطے را چیده بود. ضلع دیگر دیوار، پنجره اے بود رو بہ خیابان ڪہ چشم اندازش یڪ پارڪ ڪوچڪ بود با مجسمہ اے از نیم تنہ ے "پوشڪین" در ابتداے آن.
مے گفتند پوشڪین قبل از این ڪہ در خیابان "آربات" خانہ اش را بخرد، در نزدیڪی این پارڪ آپارتمان ڪوچڪے داشتہ و اوقات بیڪاری خود را بہ این پارڪ مے آمده و روے نیمڪتے مے نشستہ و مطالعہ مے ڪرده است.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے - فعلا زود است نسبت بہ همہ چیز یقین ڪنیم. ب
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_دهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
پرده ے جلوے پنجره پارچہ اے ضخیم بود با گل هاے درشت نیلوفر. جلوی پنجره، میز ڪارش قرار داشت؛ یڪ میز قدیمے ڪہ از یڪ حراجے خریده بود و فروشنده ادعا مے ڪرد متعلق بہ یڪ ژنرال تزار بوده است ڪشیش بہ راست یا دروغ بودن این ادعا ڪارے نداشت؛ آن روز توانستہ بود میز را با قیمت ارزانے بخرد.
روے میز یڪ لپ تاپ قرار داشت.
ڪشیش روے صندلے نشست و عینڪش را بہ چشم زد. ڪتابے را ڪہ دو شب پیش مطالعہ ے آن را شروع ڪرده بود، از روے میز برداشت. عادت داشت لب آخرین ورقے را ڪہ خوانده بود تا بزند. تاے ورق را برگرداند و شروع ڪرد بہ مطالعہ، غرق مطالعہ بود ڪہ صدایے شنید.
فڪر کرد ایرینا برایش چاے یا قهوه آورده است. سرش را ڪہ بلند ڪرد، از تعجب خشڪش زد.
مقابلش جواني با پیراهن سفید بلند مثل دشداشه ے عرب ها ایستاده بود. محاسن بلند و بورے داشت و موهایش روے شانہ هایش ریختہ بود. جوان، چشمان نافذ و زیبایے داشت. در آغوشش، نوزادے دست و پا مے زد.
ڪشیش چشم هاے خستہ و خواب آلودش را بہ جوان دوخت. نمے دانست با دیدن یڪ غریبہ در اتاقش باید چہ عڪس العملے نشان بدهد.
او چگونہ وارد آپارتمانش شده بود؟
چرا ایرینا ورود او را اطلاع نداده بود؟
ڪشیش با خود فڪر مے ڪرد ڪہ باید حرفے بزند یا عڪس العملے نشان بدهد.
لااقل از او بپرسد ڪیست و در اتاق او چہ مے ڪند؟ چگونہ وارد آپارتمانش شده و با او چہ ڪار دارد؟
اما انگار ڪشیش لال شده بود. جوان تبسمے ڪرد. در چہره اش آرامش و طمأنینہ ے خاصے وجود داشت.
چہره اش آشنا بود، اما ڪشیش بہ خاطر نمے آورد ڪہ او را ڪجا و چہ وقت دیده است.
جوان، لب هایش را تڪان داد. صدایش چنان آرام بود ڪہ انگار از راه دورے بہ گوش مے رسید.
- پوزش مےخواهم ڪہ اوقات شما را آشفتہ ساختم.
ڪشیش بہ سختے لب هایش را از هم گشود و پرسید:
«شما ... اینجا در اتاق من چہ مے ڪنید؟"
جوان گفت: «من عیسے بن مریم هستم. هدیہ اے برایتان آورده ام.»
ڪشیش فڪر ڪرد ڪہ اشتباه شنیده است و یا جوان غریبہ اے ڪہ این وقت شب مقابلش ایستاده، قصد شوخے دارد. گفت:
«پسرم! مزاح نڪنید، پیش از هر چیز دلم مے خواهد بدانم این جا، در منزل من چہ مے ڪنید و چگونہ وارد شدید؟"
سپس از جا بلند شد و نزدیڪ جوان ایستاد. ڪشیش توانست صورت نوزاد را ڪہ در آغوش جوان بود ببیند؛ پسرے بود حدود یڪ، یڪ ونیم سالہ، سفید و زیبا، با چشمان مشڪے و موهاے پرپشت و سیاه و سیمایے ڪاملا شرقے.
نوزاد بہ ڪشیش نگاه ڪرد، لبخند زد و دست چپش را بہ طرف او دراز ڪرد و انگشتان ڪوچڪ و سفیدش را تڪان داد. صداے جوان، کشیش را بہ خود آورد:
"من این هدیہ را براے شما آورده ام."
سپس ڪودڪ را بہ طرف ڪشیش گرفت. ڪشیش ناخودآگاه دستش را بلند ڪرد و ڪودڪ را در آغوش گرفت.
"پدر میخائیل! من ڪودڪم را بہ دست تو مے سپارم. از او بہ خوبے مراقبت ڪن. با او باش و او را بشناس. مدتے در نزد تو بہ امانت خواهد بود، تا از او بیاموزے آنچہ را ڪہ لازم است بدانے."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
ایپـادِشَــہخـوبـاݩ
دادازغمتـݩـهـــایـی
دلبیتوبهجـاݩآمد
وقتاستکهبازآیی
#یاصاحبالزمان
#وقتاستکهبازآیی
#اللهمعجللولیکالفرج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
استاد #پناهیان :
علت ڪینه نظام سلطه از #حجاب آن است ڪه افزایش هرزگے موجب کاهش مقاومت مےشود.
بےحجاب شدن هنرنیست؛
غیرمحجبه درعالم زیاداست!
این حجاب است که
حرف تازه جهان امروز است!
#پناهیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#امام_خامنه_ای:
آمریکاییها قضیهی ۱۱ سپتامبر را بهانهای قرار دادند برای اینکه مطامع خودشان را در خاورمیانه پیش ببرند.هدف اصلی آنها هم این بود که بتوانند خاورمیانه ای درست کنند بر محور منافع اسرائیل
#۲۰شهریور سالروز حمله آمریکا به برج های دوقلو
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
وَ
مَن
اَزڪودڪے
آموخـتَم
مـیٰآنِ
تَمـامِ
عِشـقھا
عِشقبِھ #حــسین
چیزدیگَریاسـت♥️
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
در سرزمینمان
به اندازه کافی #شهید داریم!
ولی دیوار به اندازه رفع نیاز نداریم
تا آویزان کنیم تصاویرشان را..
في بلادي
لدينا من الشهداءِ مايكفي
وليس لدينا من الجدرانِ ما يسدُ الحاجة
لنعلق صورهم
#پروفایل #استوری😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
نومید نتوان بود از او؛
باشد که دلداری کند..!😔
#شهید_جواد_محمدی
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
راز عاشقی حسین
فرازی از دعای عرفه 💝
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#اربابمحسین
در جـانم از حرارت یاد تــو
قیامتیستــ
دست ز شما نمـیکشم
تـا کـه وصال من دهید!!
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس