eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آغاز رهبری امام خامنه ای ، سایه سر امت اسلامی مستدام . این کلیپ را برای همبستگی با رهبری انتشار دهید تاچشم دشمنان کور شود برای استوری و وضعیت واتساپ هم مناسب است ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 یا مرگ یا خمینی ‌ به یاد عاشورای ورامین و پیشوا که اولین فصل خونین مبارزه با طاغوت را در سال ۴۲ رقم زدند. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نبی اکرم (ﷺ) به عزرائیل فرمودند: آیا امتم سختی مرگ را درک خواهد کرد. فرشته مرگ عرض کرد: بله اشک از چهره مبارک خاتم الانبیاﷺ جاری شد. خداوند متعال فرمودند: ای محمد(ﷺ) اگر امت تو بعد از هر نماز آیت الکرسی را بخواند، وقت مرگ یک پایش در دنیا و پای دیگرش در بهشت خواهد بود...... اگر توفیقی نصیبت شد به دیگران هم اطلاع رسانی فرمایید . *اگر یک نفر به این حدیث عمل کند برای شما صدقه جاری است.ان شاءالله* ... 💞@aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت248 کنارم تکیه
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



- حالشون چطوره؟

- اصلا خوب نیست. درضمن، گزارش نمونه‌برداری از غذاشون هم وقتی بیهوش بودی رسید. غذا سالم بوده. هیچ اثری از سم دیده نشده.

غذا سالم بوده... احتمالا محسن با فهمیدن این موضوع بال درآورده. رو به کمیل می‌کنم:
- محسن کجاست؟

- برگشت خونه امن، من اومدم بجاش.
نمی‌دانم خوشحال باشم یا ناراحت. حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟ 

حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟
باید سراغ کی بروم؟
می‌توانم مطمئن شوم نفوذ در تیم خودم نبوده؟
نه... شاید از یک راه دیگر مسموم شده‌اند...

خودم را می‌رسانم پیش جواد که مقابل بخش مراقبت‌های ویژه کشیک می‌دهد. جواد من را که می‌بیند، وحشت‌زده می‌گوید:
- آقا به خدا هیچکس بجز دکتر و پرستار نرفته اون تو. هیچ اتفاقی نیفتاده براشون...

فکر کنم تهدیدم مبنی بر کشتنش را جدی گرفته و این واقعا خوشحال‌کننده است؛ چون تهدیدم جدی بود.
می‌گویم:
- خب دیگه. برو اداره، ماموریتت همونایی هست که روزهای قبل بود. کمیل، تو هم برگرد.

چشم‌های هردو گشاد می‌شود و کمیل برای منصرف کردنم دست و پا می‌زند:
- آقا... من باید با شما باشم!

- سرتیمت منم و الان به این نتیجه رسیدم که لازم نیست باشی.
- ولی...

قدم دیگری به سمتش برمی‌دارم، طوری که دقیقا مقابلش قرار بگیرم. به چشمانش خیره می‌شوم و می‌گویم:
- دو شب پیش همین دوتایی که اینجا دراز به دراز خوابیدن، می‌خواستن کلکم رو بکنن و از پسشون براومدم.

کمیل آب دهانش را قورت می‌دهد و آرام سر می‌جنباند که یعنی چشم.
کمیل و جواد را راهی می‌کنم و خودم مقابل اتاق دو متهم در آی‌سی‌یو کشیک می‌کشم. کسی سر شانه‌ام می‌زند؛ پزشک است. برمی‌گردم و با چهره‌ای درهم‌تر از قبل مواجه می‌شوم:
- جواب آزمایش اومد.

- خب؟
- حدسم درست بود. رایسینه.

کاش می‌شد الان دوباره غش کنم؛😅 چون موقعیت خیلی مناسب‌تر از قبل است برای غش کردن! خودم و و قیافه‌ام و ذهنم را جمع و جور می‌کنم و قبل از این که حرفی بزنم، پزشک ادامه می‌دهد:
- مسمومیت از راه بلع بوده؛ برای همین علائم گوارشی دادن. همون اول که آوردنشون من معده‌شون رو شستشو دادم؛ اما نمی‌دونم چقدر فایده داشته...

- خب... هیچ دارو و پادزهری...
- نیست. متاسفم. احتمالا تا چند روز آینده می‌میرن.

با تمام توان، نفسم را بیرون می‌دهم و میان موهایم چنگ می‌اندازم. در دوره سم‌شناسی گفته بودند رایسین پادزهر و درمان خاصی ندارد؛ اما انتظار داشتم از آن موقع تاحالا، علم یک راه حلی برای سمِ کوفتیِ رایسین پیدا کرده باشد!
حالا اهمیت پرونده و این‌ها به درک، جوان‌های مردم‌اند که دارند از دست می‌روند... بالاخره جرم هم اگر مرتکب شده باشند، خانواده‌هاشان که گناه نکرده‌اند...


