💔
موضعگیری شدید تعطیلی اردوی راهیان نور
به دلیل واژگونی اتوبوس راهیان
اما سکوت در مورد تعطیلی دانشگاه آزاد
هنگام واژگونی اتوبوس دانشگاه
به نظرتون مشکل بعضیا با شهدا چیه؟
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 بـيـــا قسمـتی كنـيــم ای رفیق در اینـــجا جــهان و هرچه در او هست از تـــو #شهـــادت از آنِ م
💔
خُدا کُنَد کِه کَسی
حالَتَش چو ما نَشَوَد ...
خُدا کنَد کِه کَسی
تَحبِسُ الدُّعا نَشَوَد ...
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم
به قلم شهید مدافع حرم
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_بیست_و_سه
خانه من
رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … از کار و پشتکارم خیلی راضی بود …😌
می گفت خیلی زود ماهر شدم 😅… دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود … خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم …😇
زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم …
می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف 🙈…
بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم … به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم … .
#هدف گذاری و #برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم😉… اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند … .🤔
بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید …🤗
اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم … خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم …
مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه …😐
خونه ای که آب گرم داشت … 😍
توی تخت خودم دراز کشیده بودم … شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم …🙂
برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه … .😀
توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم … چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم … و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید … اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد …
کم کم رمضان هم از راه رسید …
رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد …
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … .😊
کم کم رمضان سال ۲۰۱۰ میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن …
برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند😳🤔 …
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … .
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت … بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم …
تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن … آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود …😳
بدون تکلف …
سیاه و سفید … این برام تازگی داشت … و من برای اولین بار به عنوان یک #انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم …
این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید … .😍
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود … من مدام به مسجد می رفتم … توی تمام کارها کمک می کردم … با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده … بودن در کنار اونها برام جالب بود …
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند … و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم...😊😉
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرارهرشبما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج» ه
💔
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری
و دایی های بزرگوارشان
#شهیدمحمدرضاطوسی
#شهیدمحمدعلی_طوسی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 همیشه مےگـفت: "اگـر ماندیم..." #حاج_سیدحمید_تقوی_فر #سالروز_شهادت #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 با حاجی هر صحبتی که می کردیم می گفت اگر موندیم ...
کم کم یه ترسی ما رو برداشته بود اگه موندیم یعنی چی خب هستیم دیگه ...
حاجی می گفت نه.....
خیلی هم تکرار می کرد که اگه موندیم ...
خب ما عقلمون کوچیک بود،نمےفهمیدیم اگه موندیم یعنی چی ... حالا که حاجی رفته می فهمیم یعنی چی ...
🔹شب آخر میره بیسیم تحویل بگیره،یه روز قبلش اعلام می کنن که چون اطلاعاتشون کمه و یگان های اطراف نزدیک بشن 24 ساعت کار عقب می افته.
حاجی عصبانی شد از تو جلسه اومد بیرون....یکی از بچه ها صداش زد حاجی چرا انقدر عصبانی شدی زود اومدی بیرون⁉️
🔹حاجی جواب داد:
بابا اینا دوباره 24 ساعت کار ما رو عقب انداختن،24 ساعت اینا رفتن ما رو عقب انداختن ...
🔹حاجی میدونست قراره بره ... شب بعد رفت بیسیم تحویل بگیره،باید یه رسید میداد که بیسیم رو تحویل گرفته ... زیرش نوشته بود اگر برگشتم بهتون میدم...😔
🔻راوی: همرزم شهید
#شهیدحاج_سیدحمید_تقوی_فر
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
شهیدی که سر بے تنش سخن گفت
او به خاطر علاقه فراوانی که به #امام_حسین ع داشت از خدا تقاضا داشت
همچون امامش، شهید شود
آن خواسته ها رادر پست بعدبخوانید
#شهیدعلی_اکبر_دهقان
#آھ...
💕 @aah3noghte💕