فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
قمقمه پر از آب شهید کشف شده پس از ۴۰ سال در فکه؛
مصادف با سالروز ورود حضرت امام خمینی ره به کشور سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
پیکر مطهر شهید دوران دفاع مقدس در منطقه فکه کشف گردید..
نکته جالب توجه ای که هنگام تفحص این شهید عزیز قمقمه همراه شهید پر از آب بود.
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات 🌷
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دم_اذانی
- تَصَدُقِتٰان♥️'
اگر زمانھ خُوش ذوق باشد ؛
در شبِآرزوها جُز تُو را آرزو نمےکند.
اگر تنها یک آرزوۍِ مستجاب داشتھ
باشد؛ آن را نذر ِآمدنِ تو مےکند ؛
و بغلبغل ستارھ✨˘˘!
از دستِ آسمان مےچیند.
آرزوۍِ آسمانےام.☁️. ؛
تو آبےترین تحقّق خواستههایم
هستی ؛ خلاصہۍ تمامِ آرزوها ،
و نهایتِ هر آنچه خدا مےتواند ،
براۍِ سعادتِ اهلِ زمین بخواهد !
‹ لٰآنَجَٰآةَلَنَآإِلّآبِظُهُوْرِألْحُجَّة ›
شهید شو 🌷
💔 ازنیروهایحشدالشعبیبود. شعرسروده یخودشراکهبرای شهیدسلیمانیخواند، ازاوپرسیدم: حاجقاس
💔
حاج حسین یکتا:
#حاج_قاسم قلبش مُهر #ولایت خورده بود که توی ولایت پذیری رسید به یه جایی که حضرت آقا میگه بشار اسد باید بماند؛ حاج قاسم میگه چشم!
و این چشم گفتن، هشت سال خواب رو از چشمش میگیره.
اینجوری دلبری از ولایت میکنه که حضرت آقا میگه دلم براش تنگ شده. ...
اون وقت، وقتی دلبری از ولایت کردی، دلبری از همه میکنی...
#حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
به این فکر میکنم که امام اومد و انقلاب کرد و کشور و دنیا رو تغییر داد. اما خودش هیچوقت تغییر نکرد. چقدر محکم بودن قشنگه
#حضرتروحالله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت134 آرام و م
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت135 نگاهی به پیراهن خاکستریام میاندازم که یک دایره قرمز روی آن ایجاد شده و کمکم بزرگتر میشود. دستم را میگذارم روی لکه خون. حتما زخمم خون باز کرده است. میگویم: - چیزی نیست. بگو ببینم، اسمت چیه؟ مودب مقابلم میایستد: - کمیل. چشمانم چهارتا میشود. دوباره میپرسم: - چی؟ - کمیل آقا. اسمم کمیله. صدای خنده کمیل را میشنوم که از شدت خنده روی زانوهایش خم شده: - چیه؟ چرا تعجب کردی؟ انتظار داشتی توی دنیا فقط اسم یه نفر کمیل باشه؟ بعد راست میایستد و میگوید: - از الان به بعد باید شمارهگذاریمون کنی. کمیل شماره یک و کمیل شماره دو. یا مثلا با نام پدر صدامون کنی! و دوباره خندهاش شدت میگیرد. به کمیلِ جوان میگویم: - این چه طرز محافظته پسر جون؟ وقتی میبینی سوژهت داره ضدتعقیب میزنه که نباید دنبالش بری! سرش را به زیر میاندازد و لبش را میگزد: - میدونم آقا، خیلی بد بود. ببخشید. آخه تازهکارم. هنوز چم و خم کار رو یاد نگرفتم. - با بخشش من چیزی فرق نمیکنه. این مدل تعقیب و مراقبت، سر خودت رو به باد میده که هیچ، ممکنه کلا یه عملیات رو لو بده. گردنش را کج میکند و صدایش را پایین میآورد: - شرمنده آقا. قول میدم دیگه تکرار نشه. سرم را تکان میدهم و راه میافتم به سمت در سرویس بهداشتی. دارم در این فضای دم کرده و گرم خفه میشوم. هوای تازه و آمیخته با بوی بنزین که به مغزم میخورد، کمی حالم بهتر میشود. جوان پشت سرم راه میافتد: - آقا من تعریف شما رو خیلی شنیدم... روی پاشنه پا میچرخم و نمیگذارم