به دکتر می‌گویم:
- هیچ راهی نداره؟
- نه. بستگی به میزان سمی داره که توی بدنشون هست. ما همه تلاشمون رو می‌کنیم، ولی فکر کنم بیشتر باید منتظر معجزه بود.
و می‌رود.

معجزه...
امداد غیبی...
چیزی که در آن غرق بوده‌ام و با این وجود، باز هم تشنه‌اش هستم...
من می‌مانم و راهروی خالی آی‌سی‌یو.
من می‌مانم و تشنگی شدید برای یک معجزه...


... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 ”بعد از #شهادتش هم حواسش به مشکلات همه هست“ به دخترم #زینب که نگاه میکنم، پیش خودم میگویم: "کاش
💔 گفتم: الان واجب است بروی سوریه؟ گفت: وقتی رهبرمان میگوید باید بروید اسلام را یاری کنید، معنی اش واجب بودن نیست؟ گفتم: حالا رهبر کجا این حرف را زده است؟ گفت: رهبر باید بیاید درِ خانه تک تک مان را بزند و بگوید آقا شما بیا برو وظیفه ات را انجام بده؟ ما باید و داشته باشیم، باید وقتی آقایمان اشاره میکند که از حمایت کنید، بفهمیم کجا باید برویم؟ کِی باید برویم؟ راوی: مادر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏{سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ} ‏خدای خوب من! . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ⤷ زِندِگۍمِثلِ‌جَ‌ـلَسِہ‌ۍاِمتِح‌ـٰان‌اَست بـٰارهـٰاغَ‌ـلَط‌مۍنِۅیسیم پـٰاڪ‌مۍڪُنیم ۅدۅبـٰاره‌مۍنِۅیسیم تـٰااینڪِہ‌نـٰاگَھـٰان‌مَرگ‌فَریـٰادمۍزَنَد: بَرگِہ‌هـٰابـٰالـٰا...! حَ‌ـۅاسِمۅن‌هَست..؟؟! ... 💞@aah3noghte💞
💔 هیچکدوم‌از‌ما‌خوشمون‌نمیاد که‌توی‌فیلمی‌که‌ ازما‌گرفته‌شده‌بد‌و‌زشت‌بیفتیم‌یاحرکت‌نامطلوبی کرده‌باشیم...‌و‌خجالت میکیشیم‌اگر‌کسی‌اون‌ویدیوی‌ظبط‌شده‌رو‌ببینه ولی‌چطور‌اهمیتی‌برامون‌نداره‌که خدا‌،افکار‌زشتمو،‌خواسته‌های‌ قلبمو؛و‌لحظه‌به‌لحظه‌نگاهمو‌ میدونه و‌میبینه‌و‌ناراحت میشه... اما‌حاظر به‌اِصلاح کردنشون‌نیستیم ... 💞@aah3noghte💞
💔 - چون چهره صبح، شادمان باش - خدایا، بازم ما اومدیم. سلام!
💔 تا زمانــی‌ که دل‌ِ انسان‌،آلوده‌ به محبت‌ دنیا و هوس‌ها مــی‌باشد، نباید توقع‌ حضور قلب‌ در نمـاز و‌لذت‌ بـردن‌ از عبادات‌ را داشــت.! -استاد‌فاطمی‌نیا‹ره›
💔 تصویری تلخ از «حامد سلطانی» مجری صداوسیما که فرزند و همسرش را در سانحه رانندگی از دست داد 👈حامد سلطانی مجری تجمع «سلام فرمانده» در ورزشگاه آزادی تهران بود. 👈از زمان انتشار خبر تصادف سلطانی و فوت همسر و فرزندش، حملات مخالفان تجمع به او و شادی بابت این مصیبت در فضای مجازی حاشیه‌ساز شده است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 اعضای کانال ... هستیم بر سر مزار شهیدی که نزدیک میشویم به ساعات شهادتش ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت249 - حالشون چط
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 



معجزه...
امداد غیبی...
چیزی که در آن غرق بوده‌ام و با این وجود، باز هم تشنه‌اش هستم...
من می‌مانم و راهروی خالی آی‌سی‌یو.
من می‌مانم و تشنگی شدید برای یک معجزه...

به دو متهم نگاه می‌کنم. خوابیده‌اند روی تخت‌ها؛ به زور مسکن.
 بدیِ رایسین به این است که معمولا علائمش را سریع نشان نمی‌دهد؛ حتی گاه تا بیست و چهار ساعت طول می‌کشد تا قربانی بفهمد مسموم شده؛ وقتی که دیگر کار از کار گذشته است. آن وقت فاصله‌اش با مرگ، تنها چند روزِ دردآور و پر از تهوع و تب و سرفه‌های خونی ست.

نمی‌دانم چندنفر در طول تاریخ با رایسین مسموم شده‌اند و چندنفر جان سالم به در برده‌اند؛ اما این را مطمئنم که رایسین هرچقدر خطرناک باشد، برای خدا چیزی فراتر از یک مخلوق نیست و اثری جز آنچه خدا اراده کند ندارد.
 بدن انسان هم همینطور است؛ مخلوقی ست که مطابق اراده خدا کار می‌کند و به اراده خدا زندگی می‌کند و به اراده خدا می‌میرد.

