eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
خوب تمرین فردا؛ بریم سراغ کارآیی یخچال و گاز و وسایل برقی که تو اشپزخانه به ما کمک میکنند مثل ابمیوه گیری؛ چرخ گوشت؛ همزن؛ غذاساز و و و و ..... منتظر تمرین های قشنگتون هستم😊❤ ... 💕 @aah3noghte💕 @fhn18632019
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 یَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ ای آن که زبان صبح را به گویایی تابش و روشنایی اش برآورد. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 صبح است... بیا پرتو امیدم شو ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_سی‌_و_دوم سخن حضرت(س) با انصار * ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهٰا نَحْوَ الْأَن
💔 * فَخَطْبٌ جَليلٌ، إِسْتَوْسَعَ وَهْيُهُ وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَانْفَتَقَ رَتْقَهُ آری رحلت پيغمبر(ص) مصيبت بزرگی بود و سستی يا شكاف پهناور بر اثر اين مصيبت به وجود آمد و آن همبستگی را از بين برد. يعنی تا پيغمبر(ص) زنده بود مسلمين يد واحده بودند، همبستگی داشتند امّا همين كه او رحلت كرد در ميان مردم شكاف افتاد و آن اتّحاد و همبستگی از بين رفت و مسلمين در طول تاريخ آسيب‏ پذير شدند و شكاف های وسيع مسلمين را به فرقه‏ های مختلف تقسيم كرد. اين هم از معجزات حضرت(ص) است كه می‏فرمايد جريان سقيفه و انحراف رهبری و امامت، و دور كردن اهل‏بیت از خلافت، سرآغاز تشتّت و گروه‏ بندی‏ ها شد و روزی می‏رسد كه شاخه‏ های فراوان در مسلمين پيدا می‏شود و همه هم می‏گويند ما مسلمانيم. * وَ اُظْلِمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ و زمين بواسطه رحلت پيامبر تاريك شد و خورشيد و ماه رو به تاريكی نهادند. اين عبارت كنايه از اين است كه حضرت رسول تا زنده بود می‏درخشيد و عالم خاكی به نور او روشن بود. * وَ أَكْدَتِ الاْمالُ و آرزوها به نااميدی كشيده شد. منظور اين نيست كه حضرت آرزوهايی داشت كه به آنها نرسيد بلكه منظور اين است كه رجاء و اميد اين بود كه اسلام عالمگير شود امّا اين آرزوها با رحلت پيامبر اكرم(ص) و عملكرد زشت شما از بين رفت. * وَ خَشَعَتِ الْجِبٰالُ و كوهها همه خاشع شدند. در اين عبارت دو احتمال وجود دارد، اوّل اينكه در اثر مصيبت رحلت رسول اكرم(ص) خاشع شدند، دوّم اينكه كوه ها از حركت زشتی كه شما كرديد می‏خواستند از جای خود كنده شوند. * وَ أُضيعَ الْحَريمُ و حريم پيامبر ضايع شد. يعنی شما حرمت پيغمبر را شكستيد. هيچ كس جرأت نداشت به حريم رسول اكرم(ص) تعدّی كند امّا شما حرمت‏ شكنی كرديد و اين حرمت‏ شكنی باب شد و ادامه پيدا كرد. * وَ أُذيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ و حرمت پيغمبر را هنگام مرگش زايل كرديد و از بين برديد. به نظر من می‏رسد در اين عبارت اشاره به دو واقعه شده است اوّل آن كه وقتی پيغمبر در بستر مرگ بود شما دور او جمع شديد فرمود برويد كاغذ بياوريد تا چيزی بگويم و بنويسيد كه هيچگاه به گمراهی نيفتيد. امّا شما سردمداران سقيفه گفتيد اَلرَّجُلَ لَيَحْجُرْ. نعوذ باللّه گفتيد اين سخن قابل قبول نيست پس احترام پيغمبرتان را زايل كرديد. و دوّم هنوز جنازۀ رسول خدا(ص) روی زمين بود كه آمديد درب خانه دخترش را آتش زديد و حرمت پيغمبر را شكستيد. * فَتِلْكَ وَ اللّهِ النّازِلَةُ الْكُبْری وَ الْمُصيبَةُ العُظمی لامِثْلَها نازِلَةٌ وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ بخدا قسم مثل اين حادثه‏ ها، پيشامدهای بزرگی بود كه هيچ مصيبتی مانند او نيست و هيچ نظير نداشت. * أَعْلَنَ بِهٰا كِتابُ اللّهِ جَلَّ ثَنائُهُ فی أَفْنِيَتِكُمْ فی مُمْسٰاكُمْ وَ مُصْبَحِكُمْ هِتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ إلْحٰاناً اين مصيبت را كتاب خداوند جل ثنائه در آستانۀ خانه‏ های شما و در شامگاهان و صبحگاهان خبر داده بود آن هم با صدای بلند، با ندا و فرياد و خواندن يعنی با تلاوت و با نغمه. يعنی هر كس قرآن را به يك نحو در شبانه‏ روز می‏خواند و از مضامين آن اطلاع دارد كه يك مضمون آن هم رحلت پيغمبر اكرم(ص) است. حضرت در اين عبارت اشاره دارد كه رحلت پيامبر(ص) كه امری غيرمترقّبه نبود كه بگوييد اين حادثه برای ما غيرقابل پيش‏بينی بود پس می‏دانستيد كه پيغمبر وفات می‏كند. * وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّتْ بِأَنْبِياءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ و قرآن خبر داده از آنچه كه به انبياء الهی و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده. يعنی مگر اين نبود كه انبياء آمدند و به وظيفه و رسالت خود عمل كردند و رفتند؟ حضرت بعداً آيۀ مورد استناد خود را نيز قرائت می‏كند. به هر حال وقتی رحلت پيغمبر امری قابل پيش‏ بينی بود پس قطعاً بايد كسی جايگزين وی در رأس حكومت شود. ادامه دارد.. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نشسته‌ام ؛ و خاک را نگاه می‌کنم شاید تو را خاک به من بدهد ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 میگفت: یه کاری کن من برم سپاه! بهش گفتم: امید جان شما ماشالله برقکاری و فنی ت خوبه چرا میخای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بعضی ها هم هستند که خیلی عجله دارند این ها اصلا صبر ندارند آن قدر می دوَند تا به دیدار حضرت یار برسند آن وقت آرام می گیرند آرام می شوند در میان اینها همان مصداق "والسابقون السابقون" هستند.... سالروز شهادت ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا من را نمی شناسی؟! بلند شو، این قصه باید گفته شود. بلند شو، ام. پی. تری را روشن کرده ام. روبه رویت نشسته ام. این طور تهی به من نگاه نکن! بهناز ضرابی زاده تابستان/ 1390 نام: قدم خیر محمدی کنعان تولد: ۱۷/۲/۱۳۴۱، روستای قایش، رزن همدان ازدواج: 13/8/1356 وفات: 17/10/1388 نام: حاج ستار ابراهیمی هژیر (فرمانده گردان 155 لشکر انصارالحسین(ع)) تولد: 11/8/1335، روستای قایش، رزن همدان شهادت: 12/12/1365، شلمچه (عملیات کربلای پنج) ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژبر ✨ مقدمه گفتم من زندگی این زن را می نویسم. تصمیمم را گرفته بودم. تلفن زدم. خودت گوشی را برداشتی. منتظر بودم با یک زن پر سن و سال حرف بزنم. باورم نمی شد. صدایت چقدر جوان بود. فکر کردم شاید دخترت باشد. گفتم: «می خواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم.» خندیدی و گفتی: «خودم هستم!» شرح حالت را شنیده بودم، پنج تا بچه قد و نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ کرده بودی؛ با چه مشقتی، با چه مرارتی! گفتم خودش است، من زندگی این زن را می نویسم و همه چیز درست شد. گفتی: «من اهل مصاحبه و گفت وگو نیستم.» اما قرار اولین جلسه را گذاشتی. حالا کِی بود، اول اردیبهشت سال 1388. فصل گوجه سبز بود.