💔
#قرار_عاشقی
خودت گفتی بگویم آرزویم را برای تو
دلم میخواهد آقا، روز و شب در این حرم باشم ...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
میگفتند به شدت مادری بودی
شنیده ام موقع روضه حضرت مادر بےتاب می شدی...
برای ما بگو این شب ها در کنار سردار پابوسی مادرسادات و امیرالمومنین چه صفائی دارد؟....
زمزمه میکنیم خطاب به مادرجانمان:
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
و چه روزیای بهتر از شهادت؟🥀
#فاطمیه
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
لطفا جهت کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
خدایا
کیست که در آستانت وارد شود
و تقاضای مهمانی کند
و تو از او پذیرایی نکرده باشی😔❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
❁﷽❁
عاملِ درد و پریشانی من ، هجران ست
مثل هرهفته همین وقت،دلم نالان است
حالِ من خوب نشد وضعیتم بحرانیست
شب جمعهست فقط کربُبلا درمان است
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#استوری #پروفایل 😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #خطبه_فدکیه #قسمت_چهارم [قرآن، قانون قوم برگزیده] ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أ
💔
#خطبه_فدکیه
#قسمت_پنجم
[فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را بازمیشناساند]
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ!
سپس فرمود: ای مردم!
اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ، وَ أَبِي مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد).
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً
آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً،
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد و آنچه را می گویم غلط نمی گویم
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.
و در اعمالم راه خطا نمی پویم.
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ).
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِي دُونَ نِسَاءِکُمْ،
هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما!
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجَالِکُمْ،
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما.
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله).
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً بِالنَّذارَةِ،
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد.
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِالْمُشْرِکِینَ
از طریقه مشرکان روی بر تافت
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،
و بر گردنهایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد.
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،
بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،
و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید
وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ،
و حق آشکار شد.
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّیَاطِینِ،
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت.
وَ طَاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ،
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد.
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ
گره های کفر و اختلاف گشوده شد
وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر مِنَ
و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید،
الْبیْضِ الْخِمَاصِ.
در حالی که گروهی اندک و تهیدست بیش نبودید...!
ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 #چله_عاشقی قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه روز سی و ششم #شهید_محمدحسین_شیرازی یَا مَنْ تُحَلُّ
💔
#چله_عاشقی
قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
روز سی و هفتم
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ،
وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ،
وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَج...
توصیه امام خامنه ای(حفظهالله)به دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا
#التماس_دعا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#کپےبدونتغییردرعکس
سالروزشهادت و ولادت🥀
💔
میگفت
رمز شهادت
مفید بودن نیست
تلاش برای مفید شدنه...
اون تلاشه مهمه...👌🏻
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سوم بعضی به زندگی خوشرنگ و لعابم غبطه میخورند،و بعضی حسادت می ورزند و من
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهارم
مردی چهارشانه و قدبلند با محاسن مرتب و کوتاه و چشمان درشت و مشکی که دخترکی یک ساله را روی پایش نشانده و درحیاطی به سبک خانه های قدیمی ، زیر درخت انگور نشسته ، چشمان پدر عباس نامم در عکس، همیشه بی توجه به دغدغه های پوچ مردم دنیا می خندید .
مادرم بعد از ازدواج مجدد ، درس خواند و پزشک متخصص شد و تاجایی که یاد دارم ، بیشتر اوقات حتی شب ها ، در خانه نبود، هنوز هنوز هم همینطور است و با بزرگ تر شدن من و نیما به حجم کاریش افزوده، بااینکه زن مغروری به نظر می رسد ، از لحاظ درونی بسیار عاطفی است، همسر مادرم اغلب کارخانه است یا درسفر کاری و کمتر اورامیبینم ، گرچه اوهم چندان عادت به ابراز محبت واحساس ندارد وزبان پول رابهترمی فهمد ، برایم پدری نکرد امااز امکانات مادی کم نذاشت ، با این وجود سایه منت هایش همیشه آزارم می دهد، در کل، در خانه ای بزرگ شده ام که کمتر ابراز محبت افراد را دیده ام و خودم هم چندان برونگرا نیستم..
روابط من و برادرم نیما در کل کل هایی خلاصه می شود که هیچ گاه تمامی ندارد، هیچ کدام از دیگری کم نمی اوریم و مادر را کلافه میکنیم ، نیما بااینکه ناز پرورده و خوش گذران است ، جنم خاص خودش رادارد، طوری که پدرش توانسته اورا بااین سن کم ، به عنوان دستیار خودش بشناسد و خیالش راحت باشد ، جالب اینجااست که باوجود قدرت مدیریت ، روحیات درونی اش حساس است به قول خودش :پسری از جنس گیتار قهوه کتاب!