حرفش را کامل کند: - هیس! دوباره سر به زیر میشود. دلم میسوزد بابت این که زدم توی ذوقش. بازویش را میگیرم و صمیمانه فشار میدهم: - ببخشید بابت امروز، خیلی اذیتت کردم. لبخند ریزی مینشیند روی لبهایش و دست میکشد به پشت گردنش: - نه آقا، اشکال نداره. حق داشتین. چند قدم دیگر که برمیدارم، چشمانم سیاهی میروند و درد و سوزش زخمم انقدر زیاد میشود که متوقفم کند. تلوتلو خوران، وزنم را روی دیوار میاندازم و چشمانم را روی هم فشار میدهم. سرم کمی گیج میرود که احتمالاً بخاطر خونریزی ست. کمیلِ جوان میدود به طرفم و شانههایم را میگیرد: - آقا! خوبین؟ چی شد؟ یک دستم را بالا میآورم و دست دیگرم را روی پانسمانم میگذارم: - چیزی نیست. میرم خودم. - رنگتون پریده. از زخمتون داره خون میاد. اینطوری نمیتونین رانندگی کنین. کمی برای گفتن حرفش دلدل میکند و با تردید میگوید: - اگه اشکال نداره... من میشینم پشت فرمون، میرسونمتون بیمارستان. نگاهی به لکه خون روی پیراهنم میکنم که بزرگتر شده. سوئیچ ماشین را از جیبم در میآورم و به سمتش دراز میکنم. لبخند میزند و دستم را میگیرد تا سوار ماشینم کند. میگویم: - خودم میتونم بیام. حقیقتش این است که چشمانم درست نمیبینند و قدمهایم سنگین شده؛ اما نمیخواهم کسی فکر کند هنوز آمادگی جسمی انجام ماموریت را ندارم. به هر بدبختیای هست، خودم را به ماشین میرسانم و روی صندلی رها میشوم. جوان راه میافتد. میگویم: - موتورت چی؟ - اشکال نداره. بعد میام برش میدارم. شرمندهاش میشوم. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 امر به معروفش فقط برای کوچه و خیابان نبود و حواسش به داخل خانه هم بود. درباره حجاب یا انتخاب دوس
💔
جوادِ ۳۰ ساله با نوجوان ۱۶ ـ۱۷ ساله رفیق میشد
تا بیاوردش توی راه
برایش وقت میگذاشت ...
✍ تا وقتی هر کدامیک از ما در برابر انحراف نوجوان های محله، در برابر مسجدگریزی هایشان، در برابر دوست های نااهلشان سکوت کنیم نباید توقع داشته باشیم #شهید بشیم...🥀
#دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﻪ نفر ﻣﯿﺮنجی... ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪیش... ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ میمونه... ﮐﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ...
💔
#آھ...
💥 بی مقدمه نمیتوان وارد محیط ضیافت الهی شد؛ آمادگیها و مراقبتهای پیشینی لازم است.
باید خود را در #نهر_رجب شستوشو بدهیم تا در ماه شعبان به شفاعت نبی اکرم(ص) برسیم.
باید از رجبیون و شعبانیون بشویم تا سفرۀ ضیافت الهی و درک فیوضات شب قدر نصیب ما شود.
استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری:
◀️ شب قدر، مراقباتی دارد که برای شبهای قبل از قدر است. بعضیها وقتی شب بیست و سوم تمام میشود برای شب بیست و سوم بعدی شروع به برنامهریزی میکنند؛
یعنی خواب، غذا، معاشرت و شغلشان را کنترل میکنند که شب قدر بعدی از دستشان نرود. این ضیافت، عظمت دارد.
◀️ خداوند برای شب قدر، دو ماه مقدر را قرار داده است... باید از #شهر_رجب وارد شوید، بعد در شهر شعبان بیایید؛ در نهر رجب خود را شستوشو بدهید تا در شعبان به شفاعت نبی اکرم(ص) برسید.
همینطوری که نمیتوان وارد ضیافت شد! اول باید در وادی ولایت و در وادی شفاعتِ نبی اکرم(ص) تطهیر شوید، و از رجبیون و شعبانیون بشوید؛ بعد وارد محیط ضیافت شوید.