می آمدم خانه ات؛ می نشستم روبه رویت. ام. پی. تری را روشن می کردم. برایم می گفتی؛ از خاطراتت، پدرت، مادرت، روستای با صفایتان، کودکی ات. تا رسیدی به حاج ستار و جنگ ـ که این دو در هم آمیخته بودند. بار سنگین جنگ ریخته بود توی خانه ی کوچکت، روی شانه های نحیف و ضعیف تو؛ یعنی قدم خیر محمدی کنعان و هیچ کس این را نفهمید. تو می گفتی و من می شنیدم. می خندیدی و می خندیدم. می گریستی و گریه می کردم. ماه رمضان کار مصاحبه تمام شد. خوشحال بودی به روزه هایت می رسی. دست آخر گفتی: «نمی خواستم چیزی بگویم؛ اما انگار همه چیز را گفتم.» خوشحال تر از تو من بودم. رفتم سراغ پیاده کردن مصاحبه ها. قرار گذاشتیم وقتی خاطرات آماده شد، مطالب را تمام و کمال بدهم بخوانی اگر چیزی از قلم افتاده بود، اصلاح کنم؛ اما وقتی آن اتفاق افتاد، همه چیز به هم ریخت. تا شنیدم، سراسیمه آمدم سراغت؛ اما نه با یک دسته کاغذ، با چند قوطی کمپوت و آب میوه. حالا کِی بود، دهم دی ماه 1388. دیدم افتاده ای روی تخت؛ با چشمانی باز. نگاهم می کردی و مرا نمی شناختی‼️ باورم نمی شد، گفتم: «دورت بگردم، قدم خیر! منم، ضرابی زاده. یادت می آید؟ فصل گوجه سبز بود. تو برایم تعریف می کردی و من گوجه سبز می خوردم. ترشی گوجه ها را بهانه می کردم و چشم هایم را می بستم تا تو اشک هایم را نبینی. آخر نیامده بودم درددل و غصه هایت را تازه کنم.» می گفتی: «خوشحالی ام این است که بعد از این همه سال، یک نفر از جنس خودم آمده، نشسته روبه رویم تا غصه ی تنهایی این همه سال را برایش تعریف کنم. غم و غصه هایی که به هیچ کس نگفته ام.» می گفتی: «وقتی با شما از حاجی می گویم، تازه یادم می آید چقدر دلم برایش تنگ شده. هشت سال با او زندگی کردم؛ اما یک دلِ سیر ندیدمش. هیچ وقت مثل زن و شوهرهای دیگر پیش هم نبودیم. عاشق هم بودیم؛ اما همیشه دور از هم. باور کنید توی این هشت سال، چند ماه پشت سر هم پیش هم نبودیم. حاجی شوهر من بود و مال من نبود. بچه هایم همیشه بهانه اش را می گرفتند؛ چه آن وقت هایی که زنده بود، چه بعد از شهادتش. می گفتند مامان، همه بابا هایشان می آید مدرسه دنبالشان، ما چرا بابا نداریم؟! می گفتم مامان که دارید. پنج تا بچه را می انداختم پشت سرم، می رفتیم خدیجه را به مدرسه برسانیم. معصومه شیفت بعدازظهر بود. ظهر که می شد، پنج نفری می رفتیم دنبال خدیجه، او را از مدرسه می آوردیم و شش نفری می رفتیم و معصومه را می رساندیم مدرسه. و عصر دوباره این قصه تکرار می شد و روزهای بعد و بعد و بعد...» اشک می ریختم، وقتی ماجرای روزهای برفی و پاروی پشت بام و حیاط را برایم تعریف می کردی. ای دوست نازنینم! بچه هایت را بزرگ کردی. تنها پسرت را زن دادی، دخترها را به خانه ی بخت فرستادی. نگران این آخری بودی! بلند شو. قصه ات هنوز تمام نشده. ام. پی. تری را روشن کرده ام. چرا حرف نمی زنی؟! چرا این طور تهی نگاهم می کنی؟! دخترهایت دارند برایت گریه می کنند. می گویند: «تازه فهمیدیم مامان این چند سال مریض بوده و به خاطر ما چیزی نمی گفته. می ترسیده ما ناراحت بشویم. می گفت شما تازه دارید نفس راحت می کشید و مثل بقیه زندگی می کنید. نمی خواهم به خاطر ناخوشی من خوشی هایتان به هم بریزد.» خواهرت می گوید: «این بیماری لعنتی...» نه، نه نمی خواهم کسی جز قدم خیر حرف بزند. قدم جان! این طوری قبول نیست. باید قصه ی زندگی ات را تمام کنی. همه چیز را درباره حاجی گفتی. حالا که نوبت قصه ی صبوری و شجاعت و حوصله و فداکاری های خودت رسیده، این طور مریض شده ای و سکوت کرده ای.