گفتم کتاب؛!تنها اشتراک من و نیما، گرچه او رمان خارجی دوست دارد ومن مذهبی.
من هیچ وقت با زندگی اشرافی در منطقه هزار جریب (منطقه ای در جنوب اصفهان که از محله های مرفه نشین به شمار می آید ) انس نگرفتم، هیچ وقت نخواستم بادوستانم در چهار باغ قدم بزنم و بستنی بخورم، یابالای کنگره های پل خواجو بایستم وشالم را بردارم تا باد بین موهایم بپیچد، پیش نیامده که بخواهم بادوستانم سوار تله کابین صفه بشوم یا در میدان امام چرخ بزنم ودرشکه سواری کنم (این ها تفریح هایی است که یک اصفهانی به عمق آنها پی می برد و بس!)
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهارم مردی چهارشانه و قدبلند با محاسن مرتب و کوتاه و چشمان درشت و مشکی که
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجم
شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دنبال این خوشی ها بروم اما آخر کار، نتوانستم چطور بدون یک دلارام باشم؟!
وقتی درمدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند ، معلممان گفت نماز یعنی حرف زدن با خدایی که همیشه حرف هایمان را می شنود و تنهایمان نمی گذارد ؛ گاهی یک جمله از یک معلم ، هرچند کوچک در ذهن می ماند واین جمله ازآن معلم در ذهنم ماند همین شد که توانستم باتنهایی ام کنار بیایم و یادخدایی که از رگ گردن نزدیک تر است زندگی کنم نه باکسانی که درکشان نمی کنم...
وهمین شد که با تفریح های متفاوتم واخیرا انتخاب رشته ام شده ام وصله ناجور و سوژه خنده اقوام!....😏
-آخه مگه تو حوزه چی یاد میدن؟ تونمی دونی نماز چند رکعته وخداوپیغمبر کی اند که میخوای بری حوزه؟همیناس دیگه!چیز جدیدی نداره!
-ببین عزیزم رو میشه توی پزشکی و شمیمی وفیزیکم دید ! تازه به مردم خدمت می کنی دل خدا هم شاد میشه!😊
-ثنا و خاله مرجان در حال آخرین تلاش ها برای هدایت من هستند! سعی می کنم لبخندم را گوشه لبم نگه دارم😅
-اولا تو حوزه خیلی مسائل پیچیده تری هست که برام جذابیت داره! دوما حرفای شمادرست!
ولی علاقه خود منم مهمہ! من قبول دارم علوم وتجربی و پزشکی ام به خداشناسی مربوطه، ولی دیگه منو ارضا نمی کنه! من که کلی مطالعه کردم، تست شخصیت زدم و به این نتیجه رسیدم گروه خونم به پزشکی نمی خوره!تودبیرستان برام شیرین بود ولی الان دیگه نه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_پنجم شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دنب
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_ششم
نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز ناهارخوری تکیه می دهد.
-خاله چرا الکی تلاش می کنید؟بزارید بره حوزه ، ببینه تون وآب ازش درنمیاد، سرش به سنگ بخوره ، اونوقت میفهمه! الان سرش داغه
-پشت چشم نازک میکنم که:البته البته هرچی بخونم به پای بعضیا که شوق دیپلم حسابداری دارن نمیرسم! چون این بعضیا با این تحصیلات عالیه الان همه کاره کارخونه اند!😏
-دلم خنک شد ! تااوباشد حوزوی ها را دست پایین نگیرد! نیما تقریبا برادرم است ، از مادر یکی از پدر جدا ، یک سال ازمن کوچک تراست اما ده برابر من ادعا دارد و خودش را از تک و تا نمی اندازد .
-همین بعضیا که می فرمایید دارن حال زندگیشونو می برن ؛ کم کم هم مملکت رو از دست شما آخوند ها دارن میکشن بیرون!
پس من رسما از طرف دکتر نیما معمم شدم! چه تعریفی هم دارد این بچه پولدار!
مادر می پرد وسط کل کل مان :بـسه!
و رو می کند به خاله مرجان : ممنون از راهنمایی هاتون! حوراءام باید بیشتر فکر کنه، دعاکنید درست انتخاب کنه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