خلاصه، سرزده وارد نشوید! انسان نمیتواند سرش را زیر بیندازد و بیمقدمه وارد ضیافت الله شود".
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🔖سرماخوردگی و آنفلوآنزا
✨ برای مبتلا نشدن به بیماری های ویروسی از قبیل سرماخوردگی، آنفلوآنزا و غیره مهم ترین و موثرترین کار اصلاح مزاج است.
🏻⚕ چرا که بنا نهادن اصول زندگی بر اساس مزاج شخصی، باعث قوی شدن سیستم ایمنی و به دنبال آن کاهش احتمال فعالیت و قدرت گرفتن ویروس ها در این بدن خواهد بود و کاهش احتمال ابتلا شدن به این بیماری ها را به دنبال خواهد داشت.
🚫 باوری غلط در این رابطه وجود دارد که خوردن گرمی ها و انواع دمنوش ها باعث جلوگیری از ابتلاء به سرماخوردگی می شود. این توصیه برای همه نیست و بیشتر برای سرد مزاجان می باشد.
♨️ بنابراین گرم مزاجان باید در کل و نیز در ایام حاد سرماخوردگی از زیاده روی در مصرف مواد با مزاج گرم حتما پرهیز کنند .
❄ از طرف دیگر، درجاتی از خنکی جات نیز استفاده کنند؛ البته خوردن بی رویه خنکی جات نیز توصیه نمی شود حتی به گرم مزاجان چرا که باعث انحراف مزاج به سمت سردی می شود.
♦️لطفا انتشار بدهید👌
🍃
🌸🍃
【#طـــب_سنتی】
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا.
سختیهایی که تو زندگیت داری به اندازهی طاقت و صبوری توئه، نه بیشتر...
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 کسی که شهرت او رحمت للعالمین باشد یگانه آینهدارِ، خدا، روی زمین باشد چه توصیفی از این بهتر، پیم
💔
هميشه ذكر خداحافظيش يا علی است؛
پيمبری كه به حُسن ختام مشهور است...
صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شنبه_های_نبوی
#من_محمد_را_دوست_دارم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
"هادے"
اگر تویے
ڪهڪسے گُم نمےشود..!
#شهادت_امام_هادی (علیه السلام)🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شکرگزارباشیم🤲🏻
هر چی بیشتر اهل شکر باشی
زندگی چیزای بیشتری واسه تشکر کردن بهت میده امتحان کنین!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
أم بعد حبي اياك تبعدني؟
پس از عشقم به تو، از خودت دورم میکنی؟
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#ماه_رجب که می آید....
#خدا می خواهد بگوید
بنده ام بیا!
هر کار کرده ای
هر طور بوده ای
حالا بیا
بگذار تمام شود این کابوس دوری
این کابوس درجا زدن
بیراهه رفتن
بنده ام! برای رسیدن
به ماه مغفرتم
در #نهر_رجب خودت را
شستشو بده و تطهیر کن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#تلنگر
شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی ،
استاد حضرت امام آمد و گفت:
_من از #نماز_خواندن لذت نمیبرم😞 ،
به برخی از گناهان هم #علاقه دارم،
آیا #ذکری هست که.....📖
آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت:
_شما #موسیقی_حرام گوش میکنی؟🤔🎶
طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.😑➖
آیت الله شاه آبادی فرمودند:
_ذکر لازم نیست،
موسیقی حرام را ترک کنید😊🍃
صدای حرام انسان را به گناه علاقمند
و در نتیجه از نماز، دور و بی علاقه کرده
و راه حضور شیطان را فراهم میکند.💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
باز شدهست رو به ما
از کَرمت، هزار در...