از امروز با این رمان واقعی درخدمتتونم بسیار تاثیرگذار👌
💔 اگر بھ «امام‌زمان» توکل كنيم و بھ ايشون قول بدهيم قطعا از عھده گناه نكردن برمى‌آييم☝️ گاهى اوقات كھ در كارى موفق نمی‌شويم و خسته می‌شويم چون بھ امام زمان نداريم. + اگر‌بھ‌مولاتوكل‌كنيم‌؛شيطون‌كيلويي‌چند؟! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بعضے ها وقٺے مـےروند آن‌قَدر،، سبڪبارند ڪه‌ آدم‌ بهشان‌ غبطه‌ مـےخورد.. دَر وصیٺ‌ نامه‌ اش‌ نوشٺه‌ بود : •°|فقط‌ هَفٺ‌ ٺا نماز غفیله‌ام‌ قضا شده‌ لطفاً برایم‌ بخوانید! |°• ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سلام بر حاضرترین غایب... دورتان بگردم قصد آمدن ندارید؟💔 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۱۰۵) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلا
✨﷽✨ (۱۰۶) مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَيَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هر (حكم و) آيه اى را نسخ كنيم و يا (نزول) آنرا به تأخير اندازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را مى آوريم، آيا نمى دانى كه خدا بر هر چيزى قادر است؟ ✅نکته ها: اين آيه در مقام پاسخ به تبليغات سوء يهود است. آنان سؤال مى كردند چرا در اسلام برخى قوانين تغيير پيدا مى كند؟ چرا قبله از بيت المقدّس به كعبه تغيير يافت؟ اگر اوّلى درست بود پس دستور دوّم چيست؟ و اگر دستور دوّم درست است پس اعمال قبلى شما باطل است. قرآن به اين ايرادها پاسخ مى گويد: ما هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم يا آنرا به تأخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم. آنان از اهداف و آثار تربيتى، اجتماعى و سياسى احكام غافل هستند. همانگونه كه پزشك براى بيمار در يك مرحله دارويى تجويز مى كند، ولى وقتى حال مريض كمى بهبود يافت، برنامه دارويى و درمان او را تغيير مى دهد. يا معلّم با پيشرفت درس دانش آموز، برنامه درسى او را تغيير مى دهد، خداوند نيز در زمان ها و شرايط مختلف و متفاوت، برنامه هاى تكاملى بشر را تغيير مى دهد. يكى از مصاديق آيه، استمرار امامت در جامعه و جانشينى هر امام به جاى امام قبلى است، چنانكه در حديثى ذيل اين آيه مى خوانيم: هر امامى از دنيا مى رود، امام ديگر جانشين او مى شود.  🔊پیام ها: - همواره بايد بهتر جايگزين شود، نه پست تر. «نأت بخير منها» - اسلام هرگز بن بست ندارد. بعضى از قوانين، قابل تغيير است. «ننسخ، ننسها» 📚 تفسیر نور ... 💞 @aah3noghte 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 بیادتون بودم سوریه مرقد مطهر حضرت رقیه ... 💞 @aah3noghte💞
💔 "دلم گرفته برايت" زبان ساده‌ي عشق است سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #قرار_عاشقی "دلم گرفته برايت" زبان ساده‌ي عشق است سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت... #ا
‌ ‌آرامشم تویی ... روحی فداک یا ابالحسن، یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام♥️ ‌
💔 آمد رجب ولی دلِ من رو به راه نیست در کوله‌‌ام به جز غم و افسوس و ... نیست نالایقم به وصلِ تو امّا دلم خوش است چون آرزوی وصلِ بر من، گناه نیست ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 خُـدایا ! من لذّت گُناه را ترک میکنم ؛ در مقابل... تو تحریم لذّت مناجات را از من بردار ... خدایـا ! من کسانـی که تو دوستشان نـداری را ترک میڪنم ؛ و درمقابـل ... تو لذّت با خود بودن را به مـن بده ... خدایـا ! مـن پناهگاه شیطـان را ترک میکنم ؛ و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودت را به من بده ... خـدایا ... برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم و سانتـری فیـوژهای گناه را که شیطان در وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک تو از کار مـی اندازم . هستـه ی درونی ام را خودت غنی سـازی کن ... خدایا! قربونت برم دیگه به چه زبونی بگم؟ از گناه کردن خسته شدم😔 می خوام واسه خودِ خودِ خودت باشم.... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا