هدایت شده از KHAMENEI.IR
📷 عکس | اقامه نماز بر پیکر فقیه عالیقدر آیتالله سیدمحمود #هاشمی_شاهرودی به امامت رهبر انقلاب اسلامی. ۹۷/۱۰/۵
💻 @Khamenei_ir
شهید شو 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #ژوان_کورسل۱ تنها شهید #اروپایی دفاع مقدس یک نفر بود مثل بقیه آ
🌷🕊🌷🕊
🕊🌷🕊
🌷🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#ژوان_کورسل۲
مسعود وقتی شنید کمال مےخواهد به ایران برود و درس حوزه بخواند، گفت:
"برو پی کارت. تو اصلا نمےتونی توی غربت زندگی کنی. برو درست رو بخون"...😒
کمال دیگر چیزی نگفت اما چند ماه بعد یک روز آمد و گفت:
"قرار شده برم عراق و از راه کردستان قاچاقی برم قم"....😅
داشتیم شاخ در مےآوردیم!😳
مسعود گفت:
"تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی"...😏
خیلی اصرار داشت برود. بلاخره با سفارت ایران صحبت کردند و آنها هم از مدرسه علمیه ای در قم، برایش پذیرش گرفتند...سال ۶۳ پذیرش شد.😐
ظرف پنج، شش ماه به راحتی فارسی صحبت مےکرد
نمےگذاشت یک دقیقه از وقتش ضایع شده و به هدر برود.😇
خیلی راحت مےگفت:
"من کار دارم... شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه؟؟ برید سر درستون منم باید مطالعه کنم... چه معنا دارد آدم کارهایش روی نظم نباشد"؟!😌
کتاب "چهل حدیث" و "مساله حجاب" را به زبان فرانسه ترجمه کرد.🙃
همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمومنین ع روی او بماند.
مےگفت:
"به من بگویید #ابوحیدر ... این، همان رمز بین علےع و من است"..😉
یک روز از مدرسه زنگـــ زدند که آقا پایش را کرده توی یکــ کفش که "من زن مےخوام" هر چه هم مےگوییم بگذار چند سالی از درست بگذره، قبول نمےکنه!!😩😫
مسعود بهش گفت:
"حالا چه زنی مےخوای"؟🤔
گفت:
"نمےدونم.... طلبه باشه، سیده باشه، پدرش روحانی باشه، زیبا باشه"😍
مسعود گفت:
"این زنی که تو مےخوای، خدا تو بهشت نصیبت کنه"...😜
هر چه توجیهش کردند کوتاه نمےاومد تا اینکه مسعود یاد توصیه امام خمینی افتاد..
حضرت امام خمینی توصیه کرده بودند "طلبه ها چند سال اول تحصیل را اگر مےتوانند، وارد فضای خانوادگی نشوند"...
کمال وقتی جمله امام را در کتاب خواند، سرش را پایین انداخت و چند دقیقه سکوت کرد ... و بعد گفت: "باشه"...😶
خیلی به حضرت امام، #ارادت داشت و معتقد بود دستورات ایشان، در واقع دستورات اهل بیت ع است.
هر وقت ما مےگفتیم "امام" مےگفت:
"نه! #حضرت_امام"...😍
آخرای دفاع مقدس بود که به مسعود گفت:
"مےخوام برم جبهه".😃
مسعود گفت:
"حق نداری. جبهه مال ایرانےهاست.😬تو برو دَرست رو بخوون".
گفت:
"نه! حضرت امام گفتن واجبه"!!
فردای آن روز رفت لشگر بدر و به عنوان بسیجی ثبت نام کرد. مدتی بعد عملیات #مرصاد آغاز شد و بعد از چند هفته خبر شهادتش را آوردند.😔
موقع شهادت حدود #۲۴سال داشت...
عمرش طی شد ... حدود هفت هشت سال بیشتر از زمان شیعه بودنش نگذشت ولی...
هر روز یک قدم جلوتر از قبل بود
☝️مسیحی بود،
☝️سنی شد،
☝️بعد شیعه،
☝️مقلد امام،
☝️طلبه،
☝️مترجم،
☝️رزمنده
و در آخر #شهید🌷
یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه مےگفت:
"شاید اگر #کمال_کورسل شهید نمےشد، امروز با یک دانشمند اسلامی روبرو بودیم"...😔
#پایان_داستان_کمال_کورسل
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#انتشار_داستان_بدون_ذکر_لینک_کانال_ممنوع
💕 @Aah3noghte💕
💔
#خاطرات_شهدا
آبروی ما رو بردین!🙈😅🙈
مقر آموزش نظامی بودیم!