برکت زندگی ما
از حرم تو میرسد
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت135 نگاهی به
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت136 جوان راه میافتد. میگویم: - موتورت چی؟ - اشکال نداره. بعد میام برش میدارم. شرمندهاش میشوم. هم یک ساعت در خیابانها چرخاندمش، خفتش کردهام و حسابی گلویش را فشردهام😅، الان هم دارد من را میرساند به بیمارستان و موتورش را در پمپ بنزین رها کرده. به جلوی بیمارستان که میرسیم، میگویم: - فقط، یادت باشه کسی جریان خونریزی و بیمارستان رو نفهمه. هیچکس؛ باشه؟ - چشم آقا. - انقدر به من نگو آقا. بگو عباس. - چشم آقا... یعنی ببخشید... چشم عباس آقا. میخندم و پیاده میشوم. پشت سرم که راه میافتد و وارد بخش اورژانس میشود، دوزاریام میافتد که به این راحتیها نمیشود دَکَش کرد. پانسمان زخم را که عوض میکنم و توصیههای رگباری پزشک را میشنوم، از بیمارستان بیرون میزنیم. به کمیل میگویم برود اداره. میخواهم با حاج رسول صحبت کنم. با توپ پر میرسم به دفتر حاج رسول. قبل از این که در باز بشود، نفس عمیقی میکشم که بر خودم و اعصابم و جملاتم مسلط باشم. سینهام هنوز تیر میکشد. - سلام حاجی. حاج رسول نشسته است پشت میز و روی کاغذِ مقابلش چیزی مینویسد. من را که میبیند، از بالای شیشههای عینکش نگاهم میکند. خودکاری که در دستش بود متوقف میشود و آن را میگذارد روی زمین: - سلام عباس جان! زیادی مهربان شده؛ انقدر که حتی گوشه لبش هم به نشانه لبخند کمی بالا میآید. حتما میخواهد جریان محافظ را از دلم دربیاورد. بیمقدمه میروم سر اصل مطلب: - حاجی، چرا قضیه رو جدی گرفتی؟ هیچ مدرکی دال بر ترور نداریم. حتماً پرستاره با شوهرش دعواش شده بوده، اشتباهی مسکن زیاد ریخته توی سرم. - چرا مثل آدمای معمولی حرف میزنی؟ خیر سرت مامور امنیتی هستی! باید... - بعله میدونم، باید به همه چیز شک داشته باشم، باید محطاط باشم... همه اینا رو میدونم... ولی حاجی، اگه از ترس مُردن بشینم توی خونه که نمیشه! حاج رسول از پشت میزش بلند میشود و میز را دور میزند: - عباس جان! برای تربیت یه نیرو مثل تو، کلی بیتالمال هزینه شده. ما الان کمبود نیرو داریم. میدونی چقدر شرایط الان نسبت به سالهای قبل خاصتر و پیچیدهتر شده. پس قبول کن برامون مهم باشه جون نیروهامون رو حفظ کنیم. نیروی انسانی رو به این راحتی نمیشه پرورش داد. - همه حرفاتون درست؛ ولی دارم میگم دست و پام رو نبندین. با این وضع حفاظت، دیر یا زود خانوادهم میفهمن. نگران میشن. به میزش تکیه میدهد و از فلاسک، برای خودش و خودم چای میریزد: - مگه کمیل کار اشتباهی کرده؟ آرام با کف دست به پیشانیام میزنم: - کار اشتباه؟ حاجی این بنده خدا اصلا تعقیب مراقبت بلد نیست! من راحت گیرش انداختم. این نیروهای جدید رو کی آموزش داده؟ لبخند حاج رسول کمی پررنگ میشود: - میدونم... بالاخره تازهکاره، نمیشه خیلی ازش انتظار داشت. عمداً گذاشتمش کنار تو که ازت کار یاد بگیره. باهاش راه بیا. اذیتش هم نکن. باشه؟ دستم را میبرم میان موهایم و نفسم را بیرون میدهم: - باشه؛ ولی حاجی من اینطوری نمیتونم کار کنم. تو رو خدا بهش بگید توی دست و پای من نیاد. - باشه، انقدر حرص نخور. بجاش چایی بخور. و فنجان چای را میگذارد مقابلم. میگوید: - جدای از همه اینا، حواست رو بیشتر جمع کن؛ مخصوصاً توی سوریه. چون فکر میکنم قضیه ترورت جدی باشه. فنجان را میان دستانم میگیرم به و بخاری که از سطح چای بلند میشود خیره میشوم: - چرا اینو میگید؟ امکان نداره من لو رفته باشم. - امکان نداره لو رفته باشی، مگر از جایی که فکرشو نمیکنیم. دارم شخصاً بررسی میکنم. * چند بار زنگ میزنم؛ اما کسی در را باز نمیکند. نگران میشوم؛ با خانواده پرجمعیتی که داریم، کمتر پیش میآید خانهمان خالی بشود. دوباره دستم را روی زنگ فشار میدهم. صدای زنگ خانهمان در سکوت کوچه میپیچد. نگاهی به سر و ته کوچه تاریک میاندازم. کمیل را ردش کردم که برود و حالا هیچکس در کوچه نیست. چرا کسی در را باز نمیکند؟ چند بار با کف دست به در میکوبم؛ باز هم صدای نالههای در آهنی در کوچه تاریک میپیچد. خیال نگرانکنندهای در ذهنم پررنگ میشود؛ نکند پدر حالش بد شده باشد و او را رسانده باشند به بیمارستان؟ نکند... نکند... نکند...😱 مادر همین یک ساعت پیش زنگ زد و خبر گرفت از زمان آمدنم؛ یعنی در این یک ساعت چه اتفاقی افتاده؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 جوادِ ۳۰ ساله با نوجوان ۱۶ ـ۱۷ ساله رفیق میشد تا بیاوردش توی راه برایش وقت میگذاشت ... ✍ تا وق
💔
فهمیده بود با #رفاقت میتواند روی خیلی ها اثر بگذارد.
احساس مسئولیتی که #جواد در مقابل بقیه داشت، خیلی عجیب بود
انگار همه این آدم های به ظاهر #غریبه، از نزدیکانش بودند.
”مثل یک #برادر برایشان #دل_میسوزاند...“
✍ برای همین هم بود که تا #شهید شد خیلی ها حس کردند #بی_برادر شده اند...🥀
قسمت هایی از کتاب زیبای #دخترها_بابایی_اند
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 #آھ... 💥 بی مقدمه نمیتوان وارد محیط ضیافت الهی شد؛ آمادگیها و مراقبتهای پیشینی لازم است.
💔
#آھ...
آنهایی می سوزند که...
خودشان را فراموش کرده اند
و دنیا را پناه گرفته اند...
عین _ صاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
إِنّي أَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَومٍ عَظيمٍ.
نگرانتونم... خودتونو جهنمی نکنید.
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی؛ دُرِّ نجف شد السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤ
💔
تا به جانم بنشیند همهٔ عمر، شعف
مےزنم تیر دلم را به بلندای ِ هدف
تا که جنسش متحول شود از
مس به طلا
مےشوم خیره به سرتاسرِ ایوان نجف!
السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
#مولاعلیجانم
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#تلنگر
روحش شاد #حاج_حسین_خرازی که مےگفت:
ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای #سنگری بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا #گلوله مشغول کنیم!
آمده ایم تا نَفَس #دشمن را ببریم؛
قیمتش را هم با #خون مان مےدهیم...
حالا باید گفت:
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برایمان مهم شود!
.
ما آمده ایم خود را #بسازیم؛
تا نفس شبهه و دروغ و ابتذال و گناه دشمنان را ببریم...
#صدای_شهدا را به گوش عالم برسانیم...
از کانال های مجازی به کانال #شهدا وصل شویم...
#مجاهد باشیم
#افسر_جنگ_نرم باشیم،
اگر به خودمان آمدیم و دیدیم، مشغول رد و بدل کردن شعر در وصف چشم و ابروی شهدا شده ایم و اسمش را گذاشته ایم کار فرهنگی و ثواب!!! اول خجالت بکشیم و بعد تکانی به خودمان بدهیم.
#شهادت را به اهل درد و رنج مےدهند.
بازی با الفاظ کسی را شهید نکرده‼️
خیره شدن به عکس، مقدمه ی ارتباط و تحوله، مانع نباید بشه...
شهدا دنبال کف روی آب نبودند...فرصت، اندک است...
باید بلند شویم و کاری کنیم... #میدان_جنگ_نرم، رزمنده ی خودساخته ی متخصص و متعهد میخواهد.💪
رفقا بیاین با هم قرار بگذاریم، کار عملی انجام بدیم،
اگه دلسوخته #شهدا
و راه و رسم #جهاد و #شهادتی
همه رو دعوت کن
باید کاری کنیم، حتی شده یک نفر از مسیر دشمن بیاد جبهه حق.
یارگیری واسه انقلاب اسلامی تا پای #ظهور. ان شالله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