با این حساب، این که یک نفر از سمِ مرگباری مثل رایسین جان سالم به در ببرد هم، معجزه نیست بلکه عادی‌ترین اتفاق عالم است؛ این که ما اسمش را گذاشته‌ایم معجزه، شاید علتش این باشد که علم بشری مقابلش عاجز است.


- تو کی فیلسوف شدی عباس؟
کمیل این را می‌گوید و می‌خندد. می‌گویم:
- هر آدم عاقلی اینا رو می‌فهمه.

یک نگاه به ساعت مچی می‌اندازم و یک نگاه به دو بیماری که حتما سم دارد بدنشان را از درون متلاشی می‌کند. رسیده‌ام به بن‌بست؛ بن‌بستی که با جسم خاکی نمی‌شود از آن گذشت.
 نیاز به کسی دارم که دستش باز باشد، دعایش گیرا باشد، آزاد باشد... دست به دامان کمیل می‌شوم:
- کمیل، تو یه دعایی بکن.😔

کمیل ابرو بالا می‌اندازد و با بدجنسی لبخند می‌زند:
- آخ آخ آخ... کارت گیر شد نه؟😉

حرص می‌خورم:
- من خیلی وقته کارم پیش تو گیره. خودتم خوب می‌دونی چی می‌گم.

دو انگشت شصت و سبابه‌اش را دوطرف لبش می‌گذارد و سرش را پایین می‌اندازد. آخرین تیری که در کمان دارم را رها می‌کنم:
- کمیل! تو رو به امام حسین یه فکری بکن. تو مگه قول ندادی تنهام نذاری؟ الان به کمکت نیاز دارم.

سرش را بالا می‌آورد و با یک حالت خاصی نگاهم می‌کند، مثل همان وقت‌هایی که از مجلس روضه بیرون می‌آمدیم و چشم هردومان سرخ بود. سکوت می‌کند و با سکوت و همان نگاه خاصش، دلم قرص می‌شود.

اگر سم را از طریق غذا بهشان نداده‌اند، و اگر رایسین برای نشان دادن علائم یکی دو روز زمان می‌خواهد، یعنی قبل از آن سم را به خوردشان داده‌اند...
یعنی هرکس این‌ها را فرستاده، احتمال می‌داده دستگیر بشوند و باید کلک‌شان کنده شود.

ساعت را نگاه می‌کنم؛ دوازده و نیم شب.
می‌روم دنبال دکتر. تا کسی نیست و آی‌سی‌یو خلوت است، باید فکرم را عملی کنم. سراغ دکتر را از سرپرستار می‌گیرم و در پاویون پیدایش می‌کنم.

با چشمان خواب‌آلوده و سرخ، طوری نگاهم می‌کند که با زبان بی‌زبانی بگوید: خودت خواب نداری به جهنم، بگذار منِ بیچاره یک ساعت سرم را زمین بگذارم!

می‌گویم:
- ببینم، این دونفر می‌تونن صحبت کنن؟


چشمان سرخش گرد می‌شوند:
- این وقت شب؟
- بله این وقت شب.


... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi
قسمت اول
شهید شو 🌷
💔 گفتم: الان واجب است بروی سوریه؟ گفت: وقتی رهبرمان میگوید باید بروید اسلام را یاری کنید، معنی اش و
💔 گفتم: سوریه خیلی دور است. ماموریت ها طولانی تر است. دسترسی‌مان به تلفن کمتر است.... گفت: ببین عزیزم، برای من هم سخت است ولی به خاطر سلام‌الله‌علیها دارم می‌روم. من یک هفته با خودم فکر کردم از این رفتن چیه؟ سنگهامو با خودم واکندم! نمی‌خوام هواوهوس قاطیش باشه. تکلیفم را با خودم روشن کردم. ان‌شالله‌ که تا آخرش نیتم بماند. او همین‌طور حرف میزد و من اشک‌هایم بی‌اختیار می‌ریخت. راوی: همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
پخش زنده حرم امام رضا علیه السلام تا دقایقی دیگر
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آه ای شعورِ شعرِ ناب من، سلام ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 کلیپ 🎬 استاد_شجاعی ❗ برای عاقبت‌بخیری، تنها یه راه وجود داره! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آچار فرانسه‌ی گردان کی بود؟ نیرویی که به درد همه کار می‌خورد و بدون اینکه مسئول مستقیم کاری باشد، وقت و بی‌وقت و در همه‌ی شرایط وجودش مشکل‌گشا و سمبل کارآیی و توانایی و هنر بود. باشیم💪 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏الهــی! إِنَّ مَنْ تَعَـرَّفَ بِکَ غَیْـرُ مَجهـول... خـدایا! کاری کن من رو با تـو بشناسـن هرکسـی با رفیقـش شناختـه میشـه :)