بعد از عملیات کربلای پنج، جغله های جهاد رو بردن برای آموزش نظامی.
گفتند: لازمه.😐☝️
چهارمین شب آموزشی بود. گفته بودند که امشب، شب سختی داریم.
شاممونو خوردیم. کفشامونو گذاشتیم زیر پتوها و به کیف خوابیدیم.💤
ساعت دو نصف شب بود که پاسدارا با یه سر و صدای عجیب و غریبی ریختند داخل سالن.
هر چه گاز اشک آور داشتند زدند و هر چه تیر مشقی بود شلیک کردند؛ اما کسی ککش هم نگزید.😏
این قدر گلوله ی خمپاره و کاتیوشا دورمون خورده بود که چشم و دلمون از این چیزها پر شده بود.😅
دیدند فایده ای نداره، شروع کردند به داد زدن:
"برادر بلند شو! پاشو!، فایده ای نکرد."😡😠
حسابی عصبانی شدند و افتادند به جون بچه ها. شروع کردند بچه ها رو زدن و از تخت انداختنشون پایین و هلشان دادن بیرون. منصور داد زد:
«چرا می زنید؟! چرا هل می دید؟!»
یکی شون داد زد:
«خب! بروید بیرون! آبرومونو بردید. یعنی اومدین آموزش نظامی!!».😅
هنوز حرفش تموم نشده بود که بچه ها از خنده ریسه رفتند و ولو شدند وسط سالن.
یکی از پاسدارا، رو به دیگران کرد، در حالی که می خندید گفت:
«فایده ای نداره، بریم. اینا آدم بشو نیستند».
و آن ها رفتند و ما تا صبح خندیدم.😂
راوی: محسن صالحی حاجی آبادی
📚فلش کارت جغله های جهاد
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
💕 @aah3noghte💕
💔
موضعگیری شدید تعطیلی اردوی راهیان نور
به دلیل واژگونی اتوبوس راهیان
اما سکوت در مورد تعطیلی دانشگاه آزاد
هنگام واژگونی اتوبوس دانشگاه
به نظرتون مشکل بعضیا با شهدا چیه؟
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 بـيـــا قسمـتی كنـيــم ای رفیق در اینـــجا جــهان و هرچه در او هست از تـــو #شهـــادت از آنِ م
💔
خُدا کُنَد کِه کَسی
حالَتَش چو ما نَشَوَد ...
خُدا کنَد کِه کَسی
تَحبِسُ الدُّعا نَشَوَد ...
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم
به قلم شهید مدافع حرم
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_بیست_و_سه
خانه من
رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … از کار و پشتکارم خیلی راضی بود …😌
می گفت خیلی زود ماهر شدم 😅… دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود … خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم …😇
زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم …
می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف 🙈…
بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم … به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم … .
#هدف گذاری و #برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم😉… اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند … .🤔
بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید …🤗
اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم … خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم …
مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه …😐
خونه ای که آب گرم داشت … 😍
توی تخت خودم دراز کشیده بودم … شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم …🙂
برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه … .😀
توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم … چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم … و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید … اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد …
کم کم رمضان هم از راه رسید …
رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد …
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … .😊
کم کم رمضان سال ۲۰۱۰ میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن …
برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند😳🤔 …
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … .
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت … بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم …
تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن … آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود …😳
بدون تکلف …
سیاه و سفید … این برام تازگی داشت … و من برای اولین بار به عنوان یک #انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم …
این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید … .😍
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود … من مدام به مسجد می رفتم … توی تمام کارها کمک می کردم … با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده … بودن در کنار اونها برام جالب بود …
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند … و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم...😊😉
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرارهرشبما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج» ه
💔
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری
و دایی های بزرگوارشان
#شهیدمحمدرضاطوسی
#شهیدمحمدعلی_طوسی
💕 @aah3noghte